نجات از عذاب در واپسین لحظه
محمدصادق پاشازاده
شاید بارها داستان حر بن یزید ریاحی را شنیده و یا خوانده باشید. هر گاه بخواهند نمونهای از کسانی را معرفی کنند که در دم آخر از شقاوت ابدی رهایی یافته است، به حربن یزید ریاحی مثال میزنند.
قوم حضرت یونس(ع) که در سرزمین نینوا در عراق میزیستند، تنها قومی هستند که در آخرین لحظات ایمان میآورند و عذابی که بر ایشان نازل شده بود، رفع میشود و حتی وسایل آسایش و آرامش دنیوی آنان فراهم میآید. نویسنده در این مطلب به واکاوی این رخداد مهم و تحلیل و تبیین قرآن از آن و اینکه راهکار دفع عذاب حتمی چیست پرداخته است.
***
مصونیت از عذاب
عذابهای الهی در دنیا و آخرت، به علل و اهداف گوناگونی تحقق مییابد. بخشی از عذابهای الهی برای تنبیه و هشدارباش است. اینگونه عذابها را گاه به بلاء تعبیر میکنند. هر کسی در زندگیاش، هر ازگاهی دچار مشکلات و سختیهایی میشود که از آن به بلاء یاد میکنیم. در برخی از روایات معتبر بر این نکته توجه داده شده که « البلاء للولاء» یعنی هر که مقربتر است، جام بلا بیشترش میدهند؛ زیرا این دسته از عذابها و بلایا، برای بیدارباش و هوشیاری داده میشود و نوعی تنبیه به شمار میآید.
اما بخشی از عذابهای الهی، در قالب مجازات و عقوبت است؛ یعنی پس از اینکه به انسان اتمام حجت شد، برای ایجاد درد شدید و رنج، او را به اموری گرفتار میکند که میتوان از آن به شکنجههای الهی یاد کرد. واژه عذب در زبان عربی، به معنای شیرینی و لذت است؛ ولی وقتی از تعذیب سخن به میان میآید در حقیقت به معنای گرفتن لذت و شیرینی از شخص است. به این معنا که آن عذب و شیرینی را با تنبیه از او میگیرند و اینگونه شخص خاطی را مجازات و عقوبت میکنند.
عذابهای الهی در دنیا نسبت به عذابهای اخروی بسیار کم اهمیت است؛ زیرا ظرفیت دنیا آنقدر محدود است که نمیتوان شخص را به گونهای شکنجه و عذاب کرد که مناسب با افکار و اعمال وی باشد. با این همه، همین عذابهای دنیوی بسیار درد آور و رنج آور میباشد.
هر کسی میکوشد تا به هر روشی شده از عذابهای الهی در امان ماند. خداوند نیز برای در امان ماندن انسان و جامعه از عذابهای الهی راهکارهایی را بیان کرده که از جمله آنها میتوان به ایمان(نساء، آیه ۱۴۷ و نیز یونس، آیه ۹۸)، اطاعت از خدا(ابراهیم، آیه ۴۴)، اطاعت از پیامبران(همان)، اطاعت از آموزههای وحیانی از جمله قرآن(زمر، آیه ۵۵)، استغفار (مائده، آیات ۷۴ و ۷۵)، توبه(همان)، انابه(زمر، آیه ۵۴)، تقوا(اعراف، آیه ۹۶)، تسلیم (زمر، آیه ۵۴)، دعا (بقره،آیه ۲۰۱)، عمل صالح(کهف، آیات ۸۷ و ۸۸)، احسان(زمر، آیه ۵۸) و نهی از گناه(اعراف، آیات ۱۶۴ و ۱۶۵)اشاره کرد. این امور موجب میشود تا انسان و جامعه در مصونیت کامل از عذاب قرار گیرند.
قوم یونس، جامعهای ایمانی
قوم یونس(ع) در شهر نینوا واقع در سرزمین موصل عراق ساکن بودند. پیامبر این قوم حضرت یونس(ع) بود که در آغاز با او مخالفت کرده و به تکذیب او میپردازند. آن حضرت(ع) به آنان وعده نزول عذاب داد و خود از شهر بیرون رفت.
