از مدیریت فرهنگسازی تا مهندسی فرهنگ اقتصادی
علی پوریا
چیستی فرهنگ، منابع و ابزارهای آن
فرهنگ، مجموعه پیچیدهای از دانشها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هر چیزی است که فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعه خویش فرا میگیرد. در یک کلمه، فرهنگ، راه مشترک زندگی، اندیشه و کنش انسان است و شامل هنر، ادبیات، علم، آفرینشها، فلسفه و دین است.
همانگونه که خصوصیات ژنتیکی انسان از راه وراثت به نسلهای دیگر منتقل میشود، فرهنگ به وسیله آموزش، به نسل بعدی منتقل شده و نیازمند آموزش و پرورش و تربیت است.
بنابراین میتوان گفت: که فرهنگ کنونی بشر دستاوردهای یکایک بشریت در طول تاریخ است که به اشکال گوناگون به نسلهای دیگر انتقال داده شده است.
البته هر فرد بشری از نظر ذاتی دارای یک دسته از علوم الهی و فطری است که به طور مستقیم حوزههای اخلاقی و رفتاری او را تحتتاثیر قرار میدهد و توانایی تشخیص خوب و بد، حق و باطل را به او داده و امکان گرایش به حق و خوبی و گریز از باطل و بدی را برایش فراهم میآورد. از این لحاظ همه بشریت در بخشی از عناصر و مولفههای فرهنگی مشترک هستند، اما بخشی دیگر از عناصر فرهنگی اینگونه نیست، بلکه جزو علوم اکتسابی از طریق وحی و تجربه است. به این معنا که انسانها بخشی از عناصر فرهنگی خود چون دین و علم به غیبت وجزئیات آن را از طریق وحی به دست میآورند.
خداوند برخی از انسانها را انتخاب کرده و از راه آنان با بشریت سخن میگوید و انسانها را نسبت به اموری آگاه میکند که راه آگاهی و علم از طریقی جز وحی مقدور نیست. اینکه عوامل غیب، بهشت و دوزخ، عالم برزخ، موجودات مجردی چون فرشتگان وجود دارد و اموری که در قرآن و بسیاری از کتب آسمانی دیگر چون انجیل و تورات و زبور داود(ع) و صحف ابراهیم(ع) آمده است، قابل دسترسی جز از راه وحی نیست. این بخشی از عناصر فرهنگی بشریت را تشکیل میدهد که از راه وحی به دست آمده است.
همچنین برخی از علوم اکتسابی دیگر است که از راه تجربه به دست میآید و چنانکه خداوند در آیه 78 سوره نحل میفرماید: والله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع والأبصار و الأفئدهًْ لعلکم تشکرون؛ و خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که هیچ چیز نمیدانستید و برای شما گوش و چشم و دل قرار داد شاید سپاسگزاری کنید.
بر پایه این آیه، انسان به هنگام تولد از مادر، فاقد هرگونه دانش و آگاهی است، ولی خداوند به انسان در شناخت حقایق، دو ابزار حسی و غیرحسی چون حواس قلب را داده است، یعنی حواسی چون شنوایی، بینایی را بهعنوان ابزارهای حسی و قلب را بهعنوان مرکز ادراکی و ابزار غیرحسی در اختیار بشر قرار داده است تا ازراه آنها به علوم اکتسابی دست یابد. پس اینها دو ابزار شناختی مهم بشر را در کنار علوم فطری و وحیانی تشکیل میدهند.
براین اساس فرهنگ بشری مجموعهای از همه دستاوردهای بشری در حوزه نظری و اخلاقی و رفتاری است که از راههای گوناگونی چون حواس، قلب، فطرت و وحی به دست میآید.
اسلام، بنیاد اصلی فرهنگ بشری
هر آنچه بشر از عناصر اصلی فرهنگ در اختیار دارد، برگرفته از علوم غیراکتسابی چون عقل، قطرت، وحی و قلب است. به این معنا که درصد اندکی از فرهنگ بشری و آن نیز در حوزه علوم تجربی و حسی مربوط به علوم اکتسابی است.
