kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۱۲۸۷
تاریخ انتشار : ۱۳ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۸:۲۹

جشــنواره مقاومــت فرصتی برای ریختن پوست کهنه سینما 

 
 
میرزا محتاج علوی
سینما واژه‌ای است که می‌توان بدون اغراق گفت که بدون‌ هالیوود در اذهان مردم معنا و تجسم چندانی پیدا نمی‌کند. سینمایی که در آمریکا سنگ بنایش طوری گذاشته شد که همیشه حامیِ ارزش‌های آمریکایی باشد حتی به تکرار، کلیشه و پروپاگاندا. کلیشه‌هایی که هیچ گاه در ذهن مخاطب این کشور و کشورهای غیر، شعاری تلقی نشد! سینمایی که آمریکا را همیشه در قامت یک منجی برای بشریت ترسیم کرده است. منجی‌ای که یک‌بار برای نجات جهان مجبور می‌شود به افغانستان حمله کند و بار دیگر به عراق. به گواه همین سینما، منجی مذکور حق دارد همه‌ مردم غرب آسیا را قتل عام کند چون قرار است از یک فاجعه‌ بزرگ‌تر که نابودی جهان توسط همین ممالک عرب نشین است جلوگیری کند. به ادعای همین سینما، ایران ناقض حقوق بشر و حقوق زنان است و می‌خواهد بمب اتمی تولید کند! مثل فیلم «قاتل آمریکایی» که در آن قتل ناخواستۀ معشوقۀ یک جوان آمریکایی، ارتباط او با کهنه‌سربازی باتجربه، پیوند حس انتقامِ وی به حس میهن‌پرستی و در نهایت ارتباط اتفاقاتِ ناخوشایند فیلم با ایران و کشورهای اسلامی است. قهرمان فیلم باید با یک وترَن قدیمی، یا کهنه‌سربازی از جنگ برگشته آشنا شود و از طریق او در مسیر انتقام قرار گیرد. او در این مسیر متوجه می‌شود که قاتلینِ نامزد او، اعضای شبکه تروریستی خطرناکی هستند و این موضوع به‌آهستگی باعث پیوند حس انتقام به حس میهن‌پرستی آمریکایی می‌شود. وی در نهایت پرده از فاجعه‌ای برمی‌دارد که قرار است در خلیج‌فارس اتفاق افتد. از قضا این فاجعه به ساخت سلاح هسته‌ای از سوی کشورهای فاقد صلاحیتی مانند ترکیه و البته ایران مربوط است! نهایتاً قهرمان فیلم باید با دخالتِ خود مانع وقوع این فاجعه شود. و به گواه همین سینما کشور روسیه، چین و کره‌شمالی جزو تهدیدات بالقوه جهان امروز هستند. و امّا چه کسی این شهادت‌ها و گواهی‌های سینما را صحت سنجی می‌کند؟ جواب واضح است. کسی دنبال این کار نمی‌رود چون اساساً مخاطب عام مسحور این کارخانه رویا ‌‌سازی است. کارخانه‌ای ایدئولوژیک که تولیداتش بر اساس اهداف و مطلوب‌های کشور مبدا صورت می‌گیرد و منحصر به کشور آمریکا و سینمای ‌هالیوود هم نیست. 
از دوران جنگ‌های جهانی و حتی جنگ سرد تا به امروز هر کشوری که توانست چراغِ سینمای خود را روشن کند، در آن ایدئولوژی مطلوبِ خود را پاشید‌ و از بعد رسانه‌ای آن بهره برد. چه به صورت هنری و چه به صورت پروپاگاندا. فیلم پیروزی اراده اثر لنی ریفنشتال از جمله این آثار است. این فیلم پروپاگاندایی است به سفارش حزب نازی، که کمال هنریِ زمان خودش را حاصل می‌کند. تعداد دوربین‌های استفاده شده برای فیلم‌برداری و نگاه تدوینی آن الگویی برای دیگر آثار جهان شد. همچنین فیلم رزم‌ناو پوتمکین اثر آیزنشتاین با همۀ ارزش‌های هنری‌اش کاملاً شأن پروپاگاندا دارد و مانیفست حزب را خیلی صریح بیان می‌کند. هدف سازندگان در سینما این است که با تکرار یک پیام آنرا به مخاطب القا کنند. 
از مصادیق نازل‌تر آثار پروپاگاندای ضد جمهوری اسلامی ایران می‌توان به فیلم‌های «بدون دخترم هرگز» و «آرگو» اشاره کرد که بسیار سطحی علیه ایران اسلامی حرف زده‌اند. فیلم سینمایی «آرگو» که برنده جایزه اسکار هم شد، هیچ امتیاز هنری دریافت نمی‌کند. اتاق فکری که در آمریکا برای موضوعات فیلم‌ها تصمیم‌گیری می‌کند، انبوهی از این فیلم‌ها را می‌سازد و نگران نیست که به ساخت آثار شعاری متهم شود چراکه بیان ایدئولوژی اهداف هر کشور یکی از وجوه اصلی سینماست. حال می‌خواهد با نگاه هنری بیان شود یا با نگاه پروپاگاندای تهی از هنر.
