kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۹۲۰
تاریخ انتشار : ۱۳ مهر ۱۳۹۳ - ۱۸:۵۷
بازخوانی کارنامه عبدالرحمن برومند و خاندانش- ... وتن‌فروش-5

پشت پرده احداث شهری به نام شاهین‌شهر یک شراکت به یادماندنی(پاورقی)

حالا نوبتی هم که باشد نوبت آنهاست! می‌گویند دو خط موازی هیچ‌گاه به هم نمی‌رسند اما مسلماً وقتی پای پول به میان بیاید دو خط موازی هم به یکدیگر خواهند رسید؛ اتفاقی که برای عبدالرحمن و برادرانش افتاد تا این هواداران دو آتشه مصدق، دست کارگزاران کودتای 28 مرداد یعنی برادران رشیدیان را به گرمی بفشارند. اسدالله رشیدیان نام ناشناخته‌ای نبود اما عبدالرحمن می‌گفت:

Research@kayhan.ir

رشیدیان را جز با اسم جور دیگری نمی‌شناخت.1
ادعایی که بیشتر به یک شوخی شباهت داشت. حداقل خودش چند دقیقه بعد ادعایش را فراموش کرد و در ادامه حرفش گفت:
شرکای ما فامیل رشیدیان ارتباطاتی داشتند مستقیم با شاه.2
برادران رشیدیان و به خصوص اسدالله دست کم از سال 1336 برای مردم شناخته شده بودند. آذرماه 1336 ساواک در گزارشی از زندگی‌نامه اسدالله رشیدیان نوشت:
به زن، قمار، مشروب، شهرت، مقام، و دسته‌بندی و تحت نفوذ قرار دادن رجال علاقه‌مند است. بین رجال و همچنین عوام‌الناس شهرت و معروفیت دارد و به علت وابستگی به رجال و دستگاه حاکمه صاحب نفوذ زیاد است.3
عبدالرحمن می‌گفت: این اسدالله رشیدیان بود که طی مسافرتی به اصفهان برای اولین بار پیشنهاد خرید ملک‌شان را جهت شهرسازی داد.4 شاید با این کار می‌خواست خودش را از کارنامه پربار(!) رشیدیان جدا کند و یا خودش را بی علاقه به این کار نشان دهد اما دوستانش خلاف ادعای او را می‌گفتند. آن‌ها دیده بودند برومند‌ها که دستی در تصرف اراضی مردم داشتند،5 پیش از شروع همکاری با رشیدیان، املاک خود را تا حوالی مورچه‌خورت گسترش دادند6 و این یعنی برادران برومند از مدت‌‌ها پیش به ساخت و‌ساز فکر می‌کردند اما انگار بدون نفوذ رشیدیان کارشان به اتمام نمی‌رسید؛ خانواده برومند باز هم شاهد یک گزینش مناسب بود. اینکه برادران برومند به سراغ رشیدیان رفتند و یا برادران رشیدیان، برومند‌‌ها را پیدا کردند زیاد اهمیت ندارد، مهم این است که باید به گزینش هر دو در انتخاب شرکای آینده‌شان تبریک گفت زیرا نشان دادند که سگ زرد همیشه برادر شغال است! ملی‌گرایی دکان دو نبشی است، فرقی نمی‌کند چه موقع کرکره‌‌ها را بالا یا پایین بکشید مهم این است که بدانید چه زمانی مشتری دارید؛ عبدالرحمن که زمانی با شاه و کودتاچیان 28 مرداد از درِ دروازه هم داخل نمی‌شد حالا به راحتی از سوراخ سوزن عبور می‌کرد. میان قشر تحصیل کرده کمتر کسی بود که نداند اسدالله رشیدیان حق بزرگی به گردن شاه برای تثبیت سلطنت پهلوی در جریان کودتای 28 مرداد دارد7 چیزی که برای عبدالرحمن برومند هم تقریباً مشخص بود.8 رشیدیان گاو پیشانی سفیدی بود که هر بار در گزارشات مختلف به یکی از ویژگی‌های منحصر به فردش اشاره می‌شد. یک بار که مأمور ساواک مشغول نوشتن گزارشی از فعالیت‌های اسدالله رشیدیان بود در یادداشت خود آورد:
نامبرده [اسدالله رشیدیان] فردی شارلاتان و متظاهر و پشت هم‌انداز و زد و بند چی است و بانک اعتبارات تعاونی و توزیع را که از جمله چند بانک غیر معتبر و اغلب اوقات در شرف ورشکستگی است [...] تأسیس نموده است.9
تجارت یعنی داد و ستد؛ این بار زمین از برومند‌ها بود و قدرت و نفوذ از رشیدیان و البته مثل همیشه هزینه کار با عنایات ملوکانه(!) از جیب ملت مظلوم ایران تأمین می‌شد. اراضی امیرآباد حالا محصولی مرغوب‌تر از خربزه برای برومند‌‌ها به بار می‌آورد، محصولی که نام آن را شاهین‌شهر گذاشتند.10 پیش از این کار، تأسیس یک شرکت برای انجام امور، لازم به نظر می‌رسید برای همین شرکت عمران شاهین‌شهر با مشارکت برادران برومند و برادران رشیدیان تأسیس شد؛11 سفره‌ای پهن شده بود و هرکس گوشه‌ای از آن ‌نشست. عبدالغفار برومند به نمایندگی از برادران مدیرعامل شد و اسدالله رشیدیان ریاست هیئت مدیره را انتخاب کرد،12 امور حقوقی و وکالت شرکت را هم به شاهپور بختیار سپردند.13 آن‌ها هیچ وقت نگران سرمایه لازم نبودند چون اعتبارات کافی را بانک تعاونی و توزیع یا همان بانک رشیدیان تأمین می‌کرد.14 عبدالرحمن می‌توانست همچنان شانه‌هایش را بالا بیندازد و بگوید از نحوه تشکیل این بانک هم بی‌خبر است، کاری که به خوبی در آن تبحر داشت اما باید خوب می‌دانست که این قبیل ژست‌‌ها در مورد او تقریباً بی‌فایده شده است. بانک تعاونی و توزیع بیشتر به یک دلال بزرگ شباهت داشت تا یک بنگاه اقتصادی؛ دست کم از سال 1346 یعنی 3 سال پیش از تأسیس شاهین‌شهر مشکلات این بانک بر سر زبان‌‌ها افتاده بود.
بین بعضی از مردم شایع شده است که اعلیحضرت همایونی جزو سهامداران بانک مزبور [بانک تعاونی و توزیع] می‌باشد و به همین مناسبت تا کنون نزدیک 80 میلیون تومان از بانک مرکزی ایران قرض گرفته و قادر به پرداخت تعهدات خود نیست و اولیای بانک مرکزی هم بر خلاف مقررات بدون اینکه این بانک اجازه قانونی داشته باشد به آن بانک قرض داده و هر روز نیز وضع بانک وخیم‌تر می‌شود. [...] ضمناً با تحقیقاتی که به عمل آمده معلوم گردیده بانک مزبور بدون مجوز و بر خلاف قانون بانکی و پولی کشور و بدون اینکه اعتبار آن در شورای عالی پول و اعتبار بانک مرکزی ایران تصویب شود تأسیس شده است.15
