kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۹۸۳۵
تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۰:۵۸

چگونه اهل توکل باشیم؟

 

علی جواهردهی
انسان در آموزه‌های قرآن، در اوج کمال و کمالات نشسته است و هیچ آفریده‌ای را نمی‌توان یافت که برتر و بالاتر از او در چیزی باشد؛ چرا که سرشت همه اسمای الهی در ذات او، به معنای مظهریتی کامل و مطلق است؛ از این رو خلافت الهی را شایسته می‌شود.
با این همه، فقر و نیاز ذاتی انسان به آفریدگارش، بدان معناست که هرگز نباید از این همه قدرت و علم و جایگاه، گرفتار تکبر شود. فقر ذاتی انسان به معنای آن است که همه چیزش، از آن خداوند است و مشیت و اراده الهی است که او را در این جایگاه رفیع و بلند نگه می‌دارد. بنابراین، توکل به خداوند به معنای باور و تاکید بر فقر ذاتی در اوج مظهریت است.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه‌های قرآنی آثار چنین توکلی را در زندگی انسان بررسی کرده و عوامل ایجاد‌کننده توکل را برشمرده است.
توکل، باور به فقر ذاتی و مظهریت
یکی از آموزه‌های محوری در اسلام توکل است. ما بارها در زندگی روزانه خود از وکالت و وکیل سخن گفته و می‌گوییم. برای مسائل پیچیده و سخت به کسی مراجعه کرده و او را به عنوان نماینده خود برمی گزینیم تا کارهایمان را انجام دهد و یا برای مذاکره‌، نماینده و وکیلی را بر می‌گزینیم تا با مسئولان مدرسه و دانشگاه و یا مدیری سخن بگوید و مسائل ما را پیگیری کند و از حقوق ما دفاع نماید.
وکالت مراتبی دارد که در برخی از مراتب آن نوعی واگذاری مطلق وجود دارد؛ چرا که چنان از این وکیل اطمینان داریم که او را حتی نسبت به خود امین‌تر و در دفاع از حق و حقوق خویش داناتر می‌دانیم و به نظرمان او حتی از خودمان به خودمان مهربان‌تر و دلسوزتر است. این مرتبه از وکالت را در عربی به تفویض یاد می‌کنند؛ چون نوعی واگذاری کامل به سبب ایمان و یقین به شخصی است که او را وکیل و مفوض علیه خود قرار داده‌ایم. در قرآن، پیامبر(ص) به عنوان انسانی معرفی شده است که از خود انسان به خودش دلسوزتر و مهربان‌تر است.
از این رو ولایت او را ولایتی می‌داند که از خود انسان به خودش مفید‌تر و سازنده‌تر است،لذا به انسان‌ها فرمان می‌دهد تا ولایت پیامبر(ص)را از ولایت شخص بر جان و مال و عرض خویش برتر و بالاتر بدانند و اگر در هر زمینه‌ای حکمی صادر کرده به جان و دل بپذیرند و اشکال و تردیدی به خود راه ندهند؛ چرا که او مهربان‌تر و دلسوزتر از خود شخص به خودش است و از آن دسته دآیه‌هایی است که از مادر به فرزند شیرخوارش مهربان‌تر و دلسوزتر است. آیه 6 سوره احزاب می‌فرماید: النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ. این اولی و برتر بودن پیامبر(ص) نسبت به شخص از خودش به سبب همین درک و علم و دلسوزی و قدرت برتری است که در اختیار دارد و می‌تواند مفیدتر و بهتر از شخص درباره اش تصمیم گیری کند و او را به کمالات بایسته و شایسته‌اش برساند.
اگر بخواهیم در هستی برتر از پیامبر(ص) را بیابیم تنها خداوند آفریدگار و پروردگار بشر است که از چنین خصوصیتی برخوردار است.
بنابراین اگر انسان بخواهد کاری را به کسی واگذار کند و توکیل و تفویض نماید، بهتر است که آن را به خدا واگذار کرده و بگوید: أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالعِبَاد؛ همه کارهایم را به خداوند واگذار می‌کنم، چرا که او به بندگانش بیناست.(غافر، آیه 44)
لازمه نمایندگی و واگذاری امری به خداوند این است که آدمی شناخت درست از موقعیت خود و خداوند داشته باشد. اینکه بداند او با همه قدرت و توانی که در میان آفریده‌های الهی دارد و از همه اسمای الهی برخوردار است: وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الاَسْمَآءَ كُلَّهَا»(بقره، آیه 31) و به سبب همین مظهریت همه اسمای الهی توانسته است در مقام خلافت الهی بنشیند: وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهًِْ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهًْ
(بقره، آیه 30) با همه اینها، از فقر ذاتی برخوردار می‌باشد و همه ذات او وابسته به خداوند است.(فاطر، آیه 15؛ و محمد، آیه 38)
آثار توکل
زمانی که انسان دریابد که او مظهر خداوند است و از سوی دیگر خداوند مالک همه هستی و نگهدارنده او از زوال و نیستی است(فاطر، آیه 41) و اینکه خداوند در مقام ربوبیت از خود انسان به خودش مهربان‌تر و دلسوزتر است، آن زمان است که خداوند را نماینده و وکیل گرفته یا در مراتب بالاتر همه هستی و امورش را به خداوند واگذار می‌کند.
