kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۹۵۱۱
تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۹:۵۵
روایت صدثانیه ای

شهادت مثل صاحب روضه

 
 
 
ابوالقاسم محمدزاده
مادر شهید محمدرضا تورجی زاده می‌گفت:
- خبر شهادتش را که آوردند روضه داشتیم. روضه که تمام شد‌، بچه‌های سپاه نشستند و آرام آرام ماجرای شهادتش را می‌گفتند که یاد روز رفتنش افتادم. 
تک پسرم بود و دلم رضا نمی‌داد که به جبهه بفرستمش. به او گفتم؛
- مادر! نرو. چند وقت دیگه روضه داریم. گفت:
- نگران نباش. تا روز روضه‌ها برمی گردم.
پوتینش را برداشتم که نرود. دستم را بوسید و گوشه پرچم سیاهی که همیشه در خانه آویزان بود را توی دستش گرفت. آن را بویید و گفت:
- اگر دوست داری این پرچم و این علم همیشه بالا بماند بگذار بروم. این علمی که تا حالا بالا مانده روی خون علم شده. اجازه بده نگذاریم روی زمین بماند. 
دلم لرزید. پوتین‌هایش را دادم و بدرقه اش کردم. نمی‌دانستم مجلس روضه ام با مجلس عزای پسرم محمدرضا یکی می‌شود.محمدرضایم در ارتفاعات بانه در حالی‌که تیر به پهلویش خورده به شهادت رسیده بود.
موضوع: شهید محمدرضا تورجی زاده