kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۳۷۳
تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۳۹۳ - ۱۷:۱۳
بازخوانی کارنامه عبدالرحمن برومند و خاندانش- ... وتن‌فروش-7- از ملی‌گرایی تا وطن‌فروشی

بیگانه‌ای میان ما (پاورقی)


سید محمد عماد اعرابی
عبدالرحمن در پاریس چندان بیکار ننشسته بود، هنوز سودای قدرت و سیاست داشت. مردادماه 1358 وقتی بختیار پس از 6 ماه زندگی مخفیانه به صورت علنی در پاریس ظاهر شد فعالیت‌های عبدالرحمن بیشتر شد. هنوز هم خوب شعار می‌داد و خوب ژست ملی‌گرایی می‌گرفت و البته مثل تمام ملی‌گرا‌ها هنوز دنبال رضایت ایالات متحده می‌دوید. همان ایام به واشنگتن رفت و با بیل میلر عضو کمیته خارجی سنا دیدار کرد تا حمایت آمریکا را از بختیار جلب کند.117 ملی‌گرایی عالم عجیبی دارد، یک ملی‌گرا باید بتواند همزمان با بوسیدن چکمه آمریکا و کشورهای غربی شعارهای دهان پرکن وطن پرستانه بدهد؛ این قابلیت را تقریباً تمام اعضای جبهه ملی به خصوص عبدالرحمن برومند و شاهپور بختیار داشتند. عبدالرحمن تازه از واشنگتن به پاریس آمده بود که از طرف قرارگاه اطلاعاتی آمریکا در پاریس با او تماس گرفتند و قرار ملاقات گذاشتند. شهریور 1358 وقتی پس از ده سال دوباره مأمور سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا را در پاریس ملاقات کرد از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید؛ آن‌قدر ذوق زده شده بود که مأمور آمریکایی در گزارش‌اش نوشت:
 [برومند] از اینکه پس از مدت مدیدی دوباره با وی تماس گرفته شده، شادمان و دلگرم بود.118
عبدالرحمن در همان نگاه اول چهره‌اش را تشخیص داد، خودش بود: «سالتزمن»؛ سالتزمن را بار‌ها در اصفهان دیده بود و از نزدیک می‌شناخت، آن روز‌ها سالتزمن فرمانده پایگاه اطلاعاتی آمریکا در اصفهان بود گرچه همیشه در پوشش مأمور سیاسی سفارت با برومند دیدار می‌کرد.119 برومند گزارش نسبتاً کاملی از فعالیت‌های خودش و بختیار ارائه کرد و مثل همیشه از مقامات واشنگتن درخواست کمک کرد.120 تمام حرف‌هایش را با سالتزمن به زبان فرانسوی زد در حالی که می‌دانست سالتزمن فارسی را بهتر از او صحبت می‌کند، تقریباً همیشه غرب را به کشورش ترجیح می‌داد حداقل در مورد زبان که اینچنین بود.121
در میان مأموران آمریکایی بودند کسانی که عبدالرحمن و دوستش بختیار را چندان جدی نمی‌گرفتند، کنیز مراد می‌گفت:
اگر اعتیاد بختیار به تریاک را نادیده بگیریم، او هیچ گاه مردم ایران را آن‌قدر درک نخواهد کرد که آن‌ها را رهبری کند. تولد سیاسی مجدد او در مردادماه در پاریس هیچ کس را تحریک نکرد.122
جلسه که تمام شد سالتزمن برای مسئولان ارشد قرارگاه پاریس نوشت:
برخلاف خمینی [از نظر آنها] تغییر اوضاع فقط از طریق همکاری با قدرت‌های خارجی امکان پذیر است.123
ملی‌گرایی همیشه به همین نقطه ختم می‌شود یعنی دست آخر باید کاسه گدایی را سمت کاخ سفید دراز کرد، این یک قانون است چون از نظر ملی‌گرایان ایالات متحده سمبل بهشت بر روی زمین است! برومند آن‌قدر با مأموران آمریکایی گرم گرفته بود و همکاری می‌کرد که دیگر عضوی از آن‌ها به حساب می‌آمد حتی در تشکیلات اطلاعاتی‌شان برایش نامی مخصوص گذاشتند و او را با اسم رمز اس.دی.استی صدا می‌زدند.124 در سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (CIA) همیشه برای ارتباطات مستمر و مداوم از چنین اسم گذاری‌هایی استفاده می‌شود. یک بار عبدالرحمن به سالتزمن گفت:
احساس می‌کند که فقط کارمندان سیا (CIA) ایران را درک می‌کنند و تنها تشکیلات دولتی شایسته ارتباط، همان سیا (CIA) است.125
