هم قصه نانموده دانی هم نامه نانوشته خوانی
فرشته محیطی
ایجاد معرفت و اعتقاد عملی در انسان
هدف تعالیم قرآن
آموزههای قرآنی را میتوان در چند بخش خلاصه کرد که شامل معارف توحیدی، حقایق تاریخی، احکام و اخلاق زندگی است. در حوزه معارف توحیدی حقیقت هستی را به ما میشناساند که شامل صفات خود و هستی ساخته خود است و در حوزه توصیف رخدادهای تاریخی به تحلیل و چرایی آنها میپردازد تا هدف و فلسفه آفرینش تبیین شده و در نهایت توصیههایی بر اساس فلسفه آفرینش هستی و انسان در قالب اخلاق و احکام بیان میکند.
هدف از بیان این مطالب در قرآن این است که انسان راه هدایت به سوی کمال مطلق را بیابد(بقره، آیات 1 تا 5) و در مسیر کمالیابی (آل عمران، آیه 28) به خدا برسد.
(بقره، آیه 156)
بنابراین، همه آموزههای قرآنی برای ایجاد بینش و نگرش در انسان است تا راه خود را بیابد و در مسیر درست هدایت و راه مستقیم الهی گام بردارد و خود را به سعادت ابدی برساند. بر این اساس، هر چه نگاه معرفتی و شناختی آدمی نسبت به هستی و صفات الهی و خواستهها و اهداف الهی بیشتر باشد، به همان میزان میتواند گام درستتری بردارد، در مقابل در اثر جهل نسبت به این حقایق در رفتار و مسیرش ممکن است به اشتباه و خطا برود و با کوچکترین زاویه گرفتن در یک فرآیندی از هدف چنان دور شود که به جای صعود و عروج به سقوط و هبوط بینجامد. اینگونه است که خداوند برای انسان در نهایت دو هدف اصلی تعریف کرده که یکی به جلال الهی و مظهر اتم و اکمل آن یعنی دوزخ میرسد یا آنکه به جمال الهی و مظهر اتم و اکمل آن یعنی بهشت میرسد. در حقیقت نهایت سیر انسانی همان خداوند است با این تفاوت که به جمال یا جلال الهی میرسد.
البته بر اساس آموزههای قرآنی، معرفت به تنهایی کفایت نمیکند و اگر شرط لازم باشد شرط کافی نیست؛ زیرا غیر از معرفت و شناخت یقینی نیازمند اعتقاد و باوری است که او را به عزم و عمل برساند؛ وگرنه بسیارند که به حقیقتی شناخت یقینی و قطعی دارند ولی در مقام عمل بر خلاف آن عمل میکنند؛ زیرا باور و اعتقادی که جزم را به عزم تبدیل کند و از حکمت نظری به حکمت عملی برساند ندارند.(نمل، آیه 14)
از همین رو در آیات قرآن از ایمان و عمل صالح به عنوان دو بال پرواز یاد شده است.
(فاطر، آیه 10)
بر همین اساس باید به قرآن به عنوان یک کتاب جامع که معرفت صحیح و درست نسبت به عالم هستی را به ما میبخشد و نیز به عنوان کتاب توصیه و راهنمای کمال نگریسته شود تا در مسیر درست هدایت آن قرار گیریم.
اصول اساسی شناخت از هستی
اصول اساسی که در شناخت از هستی لازم است دانسته شود، اموری چون صفات خداوند، هدف آفرینش و رسالت پیامبران در معرفی و تبیین این راه یعنی بازگشت به خدا در قالب معاد است.
در میان صفات الهی سه صفت، بسیار مهم و اساسی است؛ زیرا این صفات به آدمی این امکان را میدهد تا جز خداوند از کسی چیزی نخواهد و جز به او به عنوان معبود و رب العالمین ننگرد و عبادت غیرش نکند. وقتی انسان دریافت که همه هستی در ملک خداوندی است که یکتا و یگانه است، میفهمد که او خدایی عالم و قادر و رحمان است.
