دعوت عملی به سوی خدا(حکایت خوبان)
شخصی یهودی میآید جلوی پیامبر(ص) را میگیرد و مدعی میشود که من از تو طلبکارم. طلب من را الان باید بدهی. پیامبر(ص) میفرماید: اولا تو از من طلبکار نیستی و ثانیا الان پول همراهم نیست اجازه بده بروم. میگوید: یک قدم نمیگذارم آنطرف بروی(پیامبر(ص) هم میخواهد برود و در نماز شرکت کند) همینجا باید پول من را بدهی و دین مرا بپردازی. هرچه پیامبر(ص) با او نرمش نشان میدهد، او بیشتر خشونت میورزد تا آنجا که با پیامبر(ص) گلاویز میشود و ردای پیامبر(ص) را لوله میکند و دور گردن حضرت میپیچد و میکشد که اثر قرمزی آن در گردن پیامبر(ص) ظاهر میشود. مسلمین میآیند ببینند که چرا پیامبر(ص) دیر کرد و میبینند یک یهودی چنین ادعایی دارد. میخواهند خشونت کنند، پیامبر(ص) میفرماید: کاری نداشته باشید، من خودم میدانم با رفیقم چه کنم. آنقدر نرمش نشان میدهد که یهودی همانجا میگوید: «اشهد ان لااله الا الله و اشهد انک رسولالله.» و میگوید: تو با چنین قدرتی که داری این همه تحمل(نشان میدهی؟!) این تحمل، تحمل یک فرد عادی نیست، پیغمبرانه است. (1)
____________
1- سیری در سیره نبوی، شهید مرتضی مطهری(ره)، ص 207