تقریباً با هر تعریفی از وطن فروشی می‌توان این جملات را مصداق آن حساب کرد. برومند حتی به آن‌ها پیشنهاد تحریم ایران را داد و گفت: «ایالات متحده باید با امتناع از دادن مواد غذایی و [...] رژیم ایران را تضعیف کند.»126 این در مقایسه با پیشنهاد بعدی‌شان بسیار سخاوتمندانه بود، یک سال بعد به صدام حسین پیشنهاد دادند که در صورت حمله نظامی، رژیم ایران سقوط می‌کند.127 برومند آن روز‌ها به همراه شاهپور بختیار و سایر دوستانش نهضت مقاومت ملی را راه انداخته بود،128 یک دفترشان در بغداد بود و یک ایستگاه رادیویی هم آنجا به پا کرده بودند.129 تقریباً در همان زمان بود که کریس رندل برای وزارت امور خارجه بریتانیا گزارش کرد:
يکی از دلايل يورش بی‌مهابای حکومت عراق به خاک ايران، اطلاعات گمراه کننده ايرانيان تبعيدی از جمله شاهپور بختيار بود.130
نهضت مقاومت ملی مثل تمام تشکیلات ملی‌گرایانه به همه جا متصل بود جز ملت ایران. یک بار وقتی پارسونز –کارمند وزارت امور خارجه بریتانیا- مشغول بررسی حمایت دولت بریتانیا از نهضت مقاومت ملی به رهبری بختیار بود در نامه‌اش برای وزارت امور خارجه نوشت: «ظاهراً بختيار پول زيادی برای اين عمليات [سرنگونی رژیم ایران] دارد. صحبت‌هايی درباره فوران نعمت عراقی شده و آليانس از کمک اسراييلی‌‌ها به بختيار هم صحبت کرده است.»131
همان ایام بود که خبرنگار نشریه پست ایران (چاپ لندن) از برومند پرسید: «نهضت هزینه‌هایش را از کجا تأمین می‌کند و از چه کشورهایی کمک می‌گیرد؟» عبدالرحمن چندان از این سؤال خوشش نیامد و با لحنی که خاص خودش بود جواب داد:
تمام مبارزات آزادی بخش از مبارزات ژنرال تیتو در یوگسلاوی تا مبارزه ژنرال دوگل و مبارزات ملت الجزایر علیه فرانسه از کمک‌های خارجی استفاده می‌کردند و هیچ‌کس هم از آن‌ها سؤال نکرد پول را از کجا می‌آوردند!132
عصبانی به نظر می‌رسید و در نهایت صحبتش را با این جمله به پایان برد:
[استفاده از پول کشورهای خارجی] نه تنها مجاز است بلکه ضرورت دارد.133
نهضت مقاومت ملی وابستگی‌اش را پذیرفته بود و آشکارا بیان می‌کرد با این حال عبدالرحمن برومند و شاهپور بختیار آن‌قدر گستاخ بودند که همچنان خود را ملی‌گرا معرفی کنند. البته این کارشان بیشتر به جنون شباهت داشت! بختیار در پاسخ به فریدون جاهد خبرنگار بی‌بی‌سی فارسی گفت: «متأسفانه ایران روز و شب به عراق حمله می‌کند»134 و وقتی از او پرسیدند همکاری شما با عراق چگونه با ملی‌گرایی تطابق دارد؟ با همان پررویی خاص خودش گفت: «چون او ناسيوناليست است، وظيفه او نخست جنگ با خمينی است و بعد حفظ ايران از تجاوز عراق.»135 هرگونه برچسب ملی بر روی کسانی مانند برومند و بختیار بیشتر به یک فکاهی شباهت داشت. عبدالرحمن آن روز‌ها رئیس هیئت اجرایی نهضت مقاومت ملی بود136 و در گستاخی‌اش برای ادعاهای ملی‌گرایانه دست کمی از دوستش شاهپور بختیار نداشت. می‌گفت: «خط مشی سیاسی بختیار را من تعیین می‌کنم.»137 همیشه باید قبل از حرف زدن کمی فکر کرد، با توجه به خط مشی درخشان(!) بختیار در وطن فروشی و مزدوری برای صدام حسین، عبدالرحمن نباید به این جمله افتخار می‌کرد؛ او نباید به ریاست هیئت اجرایی نهضت مقاومت ملی، همکاری با صدام حسین، پروژه شاهین‌شهر، سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (CIA) و ... افتخار می‌کرد! و البته شاید همین افتخارات کار دستش داد؛ وقتی 29 فروردین 1370 جسد چاقو خورده‌اش را مقابل آسانسور منزلش در پاریس پیدا کردند تقریباً کسی از مرگش متأثر نشد. معمولاً بود و نبود آدم‌هایی از این دست برای هیچ‌کس مهم نیست حتی برای سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا.
منابع در دفتر روزنامه موجود است