سنجش ایدئولوژیهای مدرن- 2
ایدئولوژی چرا ابداع شد؟ (پاورقی)
Research@kayhan.ir
شهریار زرشناس
ديويد مك للان در توضيح پيدايي واژه ايدئولوژي مينويسد:
در پيامد مستقيم انقلاب فرانسه بود كه واژة ايدئولوژي براي نختسين بار باب شد. خالق اين واژه در سال 1797، آنتوان دستوت دوتراسي بود. وي از جمله فيلسوفاني بود كه مجلس كنوانسيون انقلابي فرانسه، آنان را عهدهدار مديريت نهادِ نوبنياد «موسسه فرانسه» (انستيتوي ملي فرانسه) كرد كه ميبايست به بسط انديشههاي روشنگري بپردازد.1
آنتوان دوتراسي متولد سال 1754 ميلادي و از فيلسوفان عصر به اصطلاح روشنگري و از همفكران فيلسوفان حسي- تجربي (باتمايلات پوزيتيويستي) نظير «بونودوكندياك» (متوفي 1780) و «جان لاك» (1704 م) بود. دوتراسي يك اومانيستِ سكولاريستِ ماديگرا و با جريان فراماسونريِ هدايتكنندة انقلاب فرانسه كاملاً همراه بود. تراسي و همفكرانش در انستيوي ملي فرانسه در پي ترويج آراء ضدديني فيلسوفان عصر ظلمانيِ به اصطلاح روشنگري بودند. آنها علم اومانيستي مدرن (Science) را نجاتبخش بشر ميدانستند و به دنبال آن بودند كه روشهاي آمپريستي (تجربي- حسي) و رويكرد پوزيتيويستي علوم طبيعي مدرن را در قلمرو علوم انساني [كه در آن دوران در حال شكلگيري بود] به كار ببرند.
آنتوان تراسي با ابداع لفظ ايدئولوژي به گمان خود به دنبال تأسيس يك علم پوزيتيويستي تجربي- حسي براي مطالعة «فكر» و «ايدهها» و نحوة ظهور و تكوين آنها بود. تراسي يك فيلسوف ماترياليست ضددين بود و تحت تأثير سخن اومانيستي- الحادي پوزيتيويستي اواخر قرن هيجده بشر را يك جانور ماشيني (مكانيكي) ميدانست كه براساس قوانين فيزيك قابل تبيين و تعريف است. تراسي به فرانسيس بيكن و اسحاق نيوتن و روششناسي پوزيتيويستي آنها بسيار علاقهمند بود و مدعي بود با تأسيس ايدئولوژي [كه او، آن را «علم ايدهها» و معادل «فلسفه ذهن» و «علم بررسي علل و نحوة تبيين ظهور و تكوين و تطور ايدهها براساس رويكرد تجربي- حسي» ميدانست] در مقام «نيوتن علم تفكر»2 (يعني كاشف قوانين حاكم بر ذهن انسانها، همانگونه كه او معتقد بود نيوتن قوانين حاكم بر جاذبه و اشياء و اجسام فيزيك را كشف كرده است) قرارگرفته است. همچنان كه از مفهوم تحتاللفظي كلمه مركّب ايدئولوژي («ايده» + «لوژي»، لوژي به معناي شناخت حصولي است و پسوند «logy» لوژي هرجا كه بيايد مثلاً در جامعهشناسي، يا روانشناسي معادل شناخت است و از Logos «لوگوس» يوناني گرفته شده است. «ايده» نيز فارغ از معنايي كه نزد «افلاطون» داشت، در عصر به اصطلاح روشنگري و دوران ما معادل «فكر» و «انديشه» است و ايدئولوژي در مفهوم تحتاللفظي ميشود «فكرشناسي»، «ايدهشناسي» يا «علم شناخت ايده» يا «علم شناخت فكر») برميآيد، اين اصطلاح در ابتداي وضع آن توسط دوتراسي ناظر به يك علم پوزيتيويستي معطوف به «فكر و ذهن انسان» در ذيل علم مدرن (Science) بوده است. البته مدت زمان كوتاهي بعد اين معنايِ ايدئولوژي تغيير كرد و اصطلاح ايدئولوژي در دهههاي بعد و در آراء برخي انديشمندان و سياستمداران ديگر معاني متفاوت يافت.
تراسي يك ليبراليست معتقد به تفكر اومانيستي و ارزشهاي محوري جهانبيني ظلماني به اصطلاح روشنگري بود و درپي تأسيس علمي جديد بود. و اصطلاح ايدئولوژي را براي ناميدن آن علم وضع كرد. تراسي معتقد بود كه انديشهها و مفروضات جهانبيني به اصطلاح روشنگري بشر را نجات خواهد داد و براي ترويج اين ايدهها و باورها بايد «علم ايده»ها (ايدئولوژي) تأسيس شود. تراسي كتاب «عناصر ايدئولوژي»اش را در سال 1801 منتشر كرد.
