kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۶۲۶
تاریخ انتشار : ۰۸ مهر ۱۳۹۳ - ۱۹:۱۷
بازخوانی کارنامه عبدالرحمن برومند و خاندانش- ... وتن‌فروش-3 فراز و فرود ملی‌گرایی در زندگی عبدالرحمن برومند - بخش اول

درد دل با اجنبی (پاورقی)


Research@kayhan.ir
سید محمد عماد اعرابی
حالا کم‌کم صدای آمدن سوپرمن لیبرال‌‌ها و روشنفکران به گوش می‌رسید؛ ایالات متحده علی امینی را فرستاده بود تا یک شبه از اقتصاد ورشکسته ایران بهشت بسازد!33 امینی مثل قهرمانان داستان‌های تخیلی شنل نداشت اما نقاب داشت درست مانند برخی سیاستمداران. انگار صدای عبدالرحمن و دوستان لیبرالش بعد از چهار سال به گوش مقامات واشنگتن رسیده بود که «[ایالات متحده باید] به نحوی بر دولت حاضر فشار آورد و به اختناقی که ایران را در بر گرفته خاتمه دهد»34 اگر چه قبل از آن حتماً چرتکه منافعشان را انداخته بودند؛ این رسم همیشگی آنهاست نه فقط ایالات متحده بلکه در دنیای تجدد یک پیش فرضِ کاملاً پذیرفته شده است که «هرکس باید به فکر منافع خودش باشد.»؛ و البته رابطه مستقیمی دارد تأمین منافع کاخ سفید با فعالیت جبهه ملی؛ همیشه لازم نیست به انتظار زمان انتشار اسناد طبقه‌بندی شده نشست گاهی تاریخ همه چیز را بی‌صدا فریاد می‌کند. علی امینی همان‌طور که قرار بود، فعالیت احزاب سیاسی را آزاد کرد. جبهه ملی صورتی رسمی به خود گرفت و فعالیت‌هایش علنی‌ شد. اعضای شورای مرکزی جبهه ملی قرار گذاشتند به مناسبت نهمین سالگرد واقعه 30 تیر 1331 بر سر مزار کشته‌شدگان در ابن بابویه تجمع کرده و شاخه گلی نثارشان کنند؛ از قبل هماهنگی‌های لازم به عمل آمده بود و نخست‌وزیر را مطمئن کرده بودند که در این تجمع اتفاقی نخواهد افتاد.35 عبدالرحمن آن روز‌ها مسئول امور شهرستان‌های جبهه ملی بود و به همراه دوستش شاهپور بختیار و سایر اعضا راهیِ ابن بابویه شد36 اما این‌بار علی امینی بی‌نقاب با آن‌ها سخن گفت؛ دسته‌گل‌هایشان را گرفت و خودشان را هم به زندان موقت شهربانی فرستاد.37 محوطه زندان، گرم و کوچک بود و شام هم مقداری پنیر و نان سنگک. آن شب پسر عمه‌اش ادیب برومند برای جمع زندانیان شعر می‌خواند و سعید فاطمی هم داستان اساطیر یونان را می‌گفت؛ صبح که شد به مکان دیگری منتقل شدند.38 روزهای بعد، زندان برای عبدالرحمن با یک محیط تفریحی چندان فرق نداشت، خودش کاملاً راضی بود و می‌گفت:
وقت کافی برای مطالعه و ورزش داشت و با غذاهایی که از خانه فرستاده می‌شد به خوبی تأمین بود.39
برای یک خان‌زاده اشرافی هیچ چیز شیرین‌تر از مبالغه در مدت زمان زندان و سابقه مبارزاتی نیست، این کار هم نان دارد و هم نام! عبدالرحمن همه جا می‌گفت جزء آخرین نفرات بود که از زندان آزاد شد و مدت زندانش بیش از سه ماه طول کشید40 اما او تنها 56 روز در زندان بود یعنی چیزی کمتر از دو ماه41 آن هم زندانی که بیشتر به تفریح شبیه بود تا تنبیه! با نفوذی که خانواده‌اش در مجلس و ارتش داشتند مسلماً زندان برای او ناخوشایند نبود. یک بار عمو زاده‌اش سپهبد ناصرقلی برومند واسطه آزادی پسر عمه‌اش ادیب برومند از زندان شد،42 کاری که برای افراد دیگر خانواده مانند سرهنگ ابوتراب برومند (رئیس ستاد فرماندهی لشگر پنج پیاده) یا سرهنگ سیف‌الله برومند (مسئول رکن 2 اطلاعات و امنیت) نیز اصلاً دشوار به نظر نمی‌رسید. بگذریم از اینکه عمویش محمدباقر برومند همچنان نماینده مجلس بود.43 عبدالرحمن بعد