حاشیهنگاری بر بیتهای حافظ
علی قرباننژاد
همه ما در مورد «فطرت» چیزهایی شنیدهایم. فطرت از ریشه «فطر» است که معنای آن شكافتن ذکر شده و هم اینکه آن را صفات و ویژگیهای مادرزاد عنوان کردهاند. به گمانم کوتاهترین تعریف برای فطرت این باشد: سرشت کمالجوی آدمی. این بحث را در همین جا نگه داریم تا در سطرهای بعدی به آن بپردازیم و اما پیش از اشاره به شعر استاد اعظم حافظ شیرازی در این ایستگاه نکتهای را که به شعر این ایستگاه مربوط است باید به اختصار بگویم.
در شماره قبل از این سلسله مطالب به بیتی از یک غزل حافظ پرداختیم و در این مطلب به ابیاتی دیگر از همان غزل نظری میافکنیم. اشعار حافظ در طول قرنهای اخیر توسط افراد مختلفی تصحیح و منتشر شده است. در تصحیح علامه قزوینی مطلع غزل مورد اشاره ما چنین آمده است:
هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
لکن در برخی از تصحیحهای دیگر مانند الهی قمشهای و عطاری کرمانی این بیت چنین ذکر شده است:
هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
از دوره بسیار قدیم دست کم از دوره یونان باستان اعتقادی وجود داشته مبنی بر اینکه شعر یا سطر اول یا بیت نخست آن هدیه خدایان است. این موضوع در جوامع مختلف به شکلی دیگر بیان شده مانند اینکه شعر منبع الهامی فرامادی دارد. برای نمونه فیلسوف بزرگ مسلمان
«محیالدین ابن عربی» معتقد بود که عالم خیال منشا روحانی الهام به شاعر است و عالم وهم منشا شیطانی الهامات.
در مقابل عدهای دیگر معتقدند منشا الهام به شاعر ذهن ناخودآگاه اوست همچنین گروه دیگری به چیزی به نام الهام (چه از منبع خارجی و چه از منبعی در داخل وجود آدمی) قائل نبوده و بنابراین نوشتن شعر را ماحصل اراده خودآگاه و تصمیم شاعر میدانند. به این ترتیب سه گروه در این رابطه داریم.
برخی را عقیده بر این است که کلمات شعر همان گونه که در ابتدا به ذهن شاعر خطور کرده اصالت دارند. این عده حتما باید به منبعی برای الهام قایل باشند که چنین بر صورت نخستین شعر تاکید دارند. پرواضح است که این جماعت چندان تمایلی به ویرایش شعر نداشته باشند چرا که به عقیده آنان ویرایش، شعر را از بکر بودن خارج میسازد.
در مقابل اما دستهای دیگر هستند که شعر و سروده شدنش را عملی خودآگاه دانسته و بر این اساس ویرایش شعر را امری ناگزیر میدانند. به عقیده من هم شعر میتواند منبع الهامبخش داشته باشد و هم اینکه میتوان آن را ویرایش کرد. چرا که تکامل یک شعر هم میتواند به یکباره و در لحظه سرایش آن انجام شود و هم اینکه پروسهای باشد که به مرور محقق شود.
با توجه به سطرهای بالا باید در مورد مطلع مورد اشاره از غزل حافظ و شاید دیگر بخشهای شعر او که در مورد آن اختلاف نظر وجود دارد میتوان گفت که ممکن است شاعر در ابتدا غزلی را به شکلی صورتبندی کرده باشد و چند ماه یا حتی چند سال بعد در رجوع به آن غزل تغییر یا تغییراتی در آن اعمال نماید. به این صورت آن غزل با شکل ابتدایی آن ممکن توسط برخی که آن را شنیدهاند کتابت شده باشد و مدتی بعد که شاعر در آن تغییراتی اعمال کرد با شکل جدیدش نیز مورد کتابت قرار گیرد. برای مطلع مورد بحث من خود عبارت «اهل وفا» را زیباتر و منسجمتر میبینم.
با این حال باید بگویم که بیت مذکور را اگر با عبارت «اهل خدا» در نظر بگیریم چیز خیلی خاصی ندارد و معنای آن مشخص و واضح مینماید اما اگر آن را با عبارت «اهل وفا»
در نظر بگیریم آن وقت سؤالی که مطرح میشود این است که منظور از
«اهل وفا» چیست و اشاره حافظ به کدام عهد و پیمان است؟
حتما اصطلاحاتی از قبیل «اَلَست» یا «جام الست» را در اشعار شاعران دیده اید؛ حال باید دید که این «الست» چیست و آیا میتواند ارتباطی با «اهل وفا» داشته باشد؟
ادواری که همه ارواح آنها را طی کردهاند به چند دوره تقسیم میشوند. از این ادوار با تسامح به عنوان عالم یاد میشود و بنابراین عوالم مذکور عبارتند از اشباح، اظله، میثاق و ذر. هر کدام از این ادوار خصوصیتی دارد که بحث در پیرامون آنها از حوصله این متن خارج است.
آنچه مورد نظر این متن است چیزی است که در عالم ذر رخ داده و از آن در برخی آیات قرآن یاد شده است. یکی از مشهورترین این آیات آیه 172 سوره اعراف است که در بخشی از آن میفرماید: «...و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی...»
معنای این بخش از آیه مذکور چنین است: «...[پروردگارت] فرزندان آدم را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند بله [پروردگار ما تو هستی]...»
در آیه 27 از سوره بقره نیز فرموده است: «کسانی که عهد خدا را پس از محکم بستن میشکنند و رشتهای را که خدا امر به پیوند آن کرده میگسلند و در میان اهل زمین فساد میکنند، ایشان به حقیقت زیانکارند.»
