نقش رسانههای عمومی در مسخ انسان معاصر
يكى از مواهب براى انسان اين است كه شرايط- و امكانات بهطور متساوى و در حد كمال- برايش فراهم باشد ولى هيچ چيز براى او تحميلى نباشد.
گاهى «فكر» هم براى انسان تحميلى است،«ذوق» هم تحميلى است، «عاطفه» هم تحميلى است و اين مصيبت تمدن جديد است.
شما ببينيد امروز اين وسايل ارتباط جمعى- و به قول اينها رسانههاى عمومى- دارد انسانها را مسخ مىكند،يعنى انسانها را آنطور مىسازند كه دل خودشان بخواهد نه آنطور كه مصلحت واقعى آنهاست يا مطابق آنچه كه انسانها خودشان براى خودشان انتخاب كردهاند.
وقتى چيزى را بخواهند، دائماً به گوش آدم مىخوانند، جلو چشم او مىآورند، آنقدر مىآورند كه اصلًا روح انسان را مسخ مىكنند و انسان نمىتواند غير از آن فكر كند.
اين مسئله مسخ انسان كه در تمدن امروز وجود دارد هيچ زمانى مشابهش وجود نداشته.الآن به شكلى است كه هيچ كس در انتخاب هيچ چيزى نمىتواند آزادى داشته باشد،مثلًا انسان مىخواهد يك لباس انتخاب كند، هزار و يك لِم و كلك و فن است كه آن لباسى را كه فلان كارخانه توليد كرده به تن او بپوشانند. آنقدر تبليغات مىكنند،آنقدر تلويزيون نشان مىدهد كه وقتى شخص از كنار خيابان رد مىشود و يك مانكن با هزاران طنّازى در يك فروشگاه است، اين بدبخت بىجهت به آنجا كشيده مىشود. نمىخواهد آن لباس را بخرد ولى روى اين جهت اغفال مىشود.مىرود به خيال خودش دو سه كلمه با او حرف بزند، ده دقيقه حرف مىزند. يك وقت به خود مىآيد مىبيند كه چند تكه لباس هم زير بغلش است و دارد خارج مىشود.مجبور است آن را بپوشد. اين امر به او تحميل مىشود.
تازه اينها تحميلهاى خيلى ساده است و الّا همه جور فكر و ذوق و سليقه و عاطفه و همه چيز به مردم به زور تحميل مىشود.اين چه كمالى است براى انسان؟! همان چيزى است كه خودشان آن را «از خود بيگانگى» ناميدهاند.
نهايت از خود بيگانگى در تمدن امروز وجود دارد؛ يعنى در عين اينكه انسان بهطور كلى از اسارت طبيعت آزاد شده است ولى همين امر سبب اسارت انسان براى انسان شده به شكل ديگرى و به نوعى بردگى منجر شده است به شكل ديگرى.
* مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (فلسفه تاريخ(1- 4))
ج15؛ صص222-223- با تلخیص و ویرایش جزئی