از آزادی ضمانت داده بود که بدون اجازۀ مقامات امنیتی تهران را ترک نکند، همین کار را هم کرد و همسر و فرزندانش را به تهران آورد.44 به لطف ملک و املاکی که میراث خان زادگی‌اش بود آن‌قدر مال و ثروت داشت تا در یکی از خوش آب و هوا‌ترین مناطق تهران یعنی شمیران دست به کار ساختن خانه شخصی‌اش شود. پول که باشد همه چیز فراهم می‌شود حداقل برای عبدالرحمن چنین بود و در کنار ساخت و‌ساز خانه به تأسیس یک دارالوکاله هم فکر می‌کرد،45 هر چه باشد او حقوق‌دان و وکیل بود باید مثل تمام وکلا به دنبال یک دارالوکاله می‌گشت! عبدالرحمن اگرچه پس از نطق شاه در سالگرد 28 مرداد از او نا امید شده بود46 اما با اینکه به دستور علی امینی به زندان افتاده بود هنوز از این سوپرمن ایالات متحده نا امید نشده بود. یک روز که با فرانکلین کرافورد -دبیر دوم سفارت آمریکا- به رستوران سورنز رفته بودند به او گفت:
دولت امینی در مقایسه با دولت‌های گذشته شریف‌امامی و اقبال، نمایانگر یک بهبود است.47
شاید نمی‌خواست نماینده ایالات متحده را از خود برنجاند چرا که بالاخره امینی نخست‌وزیر منتخب کاخ سفید بود48 و انتقاد به او یعنی انتقاد به کاخ سفید! عبدالرحمن باید مراقب حرف زدنش می‌بود تا باعث بی‌اعتمادی مأموران سفارت آمریکا به او و دوستانش نشود اما انگار مقامات واشنگتن هنوز برای واگذاری قدرت به جبهه ملی به توافق نرسیده بودند. جبهه ملی اگرچه کج‌دار و مریز اما همچنان به فعالیت خود ادامه می‌‌داد. در اعلامیه‌ای که اول بهمن 1341 منتشر کردند در اعتراض به انتخابات اصلاحات ارضی (انتخاباتی که قرار بود 6 بهمن 1341 برگزار شود) نوشتند:
جبهه ملی ایران معتقد است که تأمین زندگی مرفه انسانی برای دهقانان هنگامی مؤثر است که نظام پوسیده ارباب-رعیتی عملاً و واقعاً منسوخ شود و زمین و آب در اختیار روستائیان قرار گیرد و دهقانان ایران دور از هر نوع صحنه‌سازی و فریب، زمام سرنوشت خویش را در دست گیرند.49
همیشه با مرور تاریخ، چیزی برای خندیدن پیدا می‌شود. هیئت اجرایی جبهه ملی که پای اعلامیه را امضا کرده بودند باید در استفاده از لغات کمی محتاط‌تر عمل می‌کردند چون در میانشان داشتند افرادی که ارباب بودند و رعیتی را به ستوه آورده بودند؛ این را می‌شد با سر زدن به اصفهان، دهستان برخوار و روستای گز دید؛ آنجا که دهقانان نه آب داشتند و نه زمین، همه چیز دست خاندان برومند بود! بعد از انتشار اعلامیه، سران جبهه و عده‌ای از هواداران به زندان افتادند.50 عبدالرحمن حال و روز خوشی نداشت. از سویی جبهه ملی را تمام شده می‌دید و از سوی دیگر کم‌کم از ایالات متحده هم نا امید می‌شد. وقتی پای درد دلش با جوزف لورنز –کنسول آمریکا در اصفهان- باز شد به اوگفت:
رئیس جمهور کنِدی به طور غیر ضروری سیاست سرکوبی شاه را در قبال جبهه ملی با فرستادن یک‌نامه تبریک تشویق نموده است.51
برومند تا آن لحظه در طول تمام گفت‌وگو‌هایش با مأمورین سفارت آمریکا، این‌طور پایش را از گلیمش درازتر نکرده بود، البته لورنز به او اطمینان داد که ایالات متحده چنین قصدی ندارد و برای کاردار موقت کنسول امور سیاسی نوشت:
برومند از دفعات قبلی که وی را دیده بودم غمگین‌تر به نظر می‌رسید. ظاهراً او تشخیص داده که مخالفت سیاسی دیگر به آسانی آن بازی مهیجی که قبلاً بود نیست، بلکه اعمال سیاسی فرد باید در آینده در قبال عواقب آن‌ها به دقت سنجیده
شود.52
منابع در دفتر روزنامه موجود است