همچنین در سوره رعد آیه 20 میفرماید: «همانان كه به پيمان خدا وفادارند و عهد [او] را نمىشكنند.» سپس در آیه 25 از همین سوره نیز متذکر شده است: «و آنان كه پيمان خدا را پس از استواركردنش مىشكنند و آنچه را كه خدا به پيوستن آن فرمان داده مىگسلند و در زمين فساد مىكنند، لعنت بر آنهاست و بديهاى آن جهان نصيبشان.»
در آیه 91 از سوره نحل نیز میخوانیم: « و هنگامی که با خدا عهد بستید، به عهد او وفا کنید...»
چنان که گفته شده است در عالم ذر حق تعالی همه ارواح را مورد خطاب قرار داده و فرموده است: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» و جمیع ارواح در پاسخ گفتهاند: «بله تو پروردگار ما هستی»
و چنان که در آیات فوق آمده و همچنین در آیه 60 سوره یس میخوانیم: «اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد، زيرا وى دشمن آشكار شماست؟»
آنچه در ابتدای این متن در مورد فطرت گفتیم به نوعی آثار به جا مانده از این عهد میان انسان و خداوند است. چنانکه در برخی منابع آمدهاست، مراد از این عهد و میثاق همان معرفتی است که انسان به خدا دارد و این عهد با ذات آدمی پیوند خورده است. پس آنچه از آیات فوق به دست میآید این است که میان آدمیان و خداوند عهدی قرار دارد که اولا در آن عهد همه ارواح انسانها به ربوبیت حق تعالی و یگانگی او اقرار کردهاند و همچنین عهد کردهاند که تنها از خداوند پیروی کنند و تنها او را بپرستند. با این اوصاف مشخص میشود که «هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد» یعنی هر آن کسی که به عهدی که با خداوند در عالم ذر بسته پایبند باشد و آنچه که در این بیت «بلا» عنوان شده به گمان من همان چیزی است که در آیه 7 از سوره بقره به آن اشاره شده: «خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده؛ و بر چشمهایشان پردهای افکنده شده؛ و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست.»
به عبارتی بلا یعنی اینکه خداوند از دلها و ضمیر ایشان قابلیت دریافت نور حق و حقیقت را میگیرد همچنان که در آیه 25 سوره یونس میفرماید: «و خداوند به سرای صلح و سلامت دعوت میکند؛ و هر کس را بخواهد (و شایسته و لایق ببیند)، به راه راست هدایت مینماید.»
در ادامه همین غزل بیتی وجود دارد که شبی به لطف خداوند به نکتهای شگفتآور که در آن هست پی بردم. آن بیت از این قرار است:
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاهدار سر رشته تا نگه دارد
«کلمه» برای ما انسانها کوچکترین واحد حاوی معنی است. شاید در مواردی برخی حروف به صورت خاص حاوی معانی باشند اما آنچه عمومیت دارد این است که کلمه از کنار هم قرار گرفتن حروف ساخته میشود و کلمه کوچکترین واحدی است که حاوی معنایی هست. به عبارتی اگر به کسی بگوییم «ب» در ذهنش معنایی و یا مصداقی شکل نمیگیرد اما اگر بگوییم «باران» در ذهن او مصداق یا «مابه ازای خارجی» به همراه سلسلهای از نشانهها شکل میگیرد.
حالا در بیت حافظ خواهیم دید که این شاعر بلند آوازه ایرانی چگونه با استفاده از یک حرف یک رشته از مفاهیم را منتقل کرده است. در بیت مذکور شاعر میگوید اگر این را میخواهی که معشوق با تو پیمان عشق را نگسلد باید سر رشته را نگهداری تا او نیز رشته عشق و محبت را نگه دارد.
خب برای پی بردن به نکته منظور باید به این دقت کنید که حافظ میگوید رشته عشق و محبت هم توسط عاشق نگه داشته میشود و هم توسط معشوق. با این حال با دقتی بیشتر خواهیم دید که حافظ میان نگه داشتن عاشق و معشوق تفاوت ظریفی را قایل شده است آن هم به این صورت که دو بار کلمه «نگه داشتن» در مصراع دوم آمده است. با این حال حافظ میگوید عاشق باید رشته محبت را «نگاهدارد» تا معشوق نیز آن را «نگه دارد»
به این دو کلمه دقت کنید: «نگاهدار» و «نگه دارد» هر دو کلمه یک معنی را میرسانند به جز اینکه یکی در دوم شخص مخاطب است و دیگری در سوم شخص غایب. نکته در اینجاست که تفاوت این دو کلمه در یک هجای بلند «الف» است: نگاهدار – نگه دارد.
وقتی حافظ برای عاشق از عبارت نگاهدار با «الف» که در میانه این کلمه آمده استفاده میکند ناخودآگاه در هنگام خواندن این عبارت هم کشیدهتر و هم محکمتر ادا میشود. یکبار با خود به آرامی بیت مذکور را بخوانید. گویی حافظ با قرار دادن هجای بلند «الف» در میانه کلمه «نگاهدار» که ناخودآگاه باعث تلفظ کشیدهتر و محکمتر آن میشود میخواهد بگوید عاشق باید سر رشته را محکمتر از معشوق بگیرد.
این دست نکات همان چیزهایی هستند که باعث میشوند شاعری مانند حافظ در قله ادبیات فارسی قرار داشته باشد. همان نکاتی که به یقین جز عنایت حق تعالی در مورد این شاعر نمیتواند باشد.