این سه گانه به او کمک کند تا به اموری آگاه شود که زندگی او را متحول میکند. توضیح این مطلب در ادامه میآید.
الف)عالم الغیب و الشهاده: در آیات قرآن بارها تکرار میشود که خداوند عالم غیب و شهادت است(انعام، آیه 73؛ توبه، آیات 49 و 105؛ رعد، آیه 9؛ مومنون، آیه 92؛ سجده، آیه 6) که این علم الهی به اجمال و تفصیل نسبت به همه امور هستی است. (فرقان، آیه 6) خداوند بهصراحت بیان میکند که حتی نهانترین نهان آدمی یعنی اخفی را میداند.
اخفی را میتوان همان ضمیر ناخودآگاه آدمی دانست که حتی خود آدمی از آن آگاه نیست و بسیاری از رفتارها و کردارهایش به سبب همان اخفی و ضمیر ناخودآگاه انجام میگیرد.
خداوند به آن نیز آگاه است؛ چنانکه به رازهای هر فردی که از اسرار مگوی اوست هم آگاه است؛ چه رسد که به آشکار و ظاهر اعمال او. خداوند در آیه نخست سوره ممتحنه میفرماید: من به آنچه پنهان داشتيد و آنچه آشكار کردید داناترم. در جایی دیگر میفرماید: وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى؛ اگر سخن آشکارا بگویی (یا مخفی کنی)، او اسرار -و حتی پنهانتر از آن- را نیز میداند!.(طه، آیه 7) البته این امر طبیعی است؛ زیرا خداوند خالق هستی و مالک آن است و چیزی از او پوشیده نیست؛ او باید هر چیزی را ربوبیت کند و پرورش دهد و در مقام پروردگاری آنها را به کمال لایق برساند. همین ربوبیت میطلبد که خداوند به همه هستی که آفریده خودش است عالم و دانا باشد.
از سوی دیگر علم الهی تنها محدود به آفریدهها نیست؛ یعنی آنچه ما از علم الهی درباره آفریدهها میگوییم مربوط به علم به معلوم موجود است در حالی که خداوند به غیر موجود نیز علم دارد.
از این رو یک علم مطلق و ذاتی نیز برای خداوند است که برای آن ضد و نقیضی چون جهل نیست. در روایات درباره این علم الهی آمده است که خداوند عالم لا جهل معه؛ خداوند عالمی است که جهلی در آن راه نمییابد. این علم غیر از علمی است که خداوند در برخی از آیات از آن سخن میگوید و مثلا آمده است: و [شيطان] سلطه بر آنان نداشت جز برای اینکه مؤمنان به آخرت را از آنها که در شکّ هستند باز شناسیم؛ و پروردگار تو، نگاهبان همه چیز است!
ب) قادر مطلق: خداوند بر اساس آموزههای قرآنی قادر مطلق و فعال مایشاء است. به این معنا که قدرت خداوند قدرتی است که در آن عجز و ناتوانی راه ندارد؛ او هر چه را خواست انجام میدهد و هیچ مانعی در برابر قدرتش نیست که او را از انجام عملی باز دارد یا ناتوان کند. خداوند در آیه 16 سوره بروج میفرماید: فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ؛ هر چه را بخواهد انجام مىدهد. همچنین در آیه 107 سوره هود میفرماید: إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ؛ که پرودگارت هر چه خواهد مىكند.
