انشاءالله که گربه است!(نگاه)
محمدحسین نیرومند
این روزها پاسخ عباس کیارستمی به انتقادهای ابراهیم حاتمیکیا در جمع دانشجویان دانشگاه سیراکیوز آمریکا و حواشی مرتبط با آن، خبر اول رویدادهای فرهنگی کشور شده است. عباس کیارستمی در جلسه پرسش و پاسخ این دانشگاه حدود یک ساعت به طرح دیدگاههای خود در خصوص هنر سینما میپردازد و به روند فیلمسازیاش در ایران اشاره میکند. اما جنجالیترین بخش صحبتهای کیارستمی در این برنامه، بخشی است که او به نقل از کامنتی به انتقادهای حاتمیکیا پاسخ میدهد. کیارستمی در مهمترین فراز سخناناش میگوید: «اما تو به هیجان آوردی و احمدپورهای دیگر رفتند در جنگ و کشته شدند. و حالا پس از سالها میشود راجع به آنها فکر کرد که آنها چطوری از بین رفتند. در یک جنگی که هیچ مفهومی نداشت.» این بخش از سخنان کیارستمی باعث شد تا حاتمیکیایی که این روزها چندان دلخوشی از وضعیت سینمای کشور ندارد، به خروش آید و در اختتامیه جشنواره بینالمللی فیلم مقاومت از مسئولین سینمایی و دولتی کشور بخواهد تا موضع خود را در قبال سخنان غیرمعمول عباس کیارستمی مشخص نمایند. گرچه ظرف چند روز گذشته برخی از هنرمندان و وزیر محترم ارشاد نسبت به این سخنان موضعگیری کردند، اما بیتردید اعلام موضع بالاترین مدیر سینمایی کشور درخصوص این درخواست حاتمیکیا شنیدنیتر مینماید. حجتالله ایوبی رئیس سازمان سینمایی کشور در اولین واکنش خود در صفحه فیسبوکاش نوشت:
تقدیم به همه کسانی که از من واکنش میخواهند: «خدایا مرا طاقت جرح نیست و ترا حاجت شرح نیست» و اینکه «خداپرستی آنست که خودپرستی را رها کنی». شمس تبریزی
دو روز بعد ایوبی در حاشیه برگزاری نشست هماندیشی گروه سینمایی «هنر و تجربه» در جمع خبرنگاران مجبور شد تا با صراحت بیشتری دراینباره موضعگیری نماید. او گفت: «نکته مورد غفلت در پوشش خبری صحبتهای کیارستمی هم در رادیو و تلویزیون و هم در رسانههای دیگر این است که این فیلمساز از کامنت نوشته شده در یکی از مطالب منتشر شده در شبکههای اجتماعی نقل قول کرده و این نقل قول به هیچ عنوان به اعتقادات این فیلمساز درباره دفاع مقدس ربط ندارد. وی در ادامه افزود: نقل قول از یک کامنت با این که یک نفر اعتقادات خودش را بگوید خیلی با هم فرق دارد و اشاعه این سخنان به این شکل تحریف شده، بیعدالتی است. بنابراین درخواست دارم که برای مردم توضیح دهید که عباس کیارستمی فقط نقل قول کرده است. زمانی که مقالهای نوشته میشود و نقل قولهای بسیاری در آن آورده میشود این بدین معنا نیست که این نقل قولها مورد قبول نگارنده است. او در ادامه میگوید: برداشت من از صحبت با کیارستمی این است که این فیلمساز برخلاف آنچه مطرح میشود به دفاع مقدس عشق میورزد و بارها در محافل دوستانه تاکید کرده که دوست دارد به شیوه خودش جلوههایی از دفاع مقدس را ترسیم کنند.»
به نظر میرسد پاسخ رئیس سازمان سینمایی کشور به درخواست حاتمیکیا بسیار روشن است. انشاءالله که نه حتما گربه است!
اگر رئیس محترم سازمان سینمایی حقیقتا به این باور رسیده است که عباس کیارستمی به دفاع مقدس عشق میورزد، آنگاه جدا باید در موضعگیری ابراهیم حاتمیکیا تردید نمود!
این که چرا وضعیت امروز سینمای کشور به گونهای شکل گرفته است که مدیران فرهنگی کشور ناچار میشوند چنین واکنشهای منفعلانهای از خود بروز دهند، سؤالی است که تا حدودی میتوان از بخشهای دیگر صحبتهای کیارستمی در این نشست دانشجویی استنباط کرد. اما قبل از آن که به بخشهای دیگر این نشست اشاره شود لازم است مروری کوتاه بر روند فیلمسازی عباس کیارستمی ارائه شود.