در این میان آنچه فلسفه زندگی انسان را تشکیل میدهد، عناصر غیراکتسابی از فرهنگ است؛ چنانکه مهمترین عناصر در حوزه فلسفه زندگی برگرفته از آموزههای وحیانی است که خداوند از طریق پیامبران و کتب آسمانی به انسان داده است. اینکه جز عالم ماده و حس، عوالم دیگر متافیزیکی و مابعدالطبیعه و ماورای طبیعت وجود دارد و هستی تنها همین عالم ماده و دنیا نیست، جهتگیری کلان زندگی بشر را تحت تاثیر مستقیم و غیرمستقیم خود قرار میدهد.
بدین ترتیب اصول اخلاقی هم تحت تاثیر مستقیم یا غیرمستقیم آموزههای وحیانی قرار میگیرد؛ زیرا اگر آخرت و معاد و حساب و کتابی در کار نباشد، میتوان حتی اصول اخلاقی را در شرایط منفعت و مصلحت یا مانند آن دور زد و از عمل به آن اجتناب ورزید؛ اما اگر در انسانی باور به آخرت و معاد شکل گیرد و به این هستیشناسی و جهانبینی اعتقاد پیدا کند، از یک نگهبان و مراقب همیشگی درونی بهرهمند میشود که پیدا و نهان او را به انجام اصول اخلاقی متعهد میسازد.
خداوند اسلام را بهعنوان دین بشریت از زمان حضور انسان در زمین تا قیامت اعلام میکند، (آل عمران،آیه 19) به طوری که اگر کسی دینی غیر اسلام را بپذیرد از او پذیرفته نمیشود. (آل عمران، آیه 85) این دین اسلام در طول تاریخ به سبب مقتضیات و شرایط دارای تغییرات سطحی بوده است که از آن به منهاج و شرایع یاد میشود. (مائده، آیه 48؛ شوری، آیه 13)
براساس آیات قرآنی، پیامبران بسیاری برای هر قومی بهعنوان هادی فرستاده شدهاند (رعد، آیه 7) که تنها برخی از آنان در قرآن معرفی و مطرح شدهاند. (غافر، آیه 78) این بدان معناست که خداوند هیچ قومی را بیحجت و پیامبر و راهنما نگذاشته و اگر قومی را هلاک کرده پس از اتمام حجت بوده است. (شعراء، آیه 208)
بنابراین، بخش اعظم از فلسفه زندگی بشر ریشه در آموزههای وحیانی دارد که از سوی خداوند و از طریق پیامبران و کتب آسمانی به انسان رسیده است. به این معنا که در حوزه شناختشناسی، جهانشناسی، هستیشناسی، اخلاق، حقوق و وظایف و اهداف زندگی و مانند آنها، اصل و ریشه را باید در وحی جستوجو کرد که همان اسلام است.
تمدن بشری دستاورد فرهنگ اسلامی
بر این اساس حتی در حوزه دستاوردهای مادی بشر یعنی تمدن که جلوههای فیزیکی و مادی فرهنگ و مظاهر حسی آن است، میتوان ردپای قوی و روشن فرهنگ اسلامی به معنای عام آن را یافت. یعنی بشری که در حال حاضر به تمدن عظیم دست یافته و نمادهای آن در همه بخشهای زندگی انسان نمود دارد، ریشه در فرهنگ اسلامی و وحیانی دارد.