ج) صمد و غنی، رحمت رحمانی و رحیمی: خداوند رحمتش چنان وسیع است که همه جا را پر کرده است؛ زیرا هر موجود و مخلوقی به رحمت الهی هست شده است. به این معنا که اگر آسمان و زمین و ما سوی الله
وجود دارد همه به رحمت الهی آفریده شده است. خداوند میفرماید: وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ؛ و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است.(اعراف، آیه 156) و در جایی دیگر نیز میفرماید: رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا؛ «پروردگارا، رحمت و دانش تو بر هر چيز احاطه دارد.(غافر، آیه 6) از آنجا که رحمت الهی موجب بخشش و عطا است، همه هستی از بخشش و جود و احسان الهی بهره میبرند. بر همین اساس، میتوان گفت که هیچ چیزی نیست که او را به بخل وادار کند و نعمتی را به خلق و آفریدهای ندهد، مگر آنکه گیرنده،خود مشکل ظرفیت و ناتوانی در جذب و کسب نعمت داشته باشد؛ چرا که خزائن الهی حتی در جهان مادی و عالم دنیا پایانی ندارد چه رسد که در عوالم دیگر که محدودیتی برای عطا وجود ندارد و گیرنده با مشکلی مواجه نیست.(حجر، آیه 21؛ طور، آیه 37؛ ص، آیه 9؛ منافقون، آیه 7)
به هر حال صفاتی چون غنای وجودی خداوند و صمدیت او که همه هستی را پر کرده و بینیازی که نیازی ندارد، و فقر و فاقه در او معنا نمییابد، به گونهای به هستی میرسد که هر آنچه را بخواهد میدهد بیآن که جایی و چیزی را فروگذار کند و یا به کسی بخل ورزد و از روی نداری و ناتوانی ندهد، بلکه همیشه به رحمت رحمانی و رحیمی خود میبخشد و به صمدانیت و غنای حمید خویش میبخشد و بخشنده بیبخل و فقر و نداری و بیچون و چرا است.
چرا باید دعا کنیم؟
بر اساس آموزههای قرآنی، خداوند هر موجودی را به عنوان رب العالمین پرورش داده و به کمال شایسته و بایسته اش رهنمون میکند. بنابراین، خداوند،دانا به خواستههای ذات هر موجودی است و بیدرخواست به او میدهد؛ به این معنا که اگر انسان به زبان، چیزی را بیان نکند خداوند، عالم به خواستهها و نیازهایش است.
بر اساس آیه 29 سوره رحمن که میفرماید: يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ؛ هر كه در آسمانها و زمين است از او درخواست مىكند.
هر زمان، او در كارى است؛ این درخواستها و پرسشهایی که همه هستی از خداوند دارند، میتواند درخواست ذات و زبانی باشد. به این معنا که همه هستی دم به دم از خداوند درخواست بقا پس از وجود دارند و میخواهند که وجودشان باقی و برقرار باشد و هلاکت و نیستی در آن راه نیابد؛ چنانکه درخواستهایی نیز مبنی بر نعمتها و امور خیری دارند که آنان را به کمالشان برساند.
از این رو خداوند همیشه در کار است و به شئونات هستی میرسد و عجز و فقر و بخل و ناتوانی در او راه ندارد.
پس خداوند بدون طلب و تنها از روی رحمت میبخشد و حتی اگر سؤال و درخواستی باشد و ضمیر ناخودآگاه آدمی چیزی را بخواهد به او میبخشد بیآن که خود شخص گاه متوجه خواسته خود باشد.
اما چرا باید دعا کنیم و از خدا خواسته خود را طلبنماییم؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت که این امر میتواند به چند دلیل باشد که از جمله آنها عبارتند از:
1. اعلان عبودیت و رهایی از تکبر و استکبار: از آنجا که انسان و جنیان دارای اراده و اختیار و انتخاب هستند، باید راه خود را خود انتخاب کنند. از این رو به غیر از هدایت تکوینی و ذاتی و فطری به یک هدایت تشریعی هم نیاز دارند.
(بقره، آیات 2 و 38)
انسان به اختیار خود باید راه خود را میان دو راه برگزیند(بلد، آیه 10) این راهها همان راه کفر و شکر است.(انسان، آیه 3)
بنابراین، اگر میخواهد در مسیر درست قرار گیرد افزون بر اینکه باید پاسخ به فطرت الهی خود دهد (روم، آیه 30) باید به هدایت تشریعی که مطابق فطرت است(همان) نیز پاسخ دهد. کسانی که اهل پذیرش هدایت تشریعی هستند هرگز اهل تکبر نیستند و خود را فقیر و خدا را غنی میدانند.
