kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۰۷۲۴
تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۴۰۱ - ۱۹:۰۶
نگاهی به فیلم ابلق اثر نرگس آبیار

نبوغ بلیغ ابلق!

 
 
 
محمدرضا محقق
 
ابلق نمونه کاملی از ویژگی‌های بصری و فیلمنامه‌ای فیلم‌سازی نرگس آبیار است. او در فیلم‌هایش تلاش می‌کند تا هر موقعیت و رخدادی را با تمام اجزائش به تصویر بکشد و این یعنی اطناب ممل! همان‌طور که در فیلم‌های قبلی او به خصوص در «شبی که ماه کامل شد» دیدیم او حتی در سکانس‌های پرخشونت و آزادهنده‌اش هم چیزی کم نمی‌گذارد و تا می‌تواند مخاطب را آزار می‌دهد. یک جور سادیسم و مازوخیسم سینمایی!
در «ابلق» هم وجه اصلی و مولفه اول و کامل فیلم همین است.
یکی از دیگر از نکاتی که فیلم‌های آبیار را مورد لطمه قرار داده این است که او سعی می‌کند ده‌ها و بلکه صدها و هزاران حرف و نکته و اشاره و مفهوم و قصه و شعار و کنایه و رخداد و بیانیه و «حرف» را در فیلمش بگنجاند که تالی فاسدهای بسیاری را برای فیلم‌هایش به همراه داد.
اینکه همه این نکات ابتر باقی می‌مانند، اینکه همه یا هیچی زننده در فیلم شکل می‌گیرد، اینکه مخاطب ملول و خسته می‌شود، اینکه هیچ مضمون و داستانی آن‌گونه که باید و شاید به فرجام و سرانجام نمی‌رسد و ابتر می‌ماند، اینکه تماتیک فیلم و علی‌القاعده تماتیک داستان به هم می‌خورد، اینکه فیلم به فرم نمی‌رسد و از همه مهم‌تر اینکه توانمندی‌های کارگردان هدر می‌رود.
در همین فیلم «ابلق» می‌توان رگه‌های روشنی از این روند را به نظاره نشست.«ابلق» از نظر مفهومی شامل دوگانه‌ای است درباره ناموس، مصلحت و غیرت که ریشه در بخش‌هایی از سنت و نگره فرهنگی ما دارد و افشاگری درباره سوءاستفاده جنسی که نوعی گرته برداری از رویکرد فرهنگی جوامع غربی طی سال‌های اخیر است. در نتیجه، واکنش‌ها به فیلم بیش از هر چیز به این برمی‌گردد که آبیار در این دوگانه به کدام سمت حرکت کرده و در کدام سویه به نگاهی اصیل رسیده. علاوه‌بر این، فیلم جنبه‌ای نمادپردازنه نیز پیدا می‌کند و به‌اندازه‌ای نماد و نشانه در فیلم قرار داده شده که تماشاگر متوجه استعاره مورد نظر فیلمساز درباره وضعیت کنونی کشور می‌شود و نمی‌شود.
نوعی از تناظر پروپاگاندایی که در مسیر این روایت‌گری دیده می‌شود حتی فیلم را به ورطه بیانیه‌های سیاسی و صنفی فرو می‌برد و آنگاه این اتفاق رخ می‌دهد که اصل سینما و متریال و عناصر هنری در پای چنین معادلات و انگاره‌ها و مقاصدی - هرچند درست و دغدغه‌مند- مذبوح می‌شود.
اما فارغ از بحث مفهومی، فیلم در اجرا همچنان قابل قبول است و بازی‌های فیلم به ویژه نقش‌آفرینی الناز شاکردوست و بهرام رادان جزو نقاط قوت اثر و نمونه‌ای مکرر از نمایش توانمندی غیرقابل انکار کارگردان در خلق موقعیت‌های برق‌آسا و پرخون و تکان‌دهنده مبتنی بر بازی‌گیری و پررنگ کردن عناصر حسی در صحنه است.
«ابلق» یک فیلم خوش ساخت است. در این شکی نیست و این بار هم این بازیگران اصلی فیلمند که بر پرده می‌درخشند و نه الزاما فیلمنامه، قصه، انتظام روایت و میزانسن. الناز شاکردوست و هوتن شکیبا، بهرام رادان و گلاره عباسی و خیل زیادی هنرور که بتوانند صحنه یک «کمون» (زورآباد) را ایجاد کنند و همه نقش خود را خوب ایفا می‌کنند، از بازیگران اصلی تا هنروران و همان‌طور که گفتیم نشان از قدرت کارگردان و توانمندی او در چیدمان موثر او در عناصر حسی صحنه است.