آنان روز سوم نشانههای عذاب را دیدند و با اظهار ایمان و نیت خالص توبه کردند. خداوند بر اینان رحم کرد و دعایشان را مستجاب نمود و عذاب را از آنان برداشت.
خداوند حضرت یونس(ع) را پس از تنبیه در شکم نهنگ به ساحل افکند و با رویاندن کدو بنی او را تحت حمایت گرفت تا سلامت خویش را باز یافت. آنگاه بار دیگر آن حضرت(ع) را به سوی قومش فرستاد و آنها به او ایمان آوردند و خدا با موهبتها و نعمتهایش آنان را تا آخر عمر بهره مند کرد.(معجم البلدان، ج ۵، ص ۳۳۹؛ مجمع البیان، ج ۵ و ۶، ص ۲۰۴ و المیزان، ج ۱۷، ص ۱۶۶)
از نظر جمعیتی، این قوم بیش از صد هزار نفر بودند(صافات، آیات ۱۳۹ و ۱۴۷) اینان در کنار رودخانه زندگی میکردند و از همه گونه نعمتها بهره مند بودند. حضرت یونس(ع) مردم را بهپرستش و عبادت خداوند دعوت میکند ولی این مردم به انکار و تکذیب وی میپردازند. تلاشهای آن حضرت(ع) برای هدایت این مردم به نتیجهای نمیرسد و آن حضرت از ایمانآوری آنان مایوس و نومید و خشمگین میشود و آنها را به عذاب استیصال نفرین میکند(یونس، آیه ۹۸) و بیآنکه فرمانی از خداوند صادر شده باشد، از شهر خارج میشود؛ زیرا میدانست که نفرین او اجابت میشود و میبایست از شهر خارج شود تا گرفتار عذاب نشود. اما چون این خروج بیاذن و فرمان الهی بود، خود گرفتار میشود.(قلم، آیه ۴۸ و صافات، آیات ۱۳۹ و ۱۴۰ و انبیاء، آیه ۸۷)
در روایتی امام باقر(ع) علت خشمگین شدن حضرت یونس(ع) را اعمال قومش میداند(تفسیر نورالثقلین، ج ۳، ص ۴۵۱، حدیث ۱۴۱)این بدان معناست که قوم یونس(ع) چنان در کفر و عناد لجاجت میورزیدند که موجبات خشم و غضب پیامبری را فراهم میآورند که انسانهای بسیار صبور و بردبار هستند و هدف زندگی خویش را هدایت مردمان و رهایی قوم خود قرار دادهاند. خداوند در آیه ۸۷ سوره انبیاء در بیان علت فرار کردن یونس(ع) از میان قومش را اذیت و آزارهای بسیار قوم بیان میکند. همین کفر و تکذیب و لجاجت و اذیت و آزارهای قوم موجب میشود تا پیامبرشان تقاضای عذاب استیصال کند و از میان ایشان بیرون رود.(یونس، آیه ۹۸)
از جمله حضرت یونس که میفرماید: انی کنت من الظالمین، بر میآید که او بسیار تحت فشار و اذیت و آزار بود به گونهای که این آزارها برای او غیر قابل تحمل شده بود، ولی از آنجا که مامورهدایت قوم بوده است، میبایست همه اذیت و آزارها را تحمل میکرد و صبر و بردباری پیشه میگرفت، ولی این کار را نکرد. از این رو، خود را سزاوار سرزنش میدانست که بر خود ستم روا داشته و صبر و شکیبایی در برابر آزار و اذیتهای قوم در پیش نگرفته است.(الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج ۱۰، ص ۲۳۱)
با خروج آن حضرت(ع) از میان قوم و آشکار شدن نشانههای عذاب، مردم پشیمان شدند از اینکه دعوت پیامبرشان را نپذیرفتند. لذا توبه کرده و به خدا ایمان آورده و دست به دعا و تضرع به سوی خداوند بلند کردند و راه نجات و رهایی خویش را خواستند. اینگونه شد که بدا حاصل شد و عذاب از ایشان برداشته شد.
