جستاری در مفاهیم خیر و شر و اساطیر
فسجدوا الا ابلیس...
علی قرباننژاد
ایرانیان از دیرباز و از دوره کهن مردمانی موحد و یکتاپرست بودهاند. در متن پیش رو بر آنم تا به لطف خداوند به بررسی برخی از مهمترین اساطیر در فرهنگ ایران باستان و قیاس آنها با مفاهیم ذکر شده در دین اسلام بپردازم تا از این رهگذر بیش از پیش به اعتبار گزارهای که در ابتدا مطرح شد واقف شویم. از آنجا که هویت اساطیر با مفاهیم خیر و شر شکل گرفته در ابتدا لازم است تا به صورت گذرا به این دو مفهوم نگاهی داشته باشیم و اما بعد...
در نظام هستی، در اساطیر و حتی در درون آدمی نیروهای خیر و شر در برابر یکدیگر صفآرایی کردهاند و گویی تا زمان و مکانی هست بدون آنی درنگ این جنگ ادامه خواهد داشت. خداوند خیر مطلق است و هیچگاه از او شری سر نمیزند. فرشتگان نیز به اراده خداوند توانا، آنگونه آفریده شدهاند که تنها فرامین خداوند را انجام میدهند یعنی فقط به سمت خیر سوق دارند ولی انسان در سیر خویش و در مرحلهای که به عالم مادی وارد میشود در مقام اختیار قرار میگیرد بین دو امر خیر و شر.
حکما در بیان معنی شر گفتهاند: «شر فقدان ذات یا فقدان کمالی از کمالات شیء است از آن جهت که آن شیء، شأنیت داشتن آن را دارد» و برای معنی خیر چنین آوردهاند که: «خیر چیزی است که همه آن را خواهاناند و به واسطه آن بخشی از کمالات حاصل میشود»، «و از آنجا که خداوند خود خیر مطلق است، هرآنچه که مخلوق اوست، بدون آن که چیزی به آن اضافه شده باشد، خیر است مگر این که وجودی در ارتباط با چیز دیگری باعث فساد شود و یا در مسیر سعادت موجودات دیگر خلل ایجاد کند که سبب ایجاد شری در عالم گردد.»
تحلیل پل ریکور از مفهوم شر
تحلیل «پل ریکور»، فیلسوف فرانسوی از مفهوم شر بر مبنای دوگانگی انسان و نیازش به اسطوره شکل میگیرد و دست به کار جستوجوی مفهوم شر در وضعیت پیشا تاریخی انسان میزند و در ساختار مدرن و عقلانی انسان معاصر به دنبال چگونگی شکلگیری مخوفترین اشکال شر در قالب نظامهای توتالیتر قرن بیستم میگردد. رژیمهایی همچون حکومت هیتلر در آلمان یا صهیونیسم که بر واقعیتی چون نژادپرستی استوار گردیدهاند و فجایع بسیار برای بشریت به ارمغان آوردهاند.
نهادینه بودن دوگانگی در ذات انسان غیر قابل انکار است، چیزی که از آن به نفس لوامه و نفس اماره تعبیر میشود و تنها مسئله بر سر حدود و شرایط آن در فرهنگها و ادیان مختلف است. همین عامل سبب شد تا آدمی برای درک مکان انسانی خود قدم بردارد، زیرا خود را صاحب حافظه و زبان میدید و این درک باعث شد تا خویش را فراتر از موجودات دیگر ببیند و در جایگاه خاص خود به ساختن مفاهیمی درباره خود و بیرون از خود بپردازد. این مفاهیم گاه صورتی کاملاً انتزاعی به خود میگرفت و گاهی ماحصل تعامل یا تقابل او با نیروها و یا رخدادهای گوناگون بود. مفاهیمی که در کنار آموزههای دینی او را به سمت خوب زیستن هدایت میکرد و نشاندهنده مسیر زیستنی شایسته در این جهان بود. «فرشته/دیو»، «خیر / شر»، «ایزد / اهریمن» و... نمونههایی از باستانیترین و دیرپاترین شیوههای ابراز و تعامل آدمی با دوگانگی درونیاش است. رویارویی خیر و شر از دل اساطیر پیر و کهن آغاز گردیده و در قصهها گوش به گوش و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر سپرده شده است. اسطورهها تعبیری از امر قدسی هستند، داستانهایی که به خدا یا ربالنوع و یا موجوداتی فرابشری و یا الهی تعلق دارند. چیزهایی که در گذشته روی داده و به دورههای کهن فرهنگها تعلق دارند.
