نگاهی به فیلم ابلق
شلمشوربا در زورآباد
امیرحسن اوصالی
خدا رحمت کند حافظشیرازی را که ریشه عمده مشکلات را بهخوبی آسیبشناسی کرده است. آنجایی که نوشته است: «من از بیگانگان دیگر ننالم، که با من هرچه کرد آن آشنا کرد.» و آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش که هرچه سرودهست همه بیتالغزل
معرفتاند.
این شاهبیت دقیقا دارد فریاد میزند ضربهای که یک دوست میتواند بهپیکره ما بزند از دست دشمن برنمیآید. حال بعد از گذشت چندین دهه از حضور زنان در سینمای ایران، بهتازگی همه دایهدار حمایت از جنبش متوهم «منهم»(می تو) شدهاند و بدون طرح مسئله دقیق قلم زده و دوربین به دست گرفتهاند. جنبشی که ابتدا در غرب آغاز شد و به جامعه ایرانی هم سرایت کرد. جنبشی که در ابتدا هزاران سؤال بیپاسخ در فکر مخاطب تداعی میکند و بعد با منطقهایوهوی و هوچیگری میخواهد حرف خود را بر کرسی جامعه بنشاند. جنبشی که خود بیمسئله آغاز شده، متأسفانه مسئله افراد فراوانی شده است. و متأسفانه دوستانی پیدا شدهاند که نالهمان را درمیآورند و این حرکت و جریان را بهچند گزاره دمدستی و سطحی تنزل داده و از آن یک زنانگی محض استخراج کرده و کل جنبش را به قهقرا میبرند. افرادی که با این جنبش از آب گلآلود جامعه دختر قربانی صید میکنند و انگشت اتهام نه به مردان بلکه به تمامیت جامعه نشانه میگیرند. باید توجه داشت که این جنبش یک قربانی ندارد، بلکه قربانی اصلی آن تمامیت جامعه فارغ از جنسیت انسانهاست.
با این مقدمه «نرگسآبیار» که مُهر بیمسئلهگی در سینمایش را بر پیشانی اروتیکسازیاش در «شبی که ماه کامل شد» زده بود اثر جدیدش را در یک ناکجاآباد و میزانسن پلشت فیلمبرداری کرده است. جامعهای اگزوتیک و مصرفی که دوروییها را شعار میدهند. «ابلق» اثری است که در محتوا «معلول» و در فرم «فلج» است. قصه در حاشیههای شهر تهران با عنوان «زورآباد» روایت میشود.
جلال(بهرام رادان) همان شخصیت ابلق و دوروی ناکجاآباد است که بهزن برادرش نظر دارد و آدمی اجتماعی است که برای اهالی محل کار ردیف کرده است و همه برای او کار میکنند.
فیلم با قابهای رگباری و کاتهای شلاقی آغاز میشود که میخواهد یک التهاب و دلهره را در مخاطب ایجاد کند، که متأسفانه اصلا موفق بهایجاد این عمل نمیشود. «ابلق» ضربه اصلی خود را از نداشتن قصه و عدم پرداخت مسئله خورده است.
وقتی مسئله نداشته باشی، قصه نخواهی داشت و اگر قصه داشته باشی دوربین رودست مزخرف و نابهجایت نیز بیش از پیش بهچشم میآید و مخاطب را دلزده میکند.
قصهای که باید در لانگشات روایت شده و در مدیومشات پرداخت داده میشد و در کلوزآپ تیر خلاص را بهقلب مخاطب میزد با التهاب کاذب و دوربین رودست ناصوابِ آبیار کاملا ذبح شد.
انگار آبیار هنوز از اروتیکبازیهای فیلم قبلی خود خارج نشده است. راحله(الناز شاکردوست) که همان زنی است که جلال بهاو نظر دارد، انگار همان زن عبدالحمید در «شبیکه ماه کامل شد» است. یک بازی تکراری و لهجه ساختگی که هیچ باری از دوش درام برنمیدارد. و همینطور علی(هوتن شکیبا) که همسر راحله در فیلم است همان زوج را در ذهن تداعی میکنند تنها با این تفاوت کهگریمی متفاوت دارند و دست آبیار برای بسط اروتیکسازیاندکی بسته است. رابطه این زوج بسیار بیمنطق در فیلم روایت شده و خارج از رابطه علّی و معلولی است.
و ضعف آبیار در پرداخت کاراکترها نیز شدت آنرا دوچندان کرده است. برای مثال کفترباز بودن علی، بدهکاریاش و... نقش آنچنانی در التهاب کاذب فیلم ندارند.
ابلق علنا فاقد میزانسن است و کل داستان بهراحتی میتوانست دریک پرده نمایش بهمدت ۲۰دقیقه نمایش داده شود و نیازی به این همه شلوغکاری هم نبود. و آبیار الکی دارد نقش هواخواه زنان قربانی جامعه را بازی میکند، چون دوربین بههیچ وجه در اختیار و خدمت زنان در فیلم نیست.
راحله و دیگر زنان قربانیِ چشمهیزی و هوسرانیِ جلال بدون رابطه علّی و معلولی و بدون هیچ مقدمه بصریای دلیل عدم فریاد و اعتراضشان را ترس قلمداد میکنند، درحالیکه جامعه و مردانی که آبیار ساخته کاملا تصنعی و نمایشی است. و شما ردپای فیلمساز را در پلانبندی و قابهای منفعل و ضدزن کاملا مشاهده میکنید.
نشان به آن نشانی که شما نصف پلانهای فیلم را هم حذف بکنید هیچ اتفاقی در روند قصه منفعل اثر نمیافتد و این یک فاجعه در یک اثر سینمایی است.
یعنی اگر موضوع درباب تجاوز و تعرض به زن است پس چرا قابت در خدمت موضوع و زن روایت نمیشود؟ چرا داری مخاطب را گول میزنی؟
متأسفانه تلفیق مصداق خارجی محتوای «ابلق» و عدم ارتباط منطقی و معنایی با اثر، ابلق را بهیک ماقبل فیلم تبدیل کرده است که نه فرمی دارد و نه محتوا و قصهای، بلکه در حد یک مضمون شعارزده باقی میماند.
شما یک قاب بیمنطق با التهاب کاذب میبینید که انگار میخواهد موجسواری در فضای حاکم بکند و حاشیهای بسازد و نانش را بهنرخ حاشیه نیز میل بکند.
سکوت بیمنطق زنان شهر، ترس از خشونت مردان غایب، تردید در فریاد و اعتراض، نشاندادن جامعه فقیر بهمثابه قربانی و نشاندادن جامعه بورژوا بهمثابه صیاد، همه و همه یک تیر ابتذال بر قلب تمامیت جامعه است که نهمنطق سینمایی دارد و نهمنطق
روایی.
بگذارید خلاصه بگویم؛ «ابلق یک ماقبل فیلم متوهم و بیفرم و قصه است که میل به موجسواری ملتهب در جنبش میتو دارد و میخواهد مخاطب سوا بکند و بهریش فقر قربانی شده لبخند ملیحانه بزند.»