kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۲۰۸۲
تاریخ انتشار : ۰۳ آبان ۱۴۰۱ - ۱۹:۱۹
روایت صدثانیه‌ای

صمد

 
ابوالقاسم محمدزاده
صمد لهجه داشت. پشت بیسیم خوب نمی‌تونست بگه کاوه... کاوه... بیلرام!
 وقتی با فرمانده‌مان محمود کاوه کار داشت می‌گفت:
- چاوه.. چاوه... بیلرام 
محمود هم وقتی می‌خواست آقا صمد رو صدا بزنه یا وقتی که جواب می‌داد می‌گفت:
- بیلام... بیلام... کاوه 
همه می‌خندیدیم. کسی جرات نمی‌کرد به فرمانده بگه اسمش بیلام نیست. اسمش بیلرامه. 
فرمانده و نیرو عاشق هم بودن. ماهم عاشق هردوتا شون. صمد هم عاشق محمود بود. 
صمد ورزیده و شجاع بود. سر نترس داشت. دو تا تیر به پهلوش خورده بود اما هنوز می‌جنگید. با چفیه زخمش رو بسته بود و به سمت کومله‌ها تیراندازی می‌کرد تا از ارتفاع نیان بالا!
 احمدزندی می‌گفت؛ تو بیمارستان گفته بود:
- بدون بیهوشی عملش کنن.
گردان ویژه شهادت و کردستان شده بود سکوی پروازش. صمدبیلرام رفت‌، با خاطراتش رفت. با شجاعتش رفت و ما رو تنها گذاشت. 
موضوع: شهید صمد بیلرام