دانشجویان سینـــــما و متون پرحفره و تحریف!
سعید رضایی
فرا رسیدن روز دانشجو، بهانهای است برای پرداختن به جریانهای دانشجویی و همچنین آسیب شناسی تدریس در رشتهها و دانشگاهها و دانشکدهها. یکی از دغدغههای اصلی دانشجویان در رشتههای هنری و دراماتیک، بیارتباطی متون آموزشی و محتویات آنها با خیلی از نیازها و ملزومات فرهنگی کشورمان است. البته این مسئله اين مسائل بر همه عرصههاي آموزشي كشور ما سايه افكنده، اما در حوزه تدريس هنر و به خصوص آموزش سينما، وضعيتي نزديك به فاجعه را شاهد هستيم.
بیتردید ريشه بسياري از مشكلات موجود در سينما را بايد در همين هنرستانها و دانشگاهها و دانشكدهها جستوجو كرد. جداي از كيفيت نازل و گاه دهها سال عقبتر از زمانه تدريس هنر هفتم در مراكز آموزشي كشور، اكثر كتابها و جزوههايي هم كه در اختيار هنرجويان و هنرآموزان قرار ميگيرد نيز دچار مصائب و لغزشهاي محتوايي فراواني هستند. گويا هيچ گونه نظارتي بر مطالب و اشارات اين كتابها نيست. آنچه در بسياري از مكتوبات آموزشي سينما گنجانده شده، گواه نوعي غفلت و سهلانگاري از سوي مسئولان مربوطه است كه چنانچه ترميم و جبران نشود، مشكلات سينماي ما همچنان ادامه پيدا خواهد كرد.
چندي پيش به طور اتفاقي جزوه سينمايي يكي از مراکز آموزشی را ورق مي زدم. جزوه اي كه به همت مدرس محترم همان درس تدوين و نگارش يافته بود. در اين جزوه، توضيحات و تفاسير مفصل و بلندبالا و گاه اغراق شده اي درباره اتفاقاتي كه قبل از انقلاب در سينما رخ داده بود نوشته شده است. به سينماي پس از انقلاب كه رسيدم، خندهاي تلخ و غمبار بر چهرهام نشست. نويسنده جزوه، وقايع 30ساله سينماي پس از انقلاب را در يك بند بسيار مختصر اين گونه توضيح داده بود كه در اين دوره بسياري از سينماگران برجسته ايران مجبور به ترك وطن يا دست كشيدن از فعاليت شدند و برخي ديگر با محدوديتهاي فراواني به كار خود ادامه دادند و البته ژانر جنگي هم به وجود آمد! (نقل به مضمون) اين مطلب درباره وضعيت سينماي پس از انقلاب، مربوط به يك شبكه ماهواره اي يا سايت اينترنتي معاند با نظام جمهوري اسلامي نيست، بلكه جزوه رسمي آموزش سينما در يكي از دانشکدههای هنري بود! جزوه اي كه قرار است هنرمند انقلابي و متعهد و مسلماني تربيت كند و هنر هفتم را در اين كشور اعتلا ببخشد! اين تنها يك نمونه است و با مرور ساير منابع تحصيل سينما در نظام آموزشي ايران، همين وضعيت قابل مشاهده است. اين جمله عينا از روي يكي از منابع كنكور كارشناسي ارشد رشته هنر كه هم اكنون در دست داوطلبان اين رشته است نقل مي شود: «ميرزا ابراهيم صحاف باشي مردي متجدد و مبتكر و آزادي خواه و نخستين بهرهبردار سينما در ايران بود.» حال آنكه صحاف باشي يكي از دستاندركاران سلطنت قاجار و يك فراماسونر شاخص و برجسته بود. به طوري كه به نوشته كتاب «تاريخ بيداري ايرانيان» اثر ناظمالاسلام كرماني، ميزا ابراهيم خان صحافباشي از اعضاي انجمن مخفي دوم در عصر مشروطه بود. انجمني كه اهداف فراماسونري را براي اسلام زدايي در ايران دنبال مي كرد.
جالب اين است كه در يكي ديگر از منابع كنكور كارشناسي ارشد رشته هنر، اسامي فيلمسازان نسل انقلاب حذف شده و از ميان آنها تنها از «محسن مخملباف» به عنوان چهرهاي مهم و با فيلمهايي تأثيرگذار ياد شده بود! اين گونه كتابها حتي براي تحريف واقعيات مقدسات جعلي خودشان را نيز زير پا گذاشتهاند. مثلا در آنها از اسكار به عنوان يك مراسم و جايزه بزرگ نام برده شده، اما هيچ اشاره اي به ورود فيلم «بچههاي آسمان» به اين رقابت نشده است. احتمالا دليل اين ناديده انگاري انتساب سازنده اين فيلم به انقلاب اسلامي است.
كساني كه از واقعيتها آگاه هستند با خواندن و مشاهده اين مطالب در كتابها و جزوههاي آموزشي سينما يكه مي خورند و دچار شگفتي ميشوند. اما بسياري از نوجوانان و جوانان كه نسبت به واقعيات آشنايي ندارند، نوشتههاي اين كتابها حقيقت مسلم فرض مي شود. با اين اوصاف، فرايند پرورش فيلمساز برخوردار از تعهد و تخصص توأم به دشواري صورت مي گيرد و انفصال هنر هفتم با مردم و فرهنگ بومي و انقلاب اسلامي كشورمان يك اتفاق طبيعي محسوب مي شود.
ايجاد تحول در آموزش سينما، توقعي آرماني و بلندمدت است. اما اي كاش مسئولان آموزشي و دانشگاهی كشورمان، حداقل فكري به حال اين كتابها و جزوهها و منابع مي كردند. قطعا يكي از ابتدايي و بديهي و ضروريترين موضوعهايي كه بايد در برنامه بومي سازي علوم انساني در نظر گرفته شود، تجديدنظر و بازآفريني اين گونه آثار است.