این پیامبران بودند که بسیاری از علوم اکتسابی را به بشر آموختند. امیرمؤمنان(ع) میفرمایند: فبعث فیهم رسله و واتر الیهم أنبیاء لیستأدوهم میثاق فطرته... یثیروا لهم دفائن العقول؛ پیامبران را به میانشان بفرستاد. پیامبران از پی یکدیگر بیامدند تا از مردم بخواهند که آن عهد را که خلقتشان بر آن سرشته شده، به جاری آرند... و خردهاشان را که در پرده غفلت، مستور گشته، برانگیزند. (نهجالبلاغه خطبه1)
درحقیقت فلسفه زندگی بشر را پیامبران تعریف و تعیین کردند، هر چند که برخی به بعضی از مفاهیم و اصول آن کافر شدند ولی در جهت زندگی دنیا از آن بهرهمند شدهاند. در آموزههای وحیانی یکی از وظایف انسان بهعنوان خلیفه الهی، آبادانی زمین و استعمار دانسته شده است. (هود، آیه 61) این بدان معناست که انسان به حکم وظیفه و مسئولیت طبیعی و فطری که برایش در زمین تعریف شده، به آبادانی آن میپردازد و همین است که تمدن بشری را موجب شده است.
در حقیقت اسلام پیامبران به بشر کمک کرده است تا ساختار فرهنگی را ایجاد کند که براساس آن تمدن بشری شکل گرفته است. بنابراین لازم است که بشر برای دستیابی به تمدن کامل و برتر از فرهنگی کامل و برتر بهرهمند شود. هر چه عناصر فرهنگ کاملتر و بهتر باشد خروجی تمدنی آن نیز بهتر خواهد بود.
جهتگیری اقتصاد که عامل تعیینکننده در تمدنسازی بشر است، به عهده فرهنگ است که مؤلفه اصلی و عناصر قوی و اساسی آن را اسلام پیامبران به عنوان دین و فلسفه زندگی شکل داده است.
ما اگر بخواهیم در حوزه اقتصاد به عنوان قوامبخش جامعه و تمدن (نساء، آیه 5) موفق شویم میبایست فرهنگ اسلامی را درک و فهم کرده و عناصر آن را به شکل کاملتر در فکر و رفتار یکایک افراد جامعه نفوذ دهیم تا بتوانیم اقتصادی جهتدار و تمدنی سازنده برای بشریت داشته باشیم.
لزوم مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی
مشکل کشور و جامعه اسلامی ایرانی زمانی حل خواهد شد که فرهنگ مناسبی داشته باشیم تا بتوانیم جهتگیریهای اقتصادی و تمدنی خود را بر اساس آن شکل دهیم. از این رو فرهنگ در کلام رهبری به عنوان اصل نخست هدفگذاری شده است؛ زیرا تا فرهنگ مناسبی نداشته باشیم نمیتوانیم به اقتصاد و تمدن اسلامی در زمان معاصر دست یابیم.
وقتی رهبر معظم انقلاب بر اقتصاد مقاومتی بارها تاکید میکند بدین جهت است که بتوان بر اساس آن تمدن اسلامی معاصر را شکل بخشید، اما این مهم جز از طریق اصلاح فرهنگ و تبدیل آن به فرهنگ اسلامی کامل، شدنی نیست؛ چرا که حتی دستیابی به اقتصاد مقاومتی نیازمند مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی بر پایه اصول اسلامی و معیارها و شاخصههای آن است. از اینجاست که مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی نیز خود به عنوان یک اصل بر جامعه و رهبران و مسئولان آن تحمیل میشود. به این معنا که لازم است که فرهنگ به عنوان یک پیشنیاز دیده شود تا بر پایه آن فرهنگ اقتصاد مقاومتی شکل گیرد.
البته دستیابی به اقتصاد مقاومتی نیازمند بسترسازی و ایجاد شرایط و زمینههایی است که اگر تحقق نیابد نمیتوان امید داشت که اقتصاد مقاومتی در جامعه شکل گیرد. از مهمترین عواملی که اقتصاد مقاومتی بر بنیاد آن شکل میگیرد، بینش و نگرشی است که به عنوان موتور محرکه فعالیتهای انسانی مطرح است.
اصولا فلسفه زندگی که انسان بر اساس شناخت و معرفت نسبت به خود و هستی پیدا میکند، سبک زندگی او را تحت تاثیر قرار میدهد. همانگونه که بینش مادی موجب میشود تا انسانها همه ظرفیت خود را به جنبههای مادی اختصاص دهند و اصولا به چیزی به نام آخرت باور نداشته و کاری برای آن بخش انجام ندهند.