اندرو وينسنت دربارة آنتوان تراسي و قصد او از وضع اصطلاح ايدئولوژي چنين مينويسد:
تراسي درپي يافتن اصطلاحي جديد براي علمي جديد بود... تراسي فردي عميقاً ضد كليسا و مادّهگرا بود. وي در سالهاي دهة 1790 و آغاز دهة 1800، به ويژه در مورد كنترل آموزش و پرورش درگير مبارزة شديدي با كليساي كاتوليك شده بود، بنابراين، هر اصطلاحي كه علم اورا توضيح ميداد بايستي از پيراية ديني بركنار باشد... [از نظر تراسي] علم ايدهها ميبايست خاستگاه طبيعي ايدهها را بررسي كند، و دانش دقيقي باشد نسبت به علل پديد آورندة ايدهها از حواس. انديشههاي فطري رد ميشدند: همگي به حواس تبديل ميگشتند. تراسي ايدئولوژي را شاخهأي از جانورشناسي ميدانست... در واقع چنان كه يكي از محققان ميگويد، تراسي» پيشگام روشمند رويكرد رفتارگريانه در علوم انسان بود» براي تراسي، ايدئولوژي نظرية نظريهها بود.»4
در دوران سلطة جناحي از فراماسونها و طيفي از سرمايهداري فرانسه كه از سال 1794 ميلادي و با سرنگون كردن «ربسپير» و «ژاكوبن»ها ژاكوبنها گروهي ديگر از فراماسونهاي فرانسوي بودند كه در مقايسه با ديگر جناحهاي ماسوني سرمايهداري فرانسه، در پيشبرد اغراض دمكراتيك تندروتر بودند به قدرت رسيدند و هيأت حاكمهاي موسوم به «ديركتوار» تأسيس كردند، ميدان براي فعاليت ليبرالهايي چون تراسي بسيار مهيّا گرديد و تراسي به ويژه در سالهاي 1798 تا 1800 ميلادي كوشش زيادي نمود تا اين به اصطلاح علم جديد (يعني ايدئولوژي يا علم ايدهها) را از طريق انستيتوي فرانسه و آموزش و پرورش فرانسه در اقشار مختلف مردم ترويج نمايد. در سال 1799 ميلادي، ناپلئون بناپارت كودتا كرد و به قدرت رسيد. بناپارت از اعضاي موقت و افتخاري ايدئولوگهاي انستيتو ملي فرانسه بود، در واپسين سال قرن هيجدهم (1799م) طيف سرمايهداري فرانسه و جريان اصلي فراماسونها اين كشور را كه از عملكرد «ديركتوار» ناراضي بود با حمايت از كودتاي ناپلئون بناپارت، ساختار سياسي قدرت در فرانسه را دگرگون كرد. چند سال پس از روي كار آمدن ناپلئون، او با ايدئولوگهاي پوزيتيويست مستقر در انستيتو ملي فرانسه اختلاف پيدا كرد و آنها را به باد انتقاد قرارگرفت. ناپلئون، در مخالفت با ايدئولوگها و استهزاء آنها، تعريفي تازه از ايدئولوژي ارائه داد و ايدئولوژي را عبارت از مجموعهاي از عقايد كاذب و مخل دانست».4 بدينسان عملاً دو تلقي از ايدئولوژي ظاهر گرديد:
اول: تلقيِ آنتوان تراسي كه از منظري پوزيتيويستي و ليبرالي، ايدئولوژي را در چارچوب علم مدرن و به عنوان مروّج اومانيسم ماترياليستي عنوان ميكرد و اگرچه صورت منسجم آن در كتاب «عناصر ايدئولوژي» تراسي مطرح گرديده بود، اما صورتهاي اولية آن به صورت غيرمدوّن و غيرمنسجم در آراء و آثار فيلسوفان ماترياليست عصر ظلماني به اصطلاح روشنگري (اتين بونه دوكوندياك و پير. ژ. كابانيسم) ظاهر گرديده بود. در اين تلقي، ايدئولوژي، يكي از صور علم مدرن دانسته ميشد و مورد تمجيد قرار ميگرفت. اما تلقي دوم: توسط ناپلئون مطرح گرديد و نوعي بار منفي، به اصطلاح ايدئولوژي داد و ايدئولوژي را به عنوان نوعي ورّاجي و نحوي «آگاهي كاذب» گمراهكننده تعريف كرد. ناپلئون در تعريف ايدئولوژي، به آن وجهي سياسي داد و آن را نوعي دكترين سياسي كاذب گمراهكننده و ايدئولوگها را افرادي «رويازده» و «گرفتار در عالم خواب و خيال» دانست.
1 ـ مك للان، ديويد/ ايدئولوژي/ محمد رفیعي مهر آبادي/ انتشارات آشيان/ 1380/ ص 19
2 ـ مكنزي، يان و ديگران/ مقدمهاي بر ايدئولوژيهاي سياسي/ م. قائد/ نشر مركز/ 1375/ ص 15
3 ـ وينسنت، اندرو/ ايدئولوژيهاي مدرن سياسي/ مرتضي ثاقبفر/ ققنوس/ 1378/ صص 12، 13
4 ـ مكنزي، يان/ مقدمهأي بر ايدئولوژيهاي سياسي/ ص 16