روایت صدثانیهای
ابوالقاسم محمدزاده
شهید جهان آرا در مورد یکی از صحنههای حمله به خرمشهر گفته بود:
-«امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را به چشم خود میدیدیم. بچهها پشت بیسیم شهادتنامه خود را میگفتند و یک نفر وصیت شان را یادداشت میکرد. صحنه خیلی دردناکی بود. بچهها میخواستند شلیک کنند، گفتم: ما که رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم، بعد بمیریم.
تانکها همه طرف را میزدند و پیش میآمدند و ما فقط چهارتا گلوله آرپی جی داشتیم با رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متریمان دستور آتش دادم.
با بلند شدن بچهها از گودال، اولین تانک را زدند. دومی در حال عقبنشینی بود که به دیوار یکی از منازل بندر برخورد کرد. جیپ فرماندهیشان پشت سر تانک بود که به طرف بلوار دنده عقب گرفت، با مشاهده عقبنشینیتانک، بلند شدم و فریاد زدم: الله اکبر، الله اکبر،... حمله کنید؛ که دشمن پا به فرار گذاشته بود...»