نقش پلیدیها و ناپاکیها در زندگی انسان
مریم قربانزاده
آلودگی جان به پلیدی
پلیدی به معنای ناپاکی و چرک است.(فرهنگ فارسی، ج 1، ص 812) در عربی واژگانی چند بر این معنا دلالت میکنند از جمله رجس، رجز، خبیث، نجس و سوء. البته میان این واژگان تفاوتهای جزیی معناداری وجود دارد که بیانگر کیفیت، شدت و ضعف ناپاکیها و پلشتیها و مانند آن است. این واژگان در قرآن به همین معنای پلیدی و پلشتی به کار رفته است.
با نگاهی به مصادیق و مواردی که قرآن از آنها به عنوان پلیدی یاد میکند، میتوان دریافت که پلیدی دایره وسیعی از مصادیق دارد. این مصادیق و موارد شامل اشیاء و اعمال و حتیاندیشهها میشود.
خداوند اشیایی چون بتان را از مصادیق پلیدی بر میشمارد(مائده، آیه 90 و حج آیه 30) چنانکه اعمالی چون همجنس بازی را نیز به عنوان مصداقی از پلیدی معرفی میکند(انبیاء، آیه 74 ) و گاه دیگر، از پلیدی مردان و زنان خبر میدهد(نور، آیه 26) و بیایمانی و شرک را از پلیدیها میداند.(انعام، آیه 125) این مصادیق نشان میدهد که پلیدی دایرهای وسیع را در بر میگیرد و هر چیزی که بر آن واژه پاکی اطلاق میشود میتواند پلشت و پلید نیز شود.
از نظر قرآن، گوشت خوک،مظهر پلیدی ذاتی است.(انعام، آیه 145) چنانکه گوشت مردار(همان و مجمع البیان، ج 3 و 4، ص 583) و خون ریخته شده حیوانات (همان)، شراب (مائده، آیه 90)، ابزار قمار و چوبهای مخصوص برد و باخت یا همان ازلام(همان) و شطرنج و نرد به عنوان ابزار قمار (حج، آیه 30 و نیز تفسر نورالثقلین، ج 3، ص 496 و تفسیر عیاشی، ج 1، ص 341) از نجاست و امور پلید میباشد. همچنین شرک، خباثت و پلیدی باطنی (ابراهیم، آیه 26 )، کفر (مائده، آیه 100)، از دیگر مصادیق پلیدیهایی است که در قرآن بصراحت بیان شده است.
لزوم اجتناب از پلیدی
چنانکه گفته شد پلیدی دایره وسیعی از اشیاء، اعمال و اندیشهها را شامل میشود و فقط اختصاص به اشیا ندارد. از این رو هرگاه از پلیدی سخن به میان میآید تنها اشیاء مورد نظر نمیباشد، بلکه رفتارها واندیشهها را نیز شامل میشود و انسانها باید از همه این امور اجتناب کنند. در آیه 5 سوره مدثر خداوند به پیامبر سفارش میکند که از هر گونه پلیدی پرهیز نماید و در آیات 90 تا 92 سوره مائده از مومنان میخواهد تا با دوری جستن از انواع و اقسام پلیدیها در مسیر اطاعت الهی و پیامبر(ص) گام بردارند.
خداوند در تحلیل لزوم اجتناب از پلیدی به این نکته توجه میدهد که پلیدی از عوامل بازدارنده انسان از رستگاری و تعالی است. به این معنا که این اشیاء و اعمال واندیشهها میتواند سد راه تکامل انسان شود و آدمی را از خدایی شدن باز داشته و اجازه ندهد تا مظهر خلافت الهی گردد. از این رو آن پلیدی در رفتارها واندیشهها را از اعمال شیطان بر میشمارد که دشمن آشکار آدمی است تا نشان دهد که سرچشمه پلیدیهای فکری و عملی در شیطانگرایی آدمی نهفته است. به این معنا که آدمی با اطاعت از شیطان است که به اعمال و افکار پلید و به اشیای پست و پلشت گرایش یافته و از آن استفاده میکند.
