چیستی فرهنگ و جایگاه آن در زندگی انسان(1) (زلال بصیرت)
مهمترين مسئله که رهبرمعظم انقلاب در آغاز سال جديد مطرح فرمودند، مسئله فرهنگ است. رهبرمعظم انقلاب بارها بر این مسئله تأکیده کرده و امسال را سال «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملي و مديريت جهادي» نامیدند. ایشان توضیح دادند که فرهنگ مهمتر از اقتصاد است؛ رخنه اقتصادی را با سبد کالا میتوان جبران کرد، اما اگر رخنهاي در فرهنگ به وجود آید خطرهاي جبرانناپذيري دارد. از اين تعبيرات به خوبی میتوان اهميت موضوع فرهنگ را بخصوص در زمان حاضر درک کرد. البته ايشان بيش از دو دهه است که در فرصتهاي مختلف بر مسئله فرهنگ، تهاجم فرهنگي، شبيخون فرهنگي و از اين قبیل تعابیر تأکيد ميفرمايند، گو اينکه چندان نتيجه عملي نداشته است. تعبيرات اخير ایشان نشانه احساس اهميت ویژه مسائل فرهنگي در این زمان است، چرا که چنین تعابیری را نه تنها از خود ايشان، بلکه حتي تعابیر مشابه را از حضرت امام (ره) هم نشنیدهایم. تعبيرات بسیار پرباري بود.
لزوم تأمل بیشتر در اهمیت مسئله فرهنگ
در عين حال که ميفهميم مسئله فرهنگ خيلي اهميت دارد، باید درباره نوع اهمیت آن بیشتر بیندیشیم. چه شده است که مقام معظم رهبری چنين تعبيراتي را به کار ميبرند و با اینکه محور نامگذاری بیشتر سالهای گذشته مسائل اقتصادي و اجتماعي بوده، الان مسئله فرهنگ را مطرح کرده و تصریح کردهاند که اين مسئله خيلي مهمتر از مسائل اقتصادي است. برای روشن شدن ابعاد مختلف موضوع فرهنگ، باید بحث مفصلی در این زمینه انجام شود و فرصت زیادی میطلبد. در اين فرصت کوتاه، به این نکته اشاره ميکنیم که اصلا فرهنگ در زندگي انسان چه اهميتي دارد و بعد به اهمیت آن در انقلاب اسلامی میپردازیم. آن وقت شايد بتوانيم درک کنيم که نکته اصلی تأکيدات رهبرمعظم انقلاب چيست و چه احساس خطري کردند که اين تعبيرات را به کار بردند.
مقدمهای برای تبیین مسئله
بحث را با مطلبي مقدماتي و بيانی ساده شروع کرده و از به کاربردن تعبيرات علمي که نیازمند توضيح و تبيين است صرف نظر میکنیم. حرکات همه انسانها از بدو تولد برخاسته از چيزي است که ما اسمش را غريزه ميگذاريم؛ طفل شيرخوار دوست دارد شير بخورد. اندکي بعد که بيشتر رشد ميکند احتياج به نوازش دارد. در مرحلهای دیگر احتياج به بازي و اسباببازي دارد. مجموعه اين حرکات را کمابيش به صورتهاي مختلف در حيوانات هم ميبينيم؛ همه حيوانات غذا ميخورند و در راستای تأمین نيازهاي ديگرشان تلاش میکنند. بچه حيوانات خيلي دوست دارند بازي کنند. خاصيت همه اين رفتارها اين است که چرابردار نیست؛ هنگامی که گرسنه ميشود، سراغ غذا رفته و غذا ميخورد و به این نکته فکر نميکند که چرا بايد غذا بخورد. روشن است که گرسنه بايد غذا بخورد و طبیعی است که اگر نيازهاي ديگري را احساس کند در صدد ارضايش برميآيد و دیگر فکر و تأمل نمیکند که چرا بايد چنین کاری بکند. احساس نياز ميکند و بايد اين کار را انجام بدهد. اين طور رفتارها -که يک نوع ادراک در آن هست و مثل گياه نيست که ظاهرا ادراکي ندارد- ناشی از تحریک عاملی درونی است. صاحب رفتار ميفهمد چه ميکند و حتي از چنین رفتارهایی لذت ميبرد، هرچند چرا ندارد و فکر نميکند که آيا بايد انجام داد يا خیر. وقتي چنین کاری را انجام داده و از انجامش لذت ببرد انگيزهاش قويتر ميشود. دفعه بعد برای دستیابی به لذت مجدد، با انگيزه قويتري ميخواهد آن کار را انجام دهد.
به تدریج و با مرور زمان زمینهای برای انسان فراهم ميشود که ميخواهد دلیل انجام کارهایش را بداند و بگويد چرا و براي چه انجام ميدهم؟ اين يک زمينه رشد خاص ادراکي است که در انسان فراهم ميشود و او را آماده ميکند که از مرز حيوان بالاتر برود؛ افق ديگري به روي انسان باز ميشود و ميفهمد که چرا بعضي کارها را بايد انجام بدهد و بعضي کارها را نبايد انجام بدهد؛ براي انجام دادن یا انجام ندادن، چِرايي وجود دارد. از اينجا به تدریج زمينه مفهومي پيدا ميشود که بعدها در ادبيات علمي ما فرهنگ نامیده ميشود، يعني کمکم در اثر تلقين، خانواده و عوامل ديگر برای انسان انگيزه دروني پيدا ميشود که چراييها را بفهمد و کمکم خوب و بد برايش مطرح شود؛ برخی کارها خوب است و بايد انجام بدهد و برخی کارها بد است و نبايد انجام شود، در صورتي که در دوران قبلي اين حرفها مطرح نبود؛ هنگامی که گرسنه میشد میبایست غذا بخورد و دیگر خوب و بد نداشت.