اسطوره در نظام فکری میرچا الیاده
«میرچا الیاده» اسطوره شناس و دین پژوه رومانیایی در تعریف اسطوره میگوید: «اسطوره یک تاریخ مقدس را روایت میکند، رخدادی که در زمان بسیار کهن روی داده است. اسطوره بازگوکننده آن است که یک حقیقت چگونه از طریق اعمال و رفتار موجودات فراطبیعی به وجود میآید و همواره نوعی تلقی از آفرینش و بیانگر چگونگی پدید آمدن و آغاز هستی چیزی است.»
برای اسطوره چهارجنبه و معنا در نظر گرفته شده است: ۱) رویدادی افسانهای و سنتی درباره موجوداتی فرابشری ۲) اعتقادی غیرقابل اثبات که تنها به سبب جنبههای رمزآمیز و فوق بشری آن پذیرفته شده و درستی یا نادرستی آن مورد تردید است ۳) داستانهایی درباره حوادثی که نمیتوان برای آنها ترجیح طبیعی و منطقی آورد ۴) هرگونه داستان و یا فکر ساختگی و تخیلی درباره اشخاص و یا حوادث استثنایی و فوق طبیعی.
ردپای نیروهای خیر و شر را میتوان در الههها و اساطیر مختلف و در میان اقوام گوناگون دید که به آنها صورت و سیرتی زشت یا زیبا و خوب یا بد داده شده است. به عقیده بعضی «خوب و بد در چشمان آدم است» و ما هستیم که با زاویه دید خود افعال را در مسیر خیر و شر میبینیم. ولی شر به سبب آنکه انسان را در مقابل نوع خود و طبیعت قرار میدهد نه در کنار آنها و اینکه انسان را از میل به خوبزیستن و درک جایگاه خاص خود تهی میکند، به طور قطع خارج از نوع نگاه آدمی نیز قابل درک است و جز به نام شر خواندنی نیست. چرا که شر عصیانی است که نسبت به یک حریم یا اصول مشخصی که از هنجارها تشکیل شده صورت میگیرد. شر بر آن است تا وضعیت پردهدری را در مورد همه امور برقرار سازد. از دید مردم معمولاً حریم برای خیر در نظر گرفته میشود که از ارزشها و اعتقادها نشأت گرفته ولی شاید بتوان گفت که حریم شیطان پوشش تام و تمامی است که او به هتک حریم میبخشد. آنچه در مورد قصه آدم و حوا قابل توجه است، این است که تقریباً هر کسی آن را میشنود نقش شیطان را در مقام شر درمییابد.
کبر و غرور بزرگترین عامل تباهی
طبق آنچه در فرهنگها آمده کلمه شیطان از ریشه «شطن» است و معنای آن خبیث و پست است. در حقیقت شیطان به معنی دور از حق، سرکش و موجود شرور است.
شیطان اسم عام است و به عبارتی به هر موجودی خواه انسان و یا غیرانسان که مردم را به فساد و انحراف از راه حق میکشاند نیز اطلاق میشود در صورتی که ابلیس اسم خاص است و در متون مذهبی و مقدس عمدتا مراد از شیطان همان ابلیس است، که آدم و حوا را فریب داد.