لزوم اصلاح نگرشها و باورها نسبت به اقتصاد مقاومتی
بینشها، نگرشها و باورهای انسانی است که سبک زندگی و نیز جهت و حتی میزان تحرکات بشر را تعیین میکند. بنابراین، دستیابی به اقتصاد مقاومتی متکی به باور وجود توانایی در خود در برابر تحرکات دشمن سلطهگر است. اگر کسی باور نداشته باشد که میتواند بر سر پای خود بایستد و در همه جنبهها به نیازهای خود پاسخ دهد و یا جامعهای که چنین باوری را ندارد نمیتواند تحرکاتی برای خودکفایی و استقلال اقتصادی داشته باشد. همچنین اگر جامعهای باور نداشته باشد که دشمنانی سلطهگر بر آن هستند تا جامعه را نابود سازند و بر آن سلطه یابند، هرگز اقتصاد مقاومتی برای رهایی از فشارهای دشمنان شکل نخواهد گرفت. برخی بر این باورند که اصولا نمیتوانیم، یا اینکه تصور دشمن، توهمی بیش نیست و همواره بر طبل نمیتوانیم و توهم دشمن میکوبند تا جامعه به نوعی باور منفی از جهت توانایی و بیخیالی نسبت به دشمن برسد.
بنابر این جامعه باید به این باور برسد که میتواند و دشمنی دارد که میکوشد تا این توان را از وی سلب کند و او را وابسته به خود سازد و استقلال او را مخدوش کند. در این صورت است که اقتصاد مقاومتی شکل میگیرد.
به سخن دیگر، دست کم دو عنصر فکری و فرهنگی در تحقق اقتصاد مقاومتی نقش اساسی دارد که عبارت از خودباوری و فشارهای دشمنان است.
از همین جا میتوان دریافت که بر مسئولان جامعه و اولیای امور است که مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی را در دستور قرار دهند؛ زیرا میبایست فرهنگ را در جامعه ایجاد و نهادینه سازند که رفتارهای اقتصادی آنان را به شکل خاصی تحت تأثیر مستقیم خود قرار دهد. جامعه میبایست در بینش و نگرش به این باور برسد که توانایی آن را دارد که همه نیازهای اقتصادی خود را پاسخگو باشد و هرگونه فشار دشمنان را نیز دفع کند. مهندسی در اینجا به معنای برقراری نسبت تعادلی و تکاملی میان عوامل و یا متغیرهای تشکیل دهنده یک مجموعه فکری و مادی است تا اقتصاد مقاومتی را تحقق بخشد و آن هدف را در دسترس جامعه قرار دهد.
امکانپذیر بودن مدیریت فرهنگ
از آنجایی که فرهنگ پدیدهای است که در یک جامعه شکل میگیرد و در یک فرآیندی تغییر مییابد، پس قابل مدیریت است. به سخن دیگر، فرهنگ هر چند مجموعهای از اندیشهها، اخلاقیات، آداب و سنتهاست که رفتار مردم را تحت تأثیر مستقیم قرار میدهد، ولی باید توجه داشت که فرهنگ به سبب تغییرپذیری، مدیریتپذیر است. از این رو در آیات قرآنی از تغییرات فرهنگی در انسان و جامعه سخن به میان آمده است. خداوند در آیه 11 سوره رعد تغییرات فرهنگی در جامعه را منوط به تغییرات فکری و فرهنگی در افراد جامعه میداند. این آیه به صراحت از امکان تغییر بلکه مدیریتپذیری فرهنگی سخن میگوید. بنابراین، میتوان با ایجاد تغییر در افراد جامعه، زمینه تغییرات کلان اجتماعی را فراهم آورد. جامعهای که بر این باور است که نمیتواند، با تبیین توانایی و استعدادهای افراد میتوان او را به این خودباوری توانستن رساند.
