گفتوگو با حمید هنرجو به بهانه انتشار رمان «هلوهای تپه بالایی»
ماجرای نوجوانی که ساواک و شهربانی را سر کار گذاشت
حمید هنرجو، شاعر و منتقد ادبی پرآوازه است که برخی اشعارش به کتابهای درسی هم راه یافته است. اما او این بار در عرصه رمان ذوق آزمایی کرده است. روز چهارشنبه 12 مرداد بود که طی مراسمی در خانه کتاب از رمان «هلوهای تپه بالایی» نوشته حمید هنرجو رونمایی شد. به همین مناسبت و درباره این رمان که به تازگی منتشر شده است، با هنرجو به گفت وگو پرداختیم.
شاهد یک اتفاق جدید در حوزه ادبیات داستانی هستیم و آن هم رونمایی یک رمان به قلم شماست. لطفا درباره کار جدیدتان بفرمایید.
«هلوهای تپه بالایی» یک رمان نوجوانان است؛ یک داستان بلند با شش فصل. این رمان اشاره مستقیم به شهید احمد جوکار دارد. یک طلبه جوان که سال 1340 در شهرستان ملایر به دنیا میآید و سال 1362 در عملیات والفجر یک به شهادت رسید. این شهید فقط 22 سال عمر دنیوی کرد، اما زندگی پرفرازی داشت. مقاطع مختلفی از زندگی شهید جوکار مد نظرم بود، اما به بخشی از زندگی او که به قبل از انقلاب مربوط میشود پررنگتر پرداختهام. یعنی یک فصل کامل را به فعالیتهای حقطلبانه و روشنگریهای وی در دوران طاغوت با وجود اختناق و بگیر و ببندهایی که در سالهای آخر رژیم پهلوی بود و خط و خطوطی که برای مبارزه به جوانان و نوجوانان میداد اختصاص دادهام.
چرا این مقطع از زندگی شهید را انتخاب کردید؟
این مقطع برای من جذاب بود، به این دلیل که به گفته شاهدان و خانوادهاش، شهید احمد جوکار در سالهای 55 تا 57 فعالیت انقلابی و مبارزاتی بسیار گستردهای داشت و از همین رو به شدت دنبال گرفتار کردن او بودند اما این نوجوان، ساواک و افسران شهربانی را سر کار میگذاشت و هیچ وقت دستگیر نشد. پشت صحنه پخش همه اعلامیهها و اتفاقاتی که در مساجد یا در سطح شهر علیه رژیم پهلوی رخ میداد نوجوانی 15، 16 ساله به نام احمد جوکار بود! این ماجرا برای من خیلی جالب بود.
به هر حال در تاریخ خواندهایم که اقشار مختلفی در انقلاب حضور و نقش داشتند؛ از روحانیت و دانشگاهیان گرفته تا بازاریها و حتی روشنفکران و مردم عادی. همه اینها حداقل 20، 25 سال را رد کرده بودند. اما چیزی که درباره شهید احمد جوکار خیلی جالب است اینکه این شهید نوجوان بوده اما در میدان مبارزه و فعالیت انقلابی به سایرین خط میداده و با 15 سال سن میتوانسته بر اطرافیانش تأثیر بگذارد. اتفاقا در این داستان، تأثیر این شهید در محیطی است که ممکن است از دید بعضیها مورد غیظ باشد. مثلا ایشان در قهوهخانه رفت و آمد میکرد و آنجا هم بر مردم تأثیر میگذاشت. اهل مطالعه و کتاب واندیشه بود و به ویژه آثار دکتر شریعتی و جلال آل احمد را بین مردم آن زمان ترویج میکرد. در همه جا
رد پایش برای تأثیرگذاری بر مردم و خط دادن به آنها برای حضور در میدان مبارزه علیه سلطنت دیده میشود. بعد از انقلاب هم دست از این تلاشها
برنمیدارد و باز هم با سن و سال پایینی که داشت با عناصر گروهکها و تودهایها درگیری تن به تن
پیدا میکند و از ناحیه پا مجروح میشود و به بیمارستان انتقال مییابد. البته بخشهای بعد از انقلاب در این کتاب، به صورت گذرا و کوتاه پرداخته شده است و تمرکز اصلی این رمان بر فعالیتهای شهید، در مبارزات قبل از پیروزی انقلاب است. همچنین بعد از شهادتش 17 سال طول میکشد که پیکر مطهر شهید پیدا شود و خانوادهاش انتظاری طولانی را پشت سر میگذارد، به همین دلیل هم یک فصل از این کتاب به این مقطع اختصاص پیدا کرده.