خونخواری، شرابخواری و نجاست خواری با آنکه با طبیعت آدمی هماهنگ نیست ولی شیطان با وسوسههای خود آن را برای آدمیان زیبا و مفید جلوه میدهد تا اینگونه عقلشان را بزداید و مدیریت نفس و جانشان را در اختیار گیرد.(مائده، آیات 90 تا 92) خداوند در آیه 157 در بیان علت حرمت برخی از اشیا، به پلیدی آنها اشاره میکند و در آیه 90 سوره مائده توضیح میدهد که اموری چون شراب و قمار به سبب آنکه عمل شیطان و متاثر از اوست، میبایست به عنوان خباثت و پلشتی ترک شود؛ چرا که مانع اصلی در برابر رستگاری آدمی است.(مائده،آیات 90 و 100)
هویت زدایی پلیدی از جسم تا جان
با توجه به اینکه پلیدیها و ناپاکیها در یک فرآیندی ماهیت و هویت آدمی را تغییر میدهد و فطرت سالم را دچار بیماری میکند، لازم است بهشدت از آنها پرهیز کرد. فطرت سالم و عقل سلیم آدمی، با پلشتی و ناپاکی شراب و قمار آلوده میشود و عقل با آن زائل میگردد و شرک و کفر، در جان آدمی لانه میکند به گونهای که دیگر توانایی تحول کمالی خود را از دست میدهد.
شیطان که سرمنشأ همه پلیدیها و پلشتیها و ناپاکیهاست (انفال، آیه 11) اعمال خویش را به گونهای تنظیم میکند تا مردمان را گرفتار نماید و از مسیر هدایت و فطرت بیرون برد و از جاده رستگاری و فلاح دور سازد(مائده، آیه 90)
کسی که در مسیر شیطان در دام قمار و شراب افتد،اندکاندک فطرت سالم و عقل سلیم خویش را از دست میدهد و گام به گام از فسق و فجور به پلیدهای باطنی میرسد و هویت انسانی خود را از دست میدهد و همچون جانوران بلکه پستتر از آنان میشود و فسق و فجورش را چنان با خباثتها و پلشتیها عادت میدهد که دیگر جز کفر و شرک و پلیدی به چیزی گرایش نمییابد.(انبیاء، آیه 74 )
از این رو خداوند با اشاره به قوم لوط میفرماید که آنها نخست در دام فسق و فجور بودند واندکاندک گرفتار خباثتهای ذاتی میشوند و ماهیت انسانی خود را از دست میدهند و به جای اینکه به جنس مخالف علاقه نشان دهند به همجنس گرایی متمایل میشوند و شرک و کفر را دین و آیین خویش میسازند.(همان)
منافقان نیز همین راه را در پیش گرفتهاند، چرا که آنان با بیماردلی خود حاضر به پذیرش حقایق آیات قرآنی نمیشوند (توبه، آیات 124 و 125) و از کارهای خیر و نیک سرباز میزنند و به کارهای زشت و فساد انگیز روی خوش نشان میدهند(توبه،آیه 95 ) و پس از مدتی خود جرثومه فساد و پلشتی میشوند.(توبه آیات 95 و 125) مردان و زنانی که گرفتار فسق و فجور میشوند اینگونه هستند که پس از مدتی ذاتشان همانند خوک و سگ،نجس و خبیث میشود و ماهیت و هویت انسانی خود را از دست میدهد. از این رو، شایسته نیست تا انسانهای پاک با آنها ازدواج کنند، چرا که خباثت ذاتی آنان همسران را پلشت میکند و فرزندان را خبیث میسازد.(نور،آیه 26 و مجمع البیان، ج 7 و 8، ص 213)
عوامل پلشتی و هویت زدایی انسانی از این افراد، بیایمانی (انعام، آیه 125)، بیعقلی و عدم به کار بستن عقل و آلوده شدن به پلیدیهایی چون شراب و قمار و گناه (یونس،آیه 100) و شرک و کفر (اعراف،آیات 65 و 70 و 71) است.