در مهندسی فرهنگ، تلاش بر آن است تا لایهها، انواع و ارکان فرهنگ شناخته شود و نوع تعامل آنها را در هر وضعیت به دست آورد و آن را به سمت تعالی اندیشهها و اخلاقیات و رفتار مورد پذیرش هدایت کرد. بنابراین، در اینجا نیز باید همه این موارد ملاحظه شود تا جامعه، فرهنگ توانستن و خواستن را در خود و رفتارهایش به نمایش گذارد و ترس و خطر دایمی دشمنان و توانایی مقابله با آنان را بپذیرد.
این نوع مهندسی، غیر از مهندسی فرهنگی عام است که ارتباط با مهندسی کل جامعه براساس رویکردهای فرهنگی دارد، زیرا در مهندسی فرهنگی تلاش بر آن است تا همه حوزهها و ابعاد مختلف یک جامعه از سیاست، اقتصاد، ورزش، هنر، امور نظامی و انتظامی، آموزشی و پرورشی و مانند آن در چارچوب فرهنگی خاص هدایت و مدیریت شود.
در مهندسی فرهنگ اقتصادی، هدف آن است که فرهنگی که اقتصاد مبتنی بر آن شکل گرفته است را مدیریت و تغییر دهیم تا چنان در جامعه شکل گیرد که مبتنی بر اهداف اصلی تصمیمسازان و تصمیمگیران کلان جامعه است. به عنوان نمونه در فرهنگ اسلامی، زکات مربوط به سود فعالیتهای اقتصادی به عنوان یک عامل رشد و نمو اقتصادی معرفی شده است در حالی که به ظاهر زکات از دست دادن بخشی از سود و سرمایه آینده است. مهندسی فرهنگ اقتصاد اسلامی میکوشد که این فکر که زکات از دست دادن نیست بلکه افزایش و نمو و زیاده در مال است را نهادینه کند و به صورت باور دربیاورد تا در رفتارهای اقتصادی جامعه خودش را نشان دهد و شخص به قصد افزایش ثروت و سرمایه به زکات اقدام کند.
در حوزه مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی نیز باید دو اصل اساسی توانستن و سلطه مستکبران و دشمنان پذیرفته شود تا اقتصاد مقاومتی شکل گیرد. اگر جامعه به این باور نرسد که میتواند در حوزه اقتصادی مثلا به استقلال و خودکفایی برسد یا اینکه وجود دشمنان و سلطهگران مستکبر و متجاوز را توهم بشمارد، هرگز اقتصاد مقاومتی شکل نخواهد گرفت.
با توجه به اینکه جامعه اسلامی در عصر معاصر هنوز به این باورها نرسیده است لازم است تا مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی شکل گیرد و از سوی مسئولان این معنا مدیریت شود تا با تغییر در باورها، تغییرات مثبت و متناسب با اهداف اقتصاد مقاومتی تحقق یابد. بنابراین، لازم است تا با سیاستگذاری و برنامهریزیهای مشخص، این راهبرد اقتصاد مقاومتی در جامعه اسلامی به عنوان یک فرهنگ درآید. اینجاست که مثلا غرقهسازی از طریق بسیج تمامی امکانات تبلیغی و رسانهای برای افکارسازی ضروری میشود، زیرا میبایست جامعه به این باور برسد که میتواند و فشارهای دشمن را میبایست بشناسد و از سر راه بردارد.
از نظر فرهنگ اقتصادی، جامعه باید به این باور برسد که تولید و عدالت اقتصادی یک ماموریت و وظیفه الهی است (هود، آیه 61) و به عنوان یک ارزش آن را در رفتارهای اجتماعی خود به کار گیرد و از تولید و فعالیتهای مولد اقتصادی باز نماند.
مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی باید در فرهنگ عمومی جامعه چنان حساسیت ایجاد کند که همه مردم نیاز به اقتصاد مقاومتی را درک و باور کنند و برای تحقق آن بکوشند. همچنین در فرهنگ تخصصی، فعالان عرصه اقتصاد را به فعالیت در این چارچوب هدایت و مدیریت نماید.