 نکته‌ای که در این میان وجود دارد این است که کشورهایی که توسط این کارخانه رویا ‌‌سازی مورد هجمه قرار گرفته‌اند باید چه اقدامی انجام دهند؟ آیا این کشورها محکوم به سکوت و پذیرفتن انگ‌ها و تهمت‌ها هستند؟ یا آنها هم می‌توانند از سینما ایدئولوژیک بهره مند شوند؟ قاعدتا هر کشوری این امکان و شانس را دارد تا از سینمای خود در جهت منافع خود استفاده کند. اما اتفاقی در ایران رخ داده است کمی متفاوت است؛ چرا که بدنه‌ اصلی سینما، از دهه ۷۰ به بعد تعریفش از سینما صرفاً هنر بود. از مراکز کوچک تولید آثار سینمایی همچون انجمن سینمای جوان استان‌ها تا دانشگاه‌های هنری و مراکز معتبر فیلم‌‌‌سازی و کارگردانان و سینماگران، مدعی ساخت اثر هنری هستند. اگرچه هنر جایگاه ارزشمندی دارد اما در این مراکز به شأن رسانه‌ای و ایدئولوژی سینما توجهی نمی‌شد. سینماگران ایران و البته مدیران وقت سینمایی ولعی وصف ناشدنی برای جوایز فستیوال‌های خارجی داشتند و از همین جهت عموم نگاه‌ها به سمت این فستیوال‌ها بود حال آنکه رویکرد و پارامترهای همین فستیوال‌ها برای توزیع جوایز، کاملاً سیاسی و ایدئولوژیک بوده است. در واقع فیلم‌سازان ایرانی برای فرار از جنبه‌ ایدئولوژیکِ سینمای وطنی، فیلم هنری را ملعبه قرار می‌دادند و با همان فیلم‌های به ظاهر هنری به سمت فستیوال‌های خارجی نظیر کن، اسکار و ونیز پرواز می‌کردند. اما غافل از اینکه فیلم آنها علاوه‌بر اینکه هنری نبوده بلکه با ایدئولوژی مطلوب کشورهای غربی همخوانی داشته است. و این یکی از مصیبت‌های سینمای ایران طی سال‌های اخیر بود. سینمایی که می‌توانست به تحریم‌های ظالمانه آمریکا علیه ایران بپردازد و نشان دهد که بیماران ایرانی هر روز به خاطر تحریم‌های دارویی ایالات متحده جانشان را از دست می‌دهند، مشغول ساختِ آثاری بود که باعث خشنودی و تمجید آمریکائیان می‌شد. این رویه باید تغییر می‌کرد. 
می‌توان سینمای مقاومت را یک اتفاق خوب و دقیق برای بیان حقایق و ایدئولوژی‌های ایران و انقلاب دانست؛ سینمایی که دیگر مقهور جذابیت‌های آمریکا و غرب نیست و از بیان حقایق واهمه‌ای ندارد. 
رشد سینمای مقاومت منوط به چند شرط است؛ اولین شرط آن‌که برخی از فیلم‌سازان ایرانی، دغدغۀ ورود به ایالات متحده را نداشته باشند. ساختن فیلم علیه آمریکا می‌تواند ورود افراد به این کشور را سخت کند و فیلم‌‌‌سازی که به چنین موضوعاتی ورود می‌کند نباید چنین مسئله‌ای برایش مهم باشد. شرط دوم آن‌که ساز و کار سینمایی کشور به گونه‌ای طراحی شده باشد که به نفع این مدل جهت بگیرد. 
هنگامی که بُردار اصلی حمایت‌ها، بودجه‌ها و نمره‌دادن در جشنواره‌ها به سمت سینمای جشنواره‌ای باشد، قاعدتاً مدل دیگری از فیلم ساخته خواهد شد و اگر بردار اصلی توجه به سمت مقاومت برود، فیلم‌های مقاومت ساخته خواهد شد. شرط سوم این است که تعریف درستی از مقاومت در بدنه رسانه‌ای ایجاد شود. رعایت این موارد در کنار اتفاقات اخیر در فضای هنری کشور که خروجی‌اش در جشنواره فجر امسال با حضور کارگردانان جدیدی نمود یافت می‌تواند نویدبخش یک پوست‌اندازی خوب در سینمای ایران باشد. پوست‌اندازی‌ای که طی آن نسل جدیدی از سینماگران متعهد به سینمای مقاومت و انقلاب سکان فیلم ‌‌سازی سینمای ایران را دست بگیرند.