بی‌گمان با چنین باور و اعتقادی، زندگی هر کسی چنان دگرگون می‌شود که نمی‌توان به تصویر کشید؛ چرا که خود را نه در مقام بنده و برده، بلکه در مقام وابسته مستقیم وجودی می‌یابد که اگر افاضه وجودی از سوی خداوند نباشد، نیست و نابود می‌شود و این بود و هستی‌اش به سبب افاضه الهی است و ستون فقرات هستی‌اش به خداوند بسته است.
چنین باوری که در تمام جانش نفوذ کرده و آن را به شهود ادراک می‌کند، موجب می‌شود تا سبک زندگی‌اش نیز دگرگون شود و نسبت به اموری که اتفاق می‌افتد رفتاری دیگر داشته باشد.
تفاوت انسانی که خداوند را به درستی شناخته و خداوند را چنان‌که هست باور دارد و خود را چنان که هست می‌شناسد و به فقر ذاتی خود ایمان دارد، با انسانی که غافل از خدا و خود است، آنچنان زیاد است که قابل تصور نیست.
از آیه 51 سوره توبه بر می‌آید که باور به خداوند وخود به این شکل، انسان را به خداوند گره می‌زند به گونه‌ای که درهمه چیز از وجود و غیر وجودش چشم به او می‌دوزد و همه تقدیرات و سرنوشتی که برایش رقم زده را می‌پذیرد و در اوج مصیبت با صلابت و ایمان کامل می‌گوید: مارایت الاجمیلا؛ جز زیبایی در کربلا ندیدم؛
(بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 45، ص 115 )
چرا که می‌داند اراده و مشیت الهی بر آن قرار گرفته است و خداوند به این امر و تقدیر و سرنوشت خشنود بوده است، پس او نیز بدانچه خداوند راضی است خشنود می‌باشد. این همان چیزی است که عاشقان می‌گویند:
رضی‌الله عنهم و رضوا عنه؛ خداوند از آنها خشنود و ایشان نیز از خدا خشنود هستند.
(مائده‌، آیه 119 و فجر، آیات 27 تا 29)
باورهایی از این دست که به شهود رسیده باشد، آثار بسیاری در زندگی بشر به جا می‌گذارد و نه تنها مصیبت‌ها و سختی‌ها را آسان و پذیرش آن را راحت می‌کند، بلکه موجب می‌شود تا صبر و مقاومت را نیز در آدمی افزایش دهد و هیچ یک از فشارها او را نشکند.
بنابراین اگر همه با او باشند و یا علیه او باشند، تفاوتی برای او ندارد و اگر همه هستی علیه او موضع‌گیری کند و تنها رضایت خداوند را در این بداند، بدان راضی می‌باشد و انکار و تایید دیگران برای او پشیزی ارزش ندارد.
(مزمل، آیات 9 و 10)
ریشه شجاعت واقعی و عزت طلبی و اقتدارگرایی واقعی در همین باورهای قطعی و شهودی است، از این رو خداوند پیامبرش را در آیات پیشین و همچنین در آیات 38 و 39 سوره زمر فرمان می‌دهد تا با توکل، بر شجاعت و شهامت خویش بیفزاید و دشمن را این‌گونه خوار و ذلیل کند.