از آنجایی که مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی مانند هر حوزه دیگر، نیازمند تولید دانش و ادبیات متناسب با آن میباشد باید در حوزه مدیریت پژوهش اقتصادی نیز وارد شد و ادبیات جدیدی مبتنی بر اقتصاد مقاومتی تولید و در جامعه رایج کرد و آنگاه در مدیریت آموزش آن ادبیات و فرهنگ تولید شده را در اذهان قرار داد تا افراد جامعه با این رویکرد جدید انس گیرند.
با آنچه گذشت معلوم شد که همه حوزههای زندگی بشر تحت تاثیر یکدیگر عمل میکنند؛ به این معنا که بینشها در رفتارها و رفتارها در بینشها تاثیرگذار هستند. از این رو اگر ما برای جامعه انسانی سه وجه سیاست، اقتصاد و فرهنگ قائل شویم، هر سه حوزه در هر اقدام مثبت و منفی تحت تاثیر مستقیم یکدیگر قرار میگیرند. اصلاح و افساد هر یک از این سه حوزه بیدرنگ یا در یک فرآیندی ابعاد دیگر جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد. از این رو همواره میان حوزههای گوناگون داد و ستد مطرح است. پس نمیتوان برای یک حوزه بیتوجه به تاثیرات یا تاثرات حوزههای دیگر برنامهریزی کرد. این بدان معنا خواهد بود که در مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی باید حوزه دیگر چون سیاست نیز مدنظر قرار گیرد. اینجاست که به نقش کلیدی سیاستمداران و کارگزاران نظام سیاسی برای دستیابی به اقتصاد مقاومتی پی میبریم. مشکلات فرهنگی میتواند متاثر از اقتصاد یا سیاست باشد یا مشکلات سیاسی جامعه تحت تاثیر مشکلات اقتصادی یا فرهنگی جامعه قرار گیرد. بنابراین در مهندسی میبایست همواره از توسعه نامتوازن جلوگیری کرد و اگر کاری انجام میشود دست کم در سه بعد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه به شکل متعادل و متوازن انجام گیرد. بنابراین گاه سخن از مهندسی جامع مطرح میشود تا از هرگونه رشد نامتوازن جلوگیری کرد و عدالت را در میان سهگانهها رعایت نمود.
مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی در گرو مدیریت فرهنگسازی
چنانکه گفته شد، مهندسی فرهنگی نوعی مدیریت فرهنگسازی است تا الگوهای فرهنگی و رفتار جامعه در جهت اهداف متعالی جامعه مدیریت و ساماندهی شود. شکی نیست که آغاز چنین تحولی در جامعه باید از سوی مدیران و کارگزاران ارشد نظام در همه سازمانها و نهادهای وابسته به نظام آغاز شود؛ چرا که مردم بر دین رهبران و آیین ملوک خویش هستند (الناس علی دین ملوکهم). تغییرات رفتاری در جامعه نیز میبایست همراه با تعمیق شناخت و اصلاح زیربنایی در نظام جزئی درون سازمانی انجام پذیرد.
مهندسی فرهنگ اقتصادی در کنار مهندسی فرهنگی به معنای احیای نوع متفاوتی از مدیریت جامع اقتصادی کشور است که بر اساس آن اهداف جامعه از حاشیه به متن آورده میشود و در انتخاب هر راهبرد، خط مشی، طرح و برنامه مدنظر قرار میگیرد.
بنابراین، برای دستیابی به اقتصاد مقاومتی نخست باید مدیریت فرهنگسازی به جهت تغییرات متناسب و لازم از طریق مهندسی فرهنگ اقتصادی انجام گیرد تا جامعه در مسیری قرار گیرد که به دو اصل توانستن و مقاومت در برابر فشار برسد و شکل جدیدی از اقتصاد و تولید را سامان دهد که ضمن برآورده کردن همه نیازهای اساسی جامعه، در برابر هرگونه فشار سلطهگران و مستکبران مقاومت کند و از استقلال و خودکفایی بهرهمند شود و به مسیر رشد و شکوفایی خود ادامه بدهد.