نرگس آبیار مهره‌ها را خوب کنار هم می‌چیند و هر کس در منظومه فکری و عملیاتی او نقش خود را خوب ایفا می‌کند. 
البته به مجموعه بازیگران، عوامل فنی فیلم را هم اضافه می‌کنیم و از یک فیلم خوش ساخت به اثری که همه نقاط قوتش به پاشنه آشیل حرکتش مبدل می‌شود می‌رسیم. نیمه اول فیلم خسته‌کننده است و خیلی طول می‌کشد تا اتفاق مهمی رخ دهد، و به نظر می‌رسد زمینه‌چینی برای اتفاق مهم کمی طولانی است.
شکی نیست که فیلم حرف‌هایی برای گفتن دارد و اتفاقا حرف‌های بسیاری هم. و همین‌جاست که «ابلق» ضربه اساسی‌اش را از زیاد بودن حرف‌هایی که قرار است بزند می‌خورد. هم می‌خواهد به معضل حاشیه‌نشینی بپردازد، هم تکه‌های سیاسی‌اش را بار نمایندگان مجلس و شوراهای شهری کند، هم درباره جنبش «metoo » 
سخن‌پراکنی کرده و هم غیرت و بخشش و فقر را از یاد نبرد. در این میان هم، با کفتر و موش و مار و آینه هم تا جایی که جا داشته، نماد‌بازی کرده است.
همین حرف‌های پراکنده در بسیاری از مواقع حفره‌های عجیبی در ساختار فیلم ایجاد کرده و حتی فرم فیلم را به دلیل اینکه می‌خواهد اتفاقی را از دست ندهد به مدل تلویزیونی نزدیک می‌کند. مدلی که در آن به دلیل اینکه می‌خواهید اتفاق و سوژه‌ای را از دست ندهید مدام مجبور به کات‌های سریع و کلوزآپ‌های پی‌در‌پی هستید (به یاد بیاورید صحنه ازخودگذشتگی راحله، که همانند صحنه رسوایی الناز شاکردوست در فیلم «رسوایی» است) و حتی چون حرف زیاد دارید در لانگ‌شات هم می‌خواهید مدام پیام صادر کنید (به یاد بیاورید صحنه‌های بنرهای تبلیغاتی را). آبیار در کلوزآپ نمی‌خواهد واکنشی را از دست بدهد، در لانگ‌شات به دنبال پیام سیاسی است و در ماکروشات‌ها می‌خواهد نماد بازی کند. بدون اینکه به شخصیت دوربین فیلمش توجه کند.
این باعث می‌شود که درنهایت با فیلمی روبه‌رو باشیم که حرف‌هایی برای گفتن دارد اما هیچ‌کدام از این حرف‌ها را نمی‌تواند تمام کند. فیلم ابلق نرگس آبیار فیلم پوچی نیست، اما یک هیچستان واقعی است. یک موقعیت به‌هم‌ریخته که همه‌چیز دارد و هیچ‌چیز ندارد.
اما نکته مهم دیگری که درباره «ابلق» باید گفت نوعی از وسواس و افزون طلبی جاه مآبانه در پرداخت متریال پر و پیمان سینمایی در جهت مرعوب کردن مخاطب است. و این البته محدود به فیلم اخیر آبیار نیست و در «شبی که ماه کامل شد» هم به شکلی گیج‌کننده و آزار دهنده‌ای قابل ردیابی است.
مرعوب کردن مخاطب به چه معنا و با کدام قصد؟! این از اصالت و فلسفه هنر سینما به دور 
است.
آبیار مثلا در صحنه پردازش یک فاجعه، یک بحران، یک جنایت یا خیانت، یا هر اکت پرخون منقلب‌کننده‌ای، آنچنان از الف تا یا و از ب بسم الله تا تای تمت، دوربینش را می‌چرخاند و می‌گرداند و از همه زوایا تا کنه قضیه و تا بیخ ماجرا، وارد چشم مخاطب می‌کند که اصل موضوع و تأثیر و تأثرات طبیعی و بکر و هدفمندش در قالب مدیوم سینما، از یاد می‌رود و به کناری وامی رهد و اهمیتش را از دست می‌دهد. 
این را می‌توان مهم‌ترین و اصلی‌ترین نقطه ضعف و ایراد اصلی کارگردانی و فیلمنامه‌نویسی کارگردان بااستعدادی دانست که فیلم به فیلم به عقب رفت گرچه فیلم به فیلم نشان داد که چه مهارت و قدرت بکری در یکایک اجزای سینماگری دارد هرچند متأسفانه وقت در هم‌آمیزی همین اجزا، کار از دست دل و عقلش به در می‌رود و نتیجه موجودی «ابلق» از کار در می‌آید!