این دستور خداوند در حقیقت فرمانی به مسلمانان است تا این‌گونه سبک زندگی خویش را متحول و دگرگون سازند و خداوند را وکیل خود قرار داده و در برابر دشمنان و هر گونه فشارها، مقاومت کرده و عزت را در شجاعت و شهامت مبتنی بر توکل و تفویض بجویند.خاستگاه همه فضایل اجتماعی چون استقامت، شهامت‌، شجاعت‌، عزت و مانند آن را باید در همین باورها و اعتقادات شهودی دانست. خداوند توکل برخاسته از این دیدگاه را مایه استقامت پیامبر(ص) در برابر مخالفت‌ها و سختی‌ها بر می‌شمارد (هود، آیات 121 و 123 و احزاب، آیات 1 و 3 و 48 و زمر، آیه 38 و 39) و ریشه پیروزی‌های واقعی ایشان را در سرکوب دشمنان و مخالفان می‌داند
(انفال، آیات 62 و 64) و خاستگاه قدرت‌یابی و بی‌باکی حضرت را در دفع هر گونه مکر و حیله معرفی می‌کند به گونه‌ای که بی‌هیچ خوف و ترسی به دل دشمن می‌رود و سربلند بیرون می‌آید و از مکر و توطئه‌های دشمن هیچ هراسی به دل نمی‌دهد؛ چرا که خداوند را کفایت‌کننده از هر مکر و توطئه دشمنان و مخالفان بر می‌شمارد.(نساء، آیه 81 و انفال، آیات 61 و 62 و نیز نمل‌، آیات 70 و 79)
امتی که این‌گونه باورهایش را تقویت کرده و همه چیز را از خدا و در دستان حکیم و قدیر او می‌داند، چنان به دل دشمن یورش می‌برد که دشمن جز فرار راه‌گریزی برای خود نمی‌بیند؛ چرا که خود را متکی به پشتیبانی خداوند می‌داند و از هیچ ملت و دولتی باک ندارد و به سادگی از هر گونه کفر و شرک اعراض می‌کند و نمی‌پذیرد که متکی به پشتیبانی مردم به جای خدا باشد؛ هر چند ملت مومن را موید خود می‌داند ولی تکیه‌گاهش خداوند است و از امدادهای آشکار و غیب و نهان خداوندی بهره می‌برد.(انفال، آیات 62 و 64) باورمندی شهودی و اعتقادات قطعی و یقینی به مالکیت مطلق خداوند و ربوبیت بر همه هستی، انسان متوکل را به سوی خداوند می‌کشاند و تنها او را شایسته‌پرستش می‌یابد و تنها در همه امور از او استعانت می‌جوید و حقیقت راه را در عبودیت محض و در توکل و تفویض می‌بیند. (سوره حمد) پس در زندگی جز محبت خداوند محبتی را نمی‌جوید و هر محبتی را تنها بر محور محبت الهی تنظیم
می‌کند.
هر جا اگر محبتی می‌کند به سبب این است که آن را مصداق و مظهری از محبت الهی می‌یابد و اگر از آن اعراض می‌کند چون آن را در بیرون از دایره محبت الهی می‌شمارد. خود را به خدا واگذار کرده و محبت او را می‌جوید و این‌گونه محبوب خداوند می‌گردد.(آل عمران، آیه 159) لذا همه حب و بغض خود را براساس حب و بغض الهی سامان می‌دهد. برای خدا و خشنودی او خشم می‌گیرد و برای خشنودی و رضای خداوندی مهر و محبت می‌ورزد.
انسانی که خود را به خدا واگذار کرده و او را وکیل خویش قرار داده است، انسانی است که تحت محافظت الهی قرار گرفته است.
ازاین رو دیگر شیطان و یارانش سلطه‌ای بر او نخواهند داشت و ضرر وزیان شیطان هرگز به او نمی‌رسد؛ چرا که برای ابلیس و شیاطین سلطه و حکومتی بر مومنانی که بر خداوند توکل کرده‌اند نیست.
(نحل، آیات 98 و 99)
در یک کلمه هرکسی به خداوند توکل کرد و بر پایه باورهای شهودی به توکل واقعی رسید و بدان تمسک جست، خداوند او را در همه کارهایش کفایت می‌کند و شر هر چیز و هر کسی را از او دور می‌نماید.
از این رو خداوند بارها در آیاتی چون 81 سوره نساء و 62 و 64 سوره انفال و 129 سوره توبه و 55 تا 58 سوره فرقان و 3 و 48 سوره احزاب و 38 زمر بر این نکته تاکید می‌کند که توکل مایه کفایت امور آدمی از سوی خداوند است و خداوند برای چنین اشخاصی کفایت می‌کند از هر چیز و هر کسی.
به نظر می‌رسد که اگر کسی به توکل و تفویض رسید به همه چیز رسیده است و کسی که به این مقام نرسید به چیزی نرسیده است. لذا باید‌اندیشه کرد که چگونه می‌توان در این مقام رسید و از آثار آن بهره برد.
عوامل توکل
شاید پاسخ پرسش پیشین را از عبارات پیشین دریافته باشید. اما برای تبیین کامل‌تر و بررسی تمامی زمینه‌هایی که عامل تحقق چنین ویژگی اعتقادی در بشر می‌شود، نگاهی به آیات قرآن در این بخش می‌اندازیم.
خداوند در بیان عوامل ایجاد توکل در آدمی به اموری به عنوان عوامل بینشی و نگرشی توجه می‌دهد. ما در این‌جا به این عوامل اشاره خواهیم داشت.