البته در زندگی همه شهدا، فرازهای جذاب و زیبایی وجود دارد و این باعث میشود که همه شهدای ما برای خلق أثر هنری و یا نگارش کتاب، قابل توجه باشند. اما دلیل اصلی انتخاب شهید جوکار نزد شما چه بود؟ آیا همشهری بودن با شما هم دخیل بوده یا دلایل دیگری در کار است؟
قطعا انسان نسبت به افرادی که در مجاورتش بودهاند و یا نام و یادشان را همیشه در ذهن دارد، توجه بیشتری پیدا میکند. میدان محله ما در شهرستان ملایر به نام شهید جوکار است و من هر بار از این میدان عبور میکردم، چشمم به نام این شهید میافتاد. خب، قطعا این تأثیر داشته و یادآوری دائم نام یک اسطوره، باعث تلنگر میشود. دلیل دیگر هم این است که دیدم راجع به شهدای شهرستان ما کارهایی شده و آثاری درباره آنها به چاپ رسیده است. اما این شهید در غربت و مظلومیت بود و غیر از یک بولتن که در دهه 60 درباره او منتشر شده بود، به کار دیگری بر نخوردم. سوم هم اینکه شهید جوکار طلبه بود و میتوانست در سنگر تبلیغ پشت جبهه بماند و هیچ کس هم او را مواخذه نمیکرد که چرا به جبهه نرفته، اما او رفت. این طلبه کم سن و سال آنجایی که ندای امام خمینی(ره) برای کمک به جبهه را میشنود، همه زندگی خود را رها میکند و به میدان جهاد میشتابد و یک روز هم در خانه نمیماند. در کتاب هم آمده که در عملیاتهای بیت المقدس، رمضان و... بوده تا در نهایت در عملیات والفجر یک و در منطقه فکه به شهادت میرسد. اینها شاخصهایی نیستند که من به سادگی از کنارشان بگذرم؛ آن هم درباره شهیدی که ناشناخته مانده بود.
شما را بیشتر به عنوان شاعر و منتقد ادبی میشناسیم و عموم کتابهای شما یا مجموعه شعر هستند و یا نقد و مقاله درباره شعر. فکر میکنم این اولین تجربه نگارش رمان از طرف شماست. درباره این تجربه و دشواریها و مسائل آن بفرمایید.
البته من در دهه 80 کتابی با عنوان «عروس حبابها» نوشتم که یک داستان بلند اجتماعی بود. در واقع، «هلوهای تپه بالایی» دومین تجربه من در این زمینه است. اما درباره نگارش رمان با موضوع انقلاب و دفاع مقدس، حق با شماست و این اولین تجربه من محسوب میشود و تجربه بسیار شیرینی هم بود. تفاوت شعر و رمان در این است که شعر محصول یک آن است و در لحظهها جاری و ساری میشود وای بسا یک بیت شعر تأثیر یک سخنرانی دو ساعته را داشته باشد. اما شکلگیری یک رمان، طاقت فرسا و سختتر است و نیاز به یک سری عناصر و ابزارها دارد و نویسنده باید روی یک سری موضوعات و عناصر احاطه داشته باشد. کار سخت یا آسان من در نگارش رمان «هلوهای تپه بالایی» این بود که ضمن اینکه باید مراقبت میکردم تا زندگی این شهید به درستی روایت شود، حادثه هم در متن روایت وجود داشته باشد تا بتوانم آن را به شکل داستانی بپرورانم.