البته درهمه انسانها خواستههای نفسانی وجود دارد که گرایش به پلیدی و پلشتی را سبب میشود و از آنجا که وسوسههای شیطانی (انفال، آیه 11) به این خواستهها کمک میکند، طبیعت حضور در دنیا نیز به یاری آنها میشتابد و الهامات تقوایی و فطرت سالم را کنار میزند و به سوی پلشتی ذاتی میروند،از این روست که خداوند از انسانها خواسته است تا همواره به عقل سلیم خود مراجعه کرده و آن را به کاراندازند و در مسیر فطرت گام بردارند و تن به وسوسههای شیطانی و خواستههای نفسانی نسپارند و تقوا پیشه کنند. اگر اینگونه رفتارکنند خداوند با عنایت خاص خود، طهارت و پاکی را در ذاتشان قرار میدهد و کاری میکند که هیچ گرایشی به پلیدی و پلشتی نیابند و به نوعی عصمت و طهارت باطنی دست یابند، چنانکه چنین کاری را برای اهل بیت عصمت و طهارت(ع) انجام داد، چرا که ایشان ایمان واقعی خود را آشکار کردند و اراده الهی را به سمت خود جلب و جذب نمودند.(احزاب، آیه 33 و نیز
آل عمران، آیه 179 و انعام، آیه 125) اما اگر اینگونه به فطرت و عقل سالم خویش پاسخ در خور ندهند و به خواستههای نفسانی و وسوسههای شیطانی توجه کنند و بدان سو گام بردارند در یک فرآیندی طبیعت انسانی خویش را از دست میدهند،به گونهای که طهارت و پاکی را عین ناپاکی دانسته و ناپاکی را عین پاکی میشمارند.به این معنا که اگر طبیعت انسانی تحت تاثیر عوامل درونی و بیرونی خواستههای نفسانی و وسوسههای ابلیسی قرار گیرد، هستی وارونه جلوه کند و شخص به جای آنکه به سوی کمال و کمالیات گرایش یابد به سوی پستیها میل یابد و آن راحقیقت برتر بیند و آن را هدف خود قرار دهد. اینان همانند کسانی هستند که سرشان بر زمین قرار میگیرد و به جهان از آن زاویه مینگرند. بنابراین همه چیز وارونه میشود و ارزش، ضد ارزش و ضد ارزش به جای ارزش مینشیند. بوی خوش، آنان را بیهوش میکند و بوی ناخوش آنها را به شعف میاندازد؛ چنانکه دباغ بیچاره در داستان مولوی اینگونه شد.
داستان دباغ مسخ شده
مولوی داستان و قصه آن دبّاغ که در بازار عطاران از بوي عطر و مشک، بيهوش شد را در مثنوی میآورد تا نشان دهد که چرا بر پآیه آیه 26 سوره نور زنان پلشت به مردان پلشت گرایش دارند و منافقان، فساد خویش را عین اصلاح میدانند. (بقره آیه 11)
دبّاغي که کارش پيراستن پوست احشام از مدفوع و کثافات بود، روزي گذارش به بازار عطرفروشان افتاد. بوي خوش عطرهاي مختلف فضاي بازار را آکنده بود و مشام عابران را مينواخت. اما اين دبّاغ نگونبخت از آنجا که شامهاش به بوي مدفوع عادت کرده بود، از بوي عطر کلافه شد و همان جا بر زمين افتاد و مدتي روي زمين بيهوش و بيحرکت ماند. مردم از چپ و راست گرد او جمع شدند و هر يک از آنان ميکوشيد او را به هوش آورد. يکي گلاب به سر و صورتش ميزد، ديگري عود و عنبر ميسوزاند. اين درمانها هيچ کدام حالش را به جا نياورد و همچنان بيهوش بر زمين بود. تا اينکه جريان به گوش يکي از برادرانش رسيد. او به محض اطلاع مدفوعي متعفن به دست گرفت و دواندوان خود را به بازار عطاران رسانيد و با چالاکي صفوف فشرده جمعيت را از هم شکافت و بر سر دبّاغ بيهوش رفت و آن مدفوع را به بيني او نزديک کرد. پس از مدتي دباغ تکاني خورد و سپس به هوش آمد و از جا برخاست. همه حضار از اين امر، سخت تعجب کردند.
مولانا مقصود اصلي خود را از اين حکايت اينگونه ميگويد که از آنجا که مشام دل حقستيزان با بوي جانبخش حقيقت انس ندارد، آن روايح جانفزا را برنميتابند و از آن گريزانند و دل در گرو افکار بياساس و مبتذل مينهند.