خداوند بهصراحت علت برداشته شدن عذاب از قوم یونس(ع) را ایمان آنان بیان میکند و میفرماید: فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَهٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْیِ فِی الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ؛ چرا هيچ شهرى نبود كه [اهل آن] ايمان بياورد و ايمانش به حال آن سودبخشد؟ مگر قوم يونس كه وقتى [در آخرين لحظه] ايمان آوردند، عذاب رسوايى را در زندگى دنيا از آنان برطرف كرديم و تا چندى آنان را برخوردار ساختيم..(یونس، آیه ۹۸)
در کتب تفسیر آمده است که قوم یونس(ع) با وعده عذاب از سوی پیامبرشان نشانههای عذاب الهی را مشاهده کردند، از این رو به فکر چاره افتادند و به نزد عالمی رفتند که در میان ایشان بود و از او یاری خواستند و آن عالم ایشان را به توبه و ایمان فرا خواند.
نام این عالم «روبیل» بود که یکی از تربیت یافتگان در مکتب حضرت یونس(ع) است. در روایت، از روبیل به «عالم» یاد شده است. همچنین در روایات آمده است که قوم یونس(ع) وقتی آثار عذاب الهی را مشاهده کردند، به سوی او رفتند و گفتند: «ای روبیل! تو مرد عالم و حکیمی هستی و ما به رفتار خود با نبی خدا آگاهیم و از آن پشیمانیم. حال که پیامبر خدا از میان ما رفته است، هر چه تو بگویی، انجام خواهیم داد».
روبیل به آنان گفت: «نظر من این است که هنگام طلوع فجر، کودکان خود را از مادران آنان جدا کرده، بالای کوه روید و هنگامی که آفتاب طلوع کرد، اگر باد زرد را مشاهده کردید، صدای خود را به ناله و تضرع بالا برید و کوچک و بزرگتان باگریه و ناله، به سوی او توبه و استغفار کنید. ازگریستن خسته نشوید و پیوسته در تضرع و ناله باشید، تا خدا این عذاب را از شما بازدارد».
قوم یونس(ع)، از ابتدای صبح به دستورات عالم قوم عمل کردند. دعاهایشان مستجاب گردید و توبه شان قبول شد. خداوند به ملک مقرب خود، اسرافیل فرمود: «من خدای توبه پذیر و مهربان هستم و توبه ایشان را قبول کردم؛ اما چون به پیامبر خود وعده عذاب دادهام،ای اسرافیل! عذاب را از ایشان برگردان؛ چون یونس(ع) از من عذاب خواست و از من نخواست که آنان را هلاک کنم؛ پس آن عذاب را بر کوههای اطراف آنان بفرست». اسرافیل همان گونه عمل کرد. قوم یونس(ع) که مشاهده کردند عذاب خدا از آنان باز گردانده شد، خدا را سپاس گفته و به خانههای خود بازگشتند.(تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۱۳۳)
بر اساس روایتی از امام صادق(ع) در علم خدا چنین بوده است که عذاب را از آنان به سبب توبه و ایمان ایشان برمی دارد و این را به حضرت یونس(ع) خبر نداده بود تا اینکه در شکم ماهی، آن حضرت با اخلاص خداوند را عبادت کرده و استغفار و توبه نمود و مستوجب ثواب و کرامت خداوند شد.(المیزان، ج ۱۷، ص ۱۷۹ و علل الشرایع، صدوق، ج ۱، ص ۷۷، حدیث ۱)
در حقیقت آنچه موجب شد تا قوم یونس از عذاب استیصال برهند، ایمان آنان در آخرین لحظات بود (یونس، آیه ۹۸) و پس از ایمان و توبه و رهایی از عذاب استیصال، حضرت یونس دوباره ماموریت مییابد تا به سوی آنان برود(صافات، آیات ۱۳۹ و ۱۴۷ و ۱۴۸)
پس از بازگشت حضرت یونس(ع) مردم از ایمان خویش بهرهمند شدند و خداوند همه امکانات دنیوی و آسایش را در اختیار این قوم گذاشت و آنان از همه برکات الهی بهرهمند شدند.(یونس، آیات ۹۸ و نیز صافات، آیات ۱۳۹ و ۱۴۷ و ۱۴۸)
خداوند در آیاتی از جمله آیه ۹۶ سوره اعراف میفرماید: و لو انّ اهل القرى امنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء و الارض؛ اگر مردمان آبادیها به خدا ایمان آورند و تقوا پیشه کنند هر آینه ما برکات آسمان و زمین را بر اینان باز میکنیم.