ابلیس که از اجنه است به سبب عبادت بسیار به مقام قرب خداوند رسیده بود اما پس از سرپیچی از فرمان خداوند مبنی بر سجده بر آدم از قرب الهی رانده شد. ابلیس اما تا روز قیامت از خدا مهلت خواست و قسم یاد کرد که آدم و فرزندان او را گمراه و جهنم را از آنها پر کند. آنگونه که در قرآن آمده ابلیس دچار کبر و غرور شد و گفت که من از آتش هستم و آدم از خاک است و به همین سبب خود را برتر از آدم دانست و همان صفت رذیله یعنی کبر و غرور او را که مدتها عبادت کرده بود به سمت طغیان و سرپیچی از امر خدای تعالی کشاند. گویا نخستین نگاه نژادپرستانه در همین جا شکل گرفت و اگر خوب نگاه کنیم در ادیان الهی بر برابری همه انسانها در هر رنگ و نژاد و زبانی که باشند تاکید شده و این معنا در قرآن و نیز سنت رسول گرامی اسلام(ص) بیش از همه ادیان قابل مشاهده است. یکی از ایرادهایی که مشرکان مکه بر نبی اکرم(ص) وارد میآوردند این بود که «او میگوید که ما و بردگان ما در مقابل خداوند برابر هستیم» و جایگاهی که آن بزرگوار به شخصیتی مانند «بلال حبشی» (که درود خدا بر او باد) عطا کرد گویای این نکته است.
در قرآن گاه کلمه شیطان به کار رفته و گاهی این کلمه جمع بسته شده یعنی به صورت شیاطین بیان شده. شاید یکی از تأویلهایی که بتوان برای کلمه شیاطین گفت، جمیع نیروهای شر در هستی باشد. برای یافتن مصداقهای شر در کنار نگاه به قصص قرآن میتوان به اسطورهها نیز نظری افکند.
ابلیس، انگره مینو و اهریمن
«اهریمن» در فرهنگ ایران باستان تقریباً معادل شیطان است. در زبان فارسی میانه «انگرهمینو» به اهریمن تبدیل شد که سردسته دیوان است. نکته جالب توجه همین است که در فرهنگ ایرانباستان نیز این موضوع مورد اشاره قرار گرفته که «انگره مینو» به اهریمن تبدیل شده همچنان که ابلیس که در مقام قرب الهی بود با نافرمانی اش به سردسته شیاطین بدل شد. در فرهنگ ایران باستان اهریمن در مرکز شرارت قرار گرفته و به دنبال نابود کردن جهان است. قادر است خود را به شکل هر موجودی درآورد تا نادانی و بینظمی و دیگر صفات بد را در عالم گسترش دهد و باز جالب است که بدانیم ابلیس از شمار جنها است و این موجودات میتوانند به اشکال مختلف متمثل شوند یعنی قادر هستند خود را به اشکال مختلف درآورند. همچنین درفرهنگ باستانی ایرانیان آمده که برخلاف اهورامزدا که زندگی میبخشد، اهریمن مرگ را برای آدمیان میخواهد.
معادل آدم و حوا، «مشی و مشیانه» در اساطیر ایران باستان قرار دارند که نخستین زوجها هستند. اهریمن که آرزوی گمراه کردن آنان را در سر میپروراند مشی و مشیانه را فریب میدهد و آنها برای اولین بار دروغ را بر زبان میآورند. در قصه
آدم و حوا، پس از آنکه ابلیس آنها را فریب میدهد و از میوه ممنوعه میخورند، از بهشت رانده و سالها در زمین سرگردان میشوند. مشی و مشیانه نیز پس از انحراف از راه راست سرگردانی در زمین نصیبشان میشود. اهورامزدا برای نجات جهان از چنگال اهریمن که در پی نابودی آن است آسمان را به صورت پوششی محکم و سخت قرار میدهد.
در قرآن کریم هم از آسمان به عنوان پوشش و محافظی برای اهل زمین یاد شده است و در قصههای ایران باستان چنین آمده که آرزوی اهریمن و دیوان گسترش دادن روح پلیدی و شرارت در میان موجودات است. همان چیزی که شیطان نیز بر آن قسم یاد کرده است. با حمله اهریمن و دیوان به زمین تمام خوبیها در مقابل تمام بدیها قرار میگیرد، زشتی در برابر زیبایی، راستی در مقابل دروغ، نیکی در برابر بدی و خیر در مقابل شر. درست در زمانی که به نظر میرسد اهریمن به خواستهاش رسیده و شر پیروز گشته و عالم را فراگرفته، «فروهر» که حقیقت آسمانی انسان است، راه را بر اهریمن میبندد و زندگی را دوباره به زمین برمیگرداند. طبق فرهنگ باستانی ایرانیان برای هر انسان فروهری وجود دارد و نکته جالب توجه اینجاست که در سختترین لحظه و در دشوارترین جای نبرد انسان به حقیقت آسمانی خود یا آن بخشی از وجودش که الهی است متوسل میشود.