از جمله عوامل ایجادی یا تقویت‌کننده توکل در آدمی مسئله اعتقاد به خالقیت خداوند و سلطه کامل او بر نظام هستی است؛ چون کسی که به این اعتقاد نرسیده است نمی‌تواند اهل توکل باشد.(فرقان، آیات 58 و 59 و نیز زمر، آیات 38 و 62)
عامل دیگر،اعتقاد به ربوبیت و پروردگاری خداوند است. به این معنا که آفریدگار حکیم برای هستی برنامه‌ای دارد که از آن به فلسفه و هدف آفرینش یاد می‌شود و اینکه خود خداوند مسئولیت مدیریت همه چیز را به دست گرفته تا هستی را به سمت اهداف آفرینشی هدایت کند.(نمل،آیه 79)
بنابراین نقش پروردگاری به معنای مدیریت همه چیز برای رسیدن به هدف اصلی آفرینش است و چیزی بیرون از دایره اراده و مشیت و حکمت الهی انجام نمی‌گیرد و خداوند بر همه کلیات و جزئیات هستی سلطنت و مدیریت دارد و چیزی بیرون از اراده و مشیت و حکمت اتفاق نمی‌افتد. آیات بسیاری به این مهم پرداخته و آن را عامل اصلی توکل دانسته است. از جمله می‌توان به آیات 129 سوره توبه، 123 سوره هود و 30 سوره رعد و 65 سوره اسراء و نیز 78 و 79 سوره نمل اشاره کرد.
در همین رابطه اعتقاد به حاکمیت مطلق خداوند بر هستی (هود، آیه 123)‌، اعتقاد به جاودانگی خداوند(فرقان‌، آیه 58)، باور به علم مطلق الهی (انفال، آیه 61 و هود‌، آیه 123)‌، باور به نظارت مستمر خداوند بر همه امور هستی(هود، آیه 123 و شعراء‌، آیات 217 و 219)‌، اعتقاد به مالکیت خداوند و انحصار مالکیت خدا بر همه هستی از جمله غیب (هود، آیه 123)، در کنار اعتقاد به رحمت خداوندی به همه آفریده‌هایش(شعراء، آیه 217 و ملک‌، آیات 28 و 29)، اعتقاد به عزت و اقتدار خداوندی(انفال،آیه 49 و شعراء، آیه 217 و نمل، آیات 78 و 79) و اینکه خداوند در تمام امور تواناست و کفایت از هر کس و هر چیزی می‌کند(نساء،آیه 81 و انفال،آیات 61 تا64 و احزاب،آیه 3) مجموعه‌ای از باورها و نگرش‌هایی است که در ایجاد توکل واقعی نقش دارد. اگر کسی به یکی از این چیزها باور نداشته باشد، نمی‌تواند اهل توکل و تفویض باشد. بنابراین پیش از هر عملی، باید شناخت خود را نسبت به خداوند اصلاح و تصحیح کرده و موقعیت خود را نیز بشناسیم و سپس با ایجاد اعتقادی واقعی خود را در جایگاه واقعی و خدا را در مکان حقیقی اش قرار دهیم و زندگی و حرکت‌های خویش را ساماندهیم.
اگر کسی باور به توحید محض و مطلق نداشته باشد و خداوند را در همه مراتب توحیدی اش نشناسد نمی‌تواند در مقام فعل‌، مومن باشد یا در مقام عبادت اهل توحید گردد. پس یا شرک در فعل دارد یا به شرک در عبادت گرفتار است.
چنین شخصی به جای خدا به بت و یا قدرت مادی رو می‌آورد و دیگران را در انجام کارهایش دخیل می‌داند و هزاران گرفتاری برای خود فراهم می‌آورد.
از این رو خداوند به توحید محض توجه می‌دهد(توبه، آیه 129 و رعد، آیه 30 و مزمل، آیه 9) کسی که به مقدرات الهی و اینکه هر چیزی در هستی دارای قدر و‌اندازه‌ای است که خداوند تعیین کرده است و آن چیز همان‌گونه که خدا خواست اتفاق می‌افتد باور داشته باشد(توبه، آیه 51 و سوره قدر)
دیگر توکل در وی امری عادی خواهد بود و بلکه در مرتبه تفویض می‌نشیند و خود و آمورش را به خدا واگذار می‌کند. البته نباید در کنار باورها و بینش‌ها و شناخت‌ها و اعتقادات، از مسئله عبادت و بندگی غافل شد. چرا که بال پرواز به سوی کمال از جمله کمال توکل و تفویض، بهره‌مندی از عبادت است.
انسان باید آنچه را باور دارد در مقام عمل در عبادت‌های خویش به نمایش گذارد. ازاین رو خداوند در آیه 123سوره هود به عبادت به عنوان عامل مهمی در ایجاد و تقویت توکل و تفویض اشاره می‌کند.