این بدان معناست که جامعه ایمانی نه تنها از عذاب الهی در امان خواهد ماند، بلکه از همه برکات زمین و آسمان ازجمله آسایش و آرامش بهره خواهد جست و برکات مادی و معنوی نصیب آن میشود.
نقش اصلاحات واقعی
در رفع عذاب و جلب نعمت
از آنچه بیان شد این معنا به دست میآید که اصلاح نابسامانیهای جامعه دارای دو کارکرد رفع عذاب و جلب منفعت میشود. از این رو خداوند در آیه ۱۱۶ و ۱۱۷ سوره هود بهصراحت به نقش اصلاحات و مصلحان اشاره میکند و میفرماید که اقدامات اصلاحی مصلحان و جامعه موجب میشود تا عذابی بر جامعهای نازل نشود و یا اگر نزولی اتفاق افتاد از آن جلوگیری شود و حتی منفعت و نعمت به سوی آنجامعه بازگردد. از نظر خداوند کفر و شرک،ظلم بزرگ شمرده میشوند(لقمان، آیه ۱۳) وهمان گونه که ظلم و فساد در زمین و در میان افراد جامعه و تعدی به حقوق دیگران، ظلم است، کفر و شرک نیز ظلم دانسته شده است. بنابراین، نمیتوان مدعی شد که جامعه با کفر باقی میماند ولی با ظلم باقی نمیماند؛ زیرا از نظر قرآن و آموزههای وحیانی کفر و شرک نیز ظلم و از مصادیق آن است. بر این اساس همانگونه که ظلم ظاهری چون فساد و تعدی و تجاوز به حقوق دیگران و سلب حقوق مردمان، ظلم و ستم است و جامعه با آن فرو میپاشد و از نعمت آسایش و آرامش محروم میشود، همچنین با کفر و شرک نیز جامعه نابود میشود، زیرا این نیز مصداقی از ظلم است و از نظر قرآن، هرگونه ظلمی موجب فروپاشی جامعه و نزول عذاب و رفع نعمت میشود.
بنابراین، از نگاه قرآن برای اینکه جامعه از عذابهای الهی رهایی یابد و نعمت آسایش وآرامش به سوی آن جلب شود، میبایست به اصلاح هرگونه فساد و ظلم و تعدی در حوزه اعتقادی و رفتاری اقدام کند؛ چرا که کفر و فجور، هر دو ظلم و ستمی است که باید از آن دوری گزید. (نوح، آیه ۲۹ )
اصولا خداوند هیچگاه جامعهای که در پی اصلاحات اعتقادی و رفتاری است و از فساد و ظلم پرهیز میکند، عذاب نمیکند، بلکه تمامی نعمتها را بهره آنان میکند تا در آسایش و آرامش قرارگیرند.(هود، آیات ۱۱۶ و ۱۱۷) بنابراین، تفاوتی میان کفر و ظلم نیست، چرا که هر دو عاملی در خشم الهی و نزول عذاب خداوندی است و جامعه هماناندازه که با ظلم رفتاری در معرض تهدید و نابودی است با کفر و شرک هم که خود نوعی ظلم عظیم است، دچار فروپاشی و نابودی میشود.
خداوند جامعه ایمانی را مورد توجه قرار میدهد و همه نعمتها را نصیب آنان میکند، چنانکه ملت و جامعهای که در پی اصلاحات و دوری از هرگونه فساد و ظلم اعتقادی و رفتاری هستند، مورد توجه قرار میدهد و عذاب را از آنها بر میدارد و نعمتها را نصیبشان میکند.