حدود شش سال پیش مرحوم محمود گلابدرهای به دفتر من آمد. در مدت دو ساعتی که در خدمتش بودم از همهچیز گفت. از بیخانمانیش در آمریکا تا ظلمی که ناشر کتابش با تغییر عنوان کتابش به او کرده بود. در بین صحبتهایش به نحوه ارتباطش با فیروز شیروانلو یکی از مطرحترین کارگزاران فرهنگی رژیم پهلوی اشاره کرد. او گفت: «روزی شیروانلو مرا به دفتر کارش فراخواند. از داخل میزش دوربین کوچک هشت میلیمتریای را بیرون آورد، آن را به من داد و از من خواست تا دوربین را به عباس کیارستمی جوان تحویل دهم.»
هدیهای که آن روز کیارستمی از شیروانلو مدیر امور سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گرفت، شاید مسیر زندگیش را تغییر داد. او که دوست داشت یک نقاش باشد، یک سینماگر شد. کیارستمی در سال 49 با کمک شیروانلو توانست اولین فیلم کوتاهاش را به نام «نان کوچه» بسازد. او تا سال 56 با حمایت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تحت مدیریت لیلی امیر ارجمند دوست گرمابه و گلستان فرح پهلوی حدود 12 فیلم کوتاه و یک فیلم سینمایی بلند ساخت.
کیارستمی پس از انقلاب اسلامی فضا را برای فیلمسازی همانند گذشته مناسب و همراه نمیبیند، از این رو تصمیم به ترک ایران میگیرد. او دراینباره با دانشجویان دانشگاه سیراکیوز آمریکا میگوید: «یک انقلاب اتفاق افتاده بود. برای همه ما که در شروع دوران جوانی بودیم، میفهمیدیم که ما باید زمان زیادی صرف انقلابی بودن و انقلاب بکنیم. بنابراین هیچی جایگاه خودش را نداشت. من و دوستانم که چهار نفر بودیم، تصمیم گرفتیم ایران را ترک کنیم. همه ما عیالوار بودیم. سه تا از آنها از ایران رفتند و من ماندم، به دلیل این که یک انقلاب داخلی داشتم. بنابراین خیلی سخت بود که به تنهایی ایران را ترک بکنم و همین یکی از شانسهای من بود. به همین دلیل هم من انتخاب نکردم ماندن در ایران و رفتن از ایران را. ولی در طی سالها خیلی خوشحالم که من ماندم و نرفتم. وقتی دیدم که بروبچهها از ایران رفتند به اندازه کافی مثل اینکه انرژیهاشان را نمیتوانند مصروف ایدهآلهاشان بکنند.»
کیارستمی آنگونه که خود میگوید چندان به انقلاب باور نداشت، با این حال در ایران ماند. او در سال 61 برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فیلم کوتاه همسرایان را ساخت. فیلم درباره پدربزرگی است که هنگامی که از صداهای مزاحم آزرده میشود، سمعکاش را از گوش بیرون میآورد تا آرامش داشته باشد. مشکل او زمانی آغاز میشود که نوه او از مدرسه بازمیگردد. دخترک هر چه زنگ خانه را میزند و پدربزرگش را صدا میکند فایدهای ندارد چرا که پدربزرگ، صداها را نمیشنود. بچههای مدرسه به کمک دخترک میآیند تا همه با هم پدربزرگ را صدا کنند.
این فیلم کوتاه مورد توجه برخی منتقدان سینمایی قرار گرفت. مضمون فیلم در فضای خاص آن زمان با حرف و حدیثهای زیادی همراه شد. اما واقعیت این بود که آن پیرمرد میتوانست خود کیارستمی باشد! او صدای ضجّه کودکان و مادران آواره شهرهای نفتشهر، قصرشیرین، مهران، سومار، فکه، بستان، خرمشهر، هویزه، موسیان، نوسود و بیش از 3000 روستای اشغال شده توسط رژیم بعثی را نشنید. او نالههای هیچ یک از مجروحان و مصدومان حمله هوایی بمبافکنهای عراقی که ظرف تنها چند دقیقه 110 منزل مسکونی هموطنان آبادانی ما را ویران کرد را نشنید. شاید آنها 1000 کیلومتر از کیارستمی دور بودند، اما او حتی نالههای مادران و همسران شهدای دو عملیات شکست حصر آبادان و فتح خرمشهر را که در تهران تشییع میشدند را هم نشنید.
در آن روزهای جنگ، کیارستمی از شانس خوبش میگوید! مدیران فرهنگی وقت که در پشت جبهه محکم و با صلابت مشغول رتق و فتق امور فرهنگی بودند! با حمایت از او، کار نیمه تمام لیلی امیرارجمند و فیروز شیروانلو را تکمیل نمودند. کیارستمی با حمایت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 65 دومین فیلم بلند سینمایی خود فیلم «خانه دوست کجاست» را کلید زد.
او در بخشی دیگر از گفتوگوی خود با دانشجویان دانشگاه سیراکیوز دراینباره میگوید: «چون میدانم شما فیلمخانه دوست کجاست را دیدید، به این اشاره میکنم که پسر فیلمخانه دوست که یک کاراکتر متمایز است در این حال مثل بقیه یک دانشآموز هم هست. این یک داستان واقعی است که یک معلم برایم تعریف کرد.»