از این رو کبریایی را برای خدا (جاثیه، آیه 37) و فقر و نداری را برای خود اثبات میکنند. (فاطر، آیه 15) اینگونه است که به بندگی و عبادت میپردازند و خاضعانه و خاشعانه از خداوند میخواهند تا افزون بر نیازهای اصلی و بقا نعمتهایی را بدهد تا به کمال برسند. اما گروهی که کافر هستند به سبب اینکه خود را اهل کبر و کبریایی میدانند(یونس، آیه 78)، از دعا و تضرع و درخواست دست بر میدارند و خداوند آنان را به عنوان مستکبر معرفی میکند. قرآن بهصراحت در آیه 60 سوره غافر میفرماید: و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم. در حقيقت، كسانى كه ازپرستش من كبر مىورزند بزودى خوار در دوزخ
درمىآيند.
پس اهل نیایش کسانی هستند که اهل تکبر و استکبار نیستند و کسانی که اهل تکبر و استکبار هستند اهل نیایش نیستند.
۲. یادآوری به خود: دلیل دیگر یادآوری مسئله فقر ذاتی خود و نیاز به خداوند حمید و غنی و نیز تعیین جهت و مسیری است که انسان را به کمال میرساند. کسی که خواستههای خود را بیان میکند در حقیقت راه خود را به خود تذکر میدهد و خاطر نشان میکند که مسیر او کجاست و به چه چیزهایی به عنوان نعمت و خیر برای رسیدن به آن مقصد و مقصود نیاز دارد. جالب این است که در روایات دعا را مغز عبادت دانستهاند؛ زیرا انسان در دعا هم خود را معرفی میکند که ندار و بیچیز و فقیر است وهم خدا را به صفات کمالی چون غنا و صمدیت و رحمانیت و رحیمیت و مانند آن میستاید تا به خود یاد آور شود کیست و در چه موقعیتی قرار دارد و باید به کجا
برود.
اهل بیت عصمت(ع) مظهر اتم و اکمل خدا
همان صفاتی که برای خداوند بیان شده برای چهارده معصوم(ع) نیز به عنوان مظاهر و تجلیات الهی صادق است.
خداوند در آیاتی آنان را شاهد در قیامت معرفی میکند(نحل، آیه 89؛ بقره، آیه 143؛ نساء، آیه 41؛ رعد، آیه 43)؛ زیرا به ظاهر و باطن و نهان آدمی آگاه هستند و بر همین اساس میتوانند گواهی دهند که این شخص که فلان عمل را به جا آورده دارای چه نیت باطنی بوده و در نهان خود در پی چه بوده است؟ آیا عملش از روی ریا و شرک بوده یا آنکه صادقانه و خالصانه عبادت و عمل صالح داشته است؟
بنابراین، آنان، هم به خواستهها آگاه هستند و هم مصحلت ما را میدانند و هم از حکمت الهی باخبر هستند.
پس اگر در هنگام توسل،به ما چیزی نمیدهند که خواسته زبانی ماست، بنا به حکمتی یا مصلحتی است که از آن خبر نداریم.
از این رو خداوند بهصراحت در آیه 216 سوره بقره میفرماید که چه بسا شما چیزی را دوست میدارید که به مصلحت شما نیست و چه بسا از چیزی کراهت میدارید که به مصلحت شماست؛ زیرا ما به خودمان به ویژه ضمیر ناخودآگاه و نیازهای ذاتی و حقیقی خودمان آگاه نیستیم و خیر و مصلحت خود را نمیدانیم در حالی که خداوند از خودمان به خودمان نزدیکتر است و پیش از آنکه ما از چیزی آگاه باشیم خدا آگاه است.
خداوند میفرماید: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون خدا و پيامبر، شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مىبخشد، آنان را اجابت كنيد و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حائل مى شود و هم در نزد او محشور خواهيد شد.(انفال، آیه 24)