حالا میهمان ملوکانه‌ای هم بر سر سفره شاهین‌شهر نشسته بود. محمدرضا پهلوی تقریباً هر بار گذرش به اصفهان می‌افتاد به هر بهانه سری هم به شاهین‌شهر می‌زد؛ یک بار به بهانه کلنگ‌زنی، یک بار برای افتتاح خانه‌های کارگری، برای راه‌اندازی تأسیسات شهری و ... در آلبوم خانوادگی عبدالرحمن برومند حداقل باید یک یا چند عکس از حضور اعلیحضرت در شاهین‌شهر باشد زمانی که برادران برومند و رشیدیان دست به سینه پشت سر ذات ملوکانه(!) ایستاده‌اند، البته چندان مهم نیست چون در آرشیو مطبوعات از این عکس زیاد است.16 شراکت محمدرضا ثمرات دیگری هم داشت، این را برادران برومند و رشیدیان وقتی فهمیدند که هنوز کلنگ احداث خانه‌‌ها به زمین نخورده بود، درست زمانی که تیمسار طوفانیان از طرف صنایع نظامی بیش از پنج هزار خانه را پیش خرید کرد.17 پیدا شدن چنین مشتری گردن کلفتی را نمی‌شود به حساب بخت و اقبال گذاشت بخصوص وقتی که نام اعلیحضرت همایونی(!) جزء سهامداران باشد؛ ماجرا آن‌قدر جالب بود که مأمورین ساواک با تعجب گزارش کردند:
زمین‌های متری 20 تا 50 ریال را پس از تسطیح و زیرسازی و جدول‌سازی اراضی با خرج دولت، از قرار متری 2050 ریال به ارتش فروخته‌اند.18
با این کار تقریباً ثروتشان 100 برابر می‌شد. عبدالرحمن آن روز‌ها به تنها چیزی که فکر نمی‌کرد مردم و حقوق مردم بود. وقتی ضیا صدقی در مصاحبه‌ای درباره پروژه شاهین‌شهر و ماجرای آن سؤال کرد گفت:
بعد از اینکه بالاخره در همان وهله اول [پروژه شاهین‌شهر] آلودگی سنگینی ما پیدا کرده بودیم باید مشکلات را به هر تقدیر رفع می‌کردیم. برای رفع مشکلات از آن پایین گرفته تا بالا و هر چه بروید شما به بالا ما مجبور بودیم که پول بدهیم و مشکلات را با پول حل کنیم.19
از شاهین‌شهر که صحبت می‌کرد خیلی راحت تمام حرف‌هایش را می‌گفت اوایل گاهی احساس عذاب می‌کرد اما بعد‌ها همه چیز برایش عادی شد. تقریباً با واژه شرم بیگانه شده بود، انگار اصلاً هیچ اتفاقی نیفتاده. یک بار به دوستش احمد انواری گفت:
من آدم کثیفی شده‌ام، من دیگر انسان نیستم، یک بیزنس‌مَن کثیف که همه وقت و حواسم مصروف امور مالی می‌شود، از خودم تنفر دارم، از خودم بدم می‌آید.20
هشت سال بعد همین مقدار عذاب وجدان را هم نداشت و با افتخار می‌گفت شاهین‌شهر پروژه سازنده‌ای برای پیشرفت ایران بود!21 مسلماً عبدالرحمن نباید انتظار داشته باشد که این قبیل حرف‌هایش را باور کنند. شاهین‌شهر یک معامله برد-برد برای برومند‌‌ها و شرکایشان بود و البته یک معامله باخت-باخت برای مردم اصفهان، گز و برخوار! شاید عبدالرحمن با توجه به حق‌السهمه‌اش این پروژه را سازنده ارزیابی می‌کرد؛ در این صورت باید به او حق داد چون تنها در سال 1354 پنج میلیون دلار به حساب شخصی‌اش در کنتینانتال بانک نیویورک حواله شد.22 شاهین‌شهر آنقدر عبدالرحمن و برادرانش را سرگرم کرده بود که اصلاً متوجه رکود لژ اصفهان نشدند، تشکیلاتی که خودشان از مؤسسین پر و پا قرصش بودند. در عوض ماسون‌های باهوش لژ اصفهان به خوبی متوجه تعداد صفرهای دارایی خانواده برومند شدند و پیشنهاد دادند:
به وسیله فامیل برومند نسبت به فعالیت لژ اصفهان اقدام گردد.23
عبدالغفار هم خیلی زود پیشنهادشان را پذیرفت و 29 آبان 1354 آن‌ها را به خانه‌اش دعوت کرد.24