kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۶۵۵۲
تاریخ انتشار : ۰۴ دی ۱۴۰۱ - ۱۹:۵۲

نشانی از بانویِ بی‌نشان

 
 
فاصله بسیار است بین من و او... 
هرگاه به گذشته‌های دور سفر می‌کنم در نظرم بانویی از جنس نور و لباس سفید بر تن پیدا می‌شود که با هر نگاهش دنیا را به آرامش می‌رساند. سرنوشت بانو، الگویی است برای من و تمام دختران مسلمان. دوست دارم پاک‌دامنی‌اش را، شنیدنی است فداکاری‌اش و باورنکردنی است مهر و عطوفتش.
 ابرها بی‌کران و بزرگ‌اند و فریاد آسمان در هنگامة بارش همه را متعجب می‌سازد؛ تغییر فصول باعث زیبایی دنیا می‌شود؛ ولی معصومیت بانویِ بی‌نشان شگفت‌آورتر از این‌همه شگفتی است. 
هر روز، کنار پنجرة اتاقم روبه آسمان می‌نشینم و از پهنای آبی‌اش دربارة او می‌پرسم. می‌پرسم که حال بانویِ من، بتول یا زهرایِ راضیه چطور است؟
ناگهان باد می‌وزد و خیالم را به جایی دور می‌برد، به دنیایی پر از مهر و عطوفت، دنیایی که دست محبت بر سر یتیمان بود؛ دستِ محبتِ کسی مثل فاطمه (سلام‌الله‌علیه)... همان‌که به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌گفت: «مرا شبانه دفن کن تا از نامحرمان زمانه دور باشم.»
آری او مادر حسین (علیه‌السلام) سید و سالار شهیدان است.
او مادر زینب کبری (سلام‌الله‌علیه) است، همان‌که در کربلا بوسه بر رد شمشیرِ نشسته بر گردنِ برادر زد.
او الگویِ من و تمام زنان و دختران مسلمانی است که پاک‌دامنی و عشق را به جهانیان آموخت.
ناگهان باد می‌وزد، پنجره باز می‌شود و مرا به خود می‌آورد، کاش نشانی از بانویِ بی‌نشان داشتیم...
نویسنده: نادیا درخشان فرد