ویژگی فرهنگپذیری انسان
در همه محيطهاي انساني که تاريخش از روزگاران قدیم به ما رسيده، کمابيش در برخی سنين، زمينه مطرح شدن باید و نباید براي انسان پيدا ميشود. در ادبيات عمومي ما اینگونه گفته میشود که وقتی انسان سر عقل بيايد و عقل پيدا کند متوجه بایدها و نبایدها میشود، زیرا لزوم انجام دادن و یا انجام ندادن یک کار، حکم عقل است. اينجاست که در اقوام و اجتماعات مختلفي که در عالم وجود دارد و يا از گذشتههايشان اطلاع داريم يک سلسله بايد و نبايدهايي مطرح شده و کساني روي اين رفتارهاي انسان مطالعه کرده و آنها را فرهنگهاي انساني نامیدهاند. بعد از این بود که گفته شد هر قومي يک فرهنگي دارد و از بایدها و نبایدهای مخصوص خود تبعیت میکند. با این بیان، فرهنگپذیری یکی از ويژگيهاي انسان دانسته شد و جامعهشناسان به جای تعبیر حیوان ناطق در منطق کلاسیک، از تعبیر حیوان فرهنگپذیر در علوم اجتماعي بهره بردند. به گفته جامعهشناسان، بچه از زماني رشد کرده و شخصيت پيدا ميکند که فرهنگپذير باشد.
پدیده شوم مبارزه با فرهنگ
برخی اين مسئله را مورد مطالعه قرار دادند که چگونه انسان به فکر باید و نباید ميافتد و به تعبیر دیگر، بايد و نبايد از کجا پيدا ميشود؟ چرا ما بايد اينها را بپذيريم؟ چرا بايد فرهنگپذير باشيم و به چه دلیل همان دوران قبلي را ادامه ندهيم؟ اصلا چه کسی گفته که بعضي کارها را بايد انجام داد و بعضي کارها را به دلیل زشت و بد بودن باید ترک کرد؟ این سؤال مخصوصا با توجه به این نکته پررنگتر مطرح میشود که بيش از نيم قرن است که چنین گرایشهایی در دنيا به عنوان يک مکتب مطرح شده است.
ابتدا جواناني در آمريکا با اين قيد و بندها و به اصطلاح، با اين فرهنگها به مبارزه پرداختند و خطشکني کردند. اینگونه بود که بايدها و نبايدها زير پا گذاشته شد و از راه گفتار و رفتار مورد تمسخر قرار گرفت. نمونهاش اين شلوارهاي پاره است که ميپوشند و مد ميشود. اگر کسي به آنها بگويد چرا شلواری که ميپوشي بايد پاره باشد يا چرا بايد ابتدا حتما سر زانويش را بسابند تا بپوشید، میگویند مد است! و در پاسخ به اینکه چرا مد است میگویند: ميخواهيم آن آداب و رسوم را بشکنيم؛ اگر قبلا پوشیدن چنین لباسهایی زشت بود، الان دیگر نه تنها زشت نیست، بلکه خیلی هم خوب است که انسان شلوار پاره بپوشد! کمکم مدلهای عجیب و غریب آرايش مو در جوامع ظاهر شد؛ شکلهايي که مثلا تا چندي پيش اگر کسی با چنين قيافهاي در خيابان راه ميافتاد ميگفتند حتما ديوانه است، اما حالا مد به حساب آمده و ستارههای سينما، ورزشکارها، و ... مدهایي مانند تاجخروس درست ميکنند. چرا بايد اینگونه باشد؟ پاسخ چنین کسانی این است که چرا ندارد و ميخواهيم مقررات و آداب و رسوم را بشکنیم.
به هر حال زمينه فرهنگ از آن زمان شکل میگیرد که در انسان زمينه فهم خوبی و بدی کارها به وجود میآید. البته کساني بعدا درباره چیستی عقلی که به خوبی و بدی حکم میکند بحثهایی مطرح کردند. اینکه آيا ما واقعا چيزي به نام عقل داريم که ميگويد بايد اين کار را انجام داد و یا نباید فلان کار انجام شود؟ اگر عقل، واقعیت دارد، آیا دو نوع عقل – عقل نظری و عقل عملی- داریم؟ اینگونه مباحث در شناختشناسي و فلسفههاي مضاف مطرح شده است. در نوشتههاي دوران انقلاب و بعد از آن درباره رابطه باید و هست، بحثهای بسیاری صورت پذیرفته است؛ و برخي گفتهاند که انسان دو گونه ادراک بر اساس دو نوع عقل –عقل نظری و عقل عملی- دارد و هیچکدام به دیگری ربطي ندارد.
سخنرانی آيتالله مصباح يزدى(دامت بركاته) در جمع تعدادي از بانوان شركتكننده در دورههاي آموزشي مباني اسلامي ـ 4/2/1393