منجی در فرهنگ ایران باستان
در کتب کهن زرتشتی از ظهور منجی سخن به میان آمده که به صورت کلی از آن با عنوان «سوشیانت» یاد شده که با ظهور این موعود، جهان پر از عدل و داد شود و نظم نوینی برپا شده،
ظلم و ستم از بین میرود. پس از ظهور وی همه مردم متدین خواهند بود و دوستی و مهربانی را پیشه خود خواهند ساخت.
به عقیده ایرانیان باستان «اهورامزدا» (خداوند) خیر مطلق است و هیچ بدی و شری از جانب او نیست و صاحب صفات نیکویی چون بخشندگی، مهربانی، خرد و قدرت است و او هم خود سرچشمه خیر است و هم گروندگان به خود را به خیر فرامیخواند.
«تهمورث» نیز از پادشاهان ایران باستان است. او مردمان را به سوی خداوند و نیکی دعوت میکند و حرمت راستین آفریدگار را در زمین رواج میدهد. چنین آمده است که تهمورث درستیز با شر اهریمن را به شکل اسبی درمیآورد و به مدت ۳۰ سال سوار بر اهریمن گرد زمین میگردد.
«جم» یا «جمشید» نیز فرمانروای هزار ساله ایران است. در دوران حکومت وی آسایش و وفور نعمت وجود داشته است و دیوان در حکومت او هیچ نفوذی نداشتهاند. جمشید با ساختن محلی در زیرزمین مردمان را از دوره طولانی سرمایی سخت نجات داد تا اینکه دچار غرور میشود و با ادعای ایزدی مرتکب دروغ شده و شر در او رخنه میکند. پس از آن فره ایزدی از او دور میگردد و دشمنانش بر او چیره گشته و جمشید را میکشند.
«سروشه» نیز نمادی از خیر است و در تمام مراسم دینی حضور دارد و نیایش مردمان را به بهشت میبرد. او جنگجویی توانا و نابودکننده دروغ است و دشمنی سختی با «ایشمه» یا خشم دارد که از مصادیق شر است.
سنت قربانی کردن
یکی از اسطورههای جالب توجه «هوم» یا «هومه» است که مؤبد ایزدی شمرده میشود. هومه گیاهی مقدس است و با اینکه خودش قربانی غیرخونی است، اما قربانی خونی انجام داده و قربانی شدن او شر را شکست میدهد. در ادیان مختلف و همچنین در اسلام سنت قربانی کردن وجود دارد. در مناسک حج، حاجیان به نماد شیطان سنگ میزنند و به درگاه خداوند قربانی میکنند. ریشه سنت قربانی کردن را در حضرت ابراهیم(ع) میتوان یافت. حضرت ابراهیم که مورد امتحانهای مختلف الهی قرارگرفته در سختترین امتحان باید فرزندی را که بعد از سالیان دراز بیفرزندی نصیبش شده قربانی کند.
در حقیقت او هم باید قربانی غیرخونی انجام دهد، یعنی نفس خود را بکشد و هم قربانی خونی که فرزندش حضرت اسماعیل(ع) (جد رسول گرامی اسلام) است. شیطان نیز به عنوان عامل شر در این مسیر پیوسته بر آن است تا ابتدا بر قربانی اکبر یعنی نفس او غلبه کند و از این طریق باعث سرپیچی حضرت ابراهیم از امر خداوند، مبنی بر قربانی کردن فرزند شود.
هدف از سنت قربانی کردن نیز به نوعی غلبه انسان بر نفس و قربانی کردن نفس اماره است. در فرهنگ ایران باستان نیز هومه نیز که قربانی خونی انجام میدهد با قربانی کردن خود که همان نفس است و قربانی غیرخونی به شمار میرود به غایت هدفش، یعنی شکست دادن شر میرسد.