kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۹۰۰۷
تاریخ انتشار : ۰۸ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۸:۲۱
یک شهید، یک خاطره

 هم خواهر شهید، هم دختر شهید 

 
 
 
مریم  عرفانیان
وقتی برادرم علی اصغر گفت: «فردا عازمم.» دلم هری ریخت. 
فوری گفتم: «بابا که رفت و شهید شد، تو دیگه کجا می‌خوای بری؟ الان بیشتر از هر وقت دیگه بهت نیاز داریم. دیگه طاقت نداریم، دوری تو رو هم تحمل کنیم و...»
آن‌قدر گفتم که خودم خسته شدم؛ اما... 
او بی‌هیچ کلامی فقط گوش می‌داد!
ساکت که شدم، خندید.
- مگه دلت نمی‌خواد هم خواهر شهید بشی و هم دختر شهید؟
 با ناراحتی گفتم: «خدا نکنه.»
هر چه من و همسرم اصرار کردیم، فایده‌ای نداشت! 
حرف حرفِ خودش بود: «فردا عازم هستم و البته به مادر چیزی نگی.»
***
کمی بعد، علی اصغر هم به پدر پیوست... 
خاطره‌ای از شهید علی اصغر سمیعی
راوی: فاطمه سمیعی، خواهر شهید