باب است که صحبتهای ضبط شده خانواده محترم شهید را از ب بسم الله تا انتها پیاده میکنند و بعد از یک ویرایش جزئی به عنوان زندگینامه شهید منتشر میکنند. من با این روش مخالف هستم. البته این خاطرات برای ثبت در تاریخ به نوبه خودش خوب است، چون ما و آیندگان نیاز داریم که بدانیم کدام شهید تحت فرماندهی کدام فرمانده و در چه تاریخی و چه عملیاتی و در کدام منطقه چه کرده و چگونه به شهادت رسیده است. این درست است. اما اگر قرار است کار هنری کنیم و آنچنانکه رهبر انقلاب هم فرمودهاند هیچ اندیشهای در تاریخ نمیماند مگر اینکه با هنر و ادبیات آمیخته گردد، اگر قرار هست مخاطب را جذب کنیم، کلام ما باید هنرمندانه باشد. و گرنه صرف کلام در قالب سخنرانی که از همگان بر میآید، پس مسئولیت و تخصص هنرمند چه میشود؟ از خانواده محترم شهید تشکر میکنم که به من این اجازه را دادند که درباره شهید احمد جوکار کار کنم و همکاری بسیار خوبی هم با من داشتند. اما من به آنها گفتم که کار من نوشتن خاطره نیست و میخواهم داستانی بنویسم که نوجوان امروز با آن نفس بکشد. من به کوچه باغها و فضاهای قدیمی که برای مخاطب امروز قابل درک نیست و شکل موزهای پیدا کرده نرفتهام بلکه داستان این شهید را با فضای اجتماعی امروزمان در هم آمیختهام. در این داستان عناصر جامعه امروز آمده، مثلا اینستاگرام حضور دارد. به عقیده من هنرمند امروز در هر رشتهای باید با عناصر روز با مردم ارتباط برقرار کند.
آیا حاصل این کتاب، صرفا علاقه و تمایلی که گفتید است یا سفارش هم در کار بود؟
سفارش قلبم بود! دغدغهام این بود که چرا این شهید گمنام مانده است و چرا غیر از نامگذاری یک میدان، کار دیگری برای شناساندن این شهید نشده بود! بعد وقتی غرق زندگی شهید شدم دیدم که در بهار متولد شده و در بهار هم به شهادت رسیده است. 22 سال هم بیشتر در این دنیا نبوده و در همان ابتدای نوجوانی به بلوغ کامل فکری و عقلی رسیده بود و به صف کسانی پیوست که اعتراض خود را به دستگاه سلطنت پیوست و نام خودش را در صف مبارزین ثبت کرده است. بعدها و پس از آشنایی و تحقیق درباره زندگی این شهید و درک اهمیت مظلومیتزدایی از آن، با اقوام و خانواده این شهید ارتباط گرفتم که همان طور که اشاره کردم، همراهی و همکاری بسیار خوبی بود.
بر اساس توضیحات شما، رمان «هلوهای تپه بالایی» بیشتر روی حضور این شهید در متن انقلاب مانور میدهد. با توجه به جریانهایی که برای تطهیر پهلوی به پا شده، آیا این رمان در زمینه پاسخگویی به این تطهیرها و شبهات هم کار میکند؟
من دو هدف داشتم؛ اول اینکه بگویم در دوران پهلوی چه خبر بوده که یک نوجوان 15 ساله حاضر به خطر انداختن زندگی خودش میشود و به صف مبارزه میرود. همان طور که در رمان میخوانیم، پدر این شهید باغبان بوده و باغ هلو داشتند و به همین دلیل هم اسم رمان شده «هلوهای تپه بالایی» بنابراین دلیل ایستادن این نوجوان در مقابل رژیم شاه فقر مالی هم نبوده، از نظر هوش تحصیلی و درسی هم فوقالعاده بوده و بعد از انقلاب هم به مدرسه عالی شهید مطهری میرود، پس چه دلیلی در کار بوده؟ این را در رمان خواهید خواند. درباره تطهیر پهلوی هم که اشاره میکنید، به رفتارهای مأموران شهربانی و ساواک پرداختهام و این بخشها نشان میدهد که جریان تطهیر مستند نیست و دروغ است. دوم هم اینکه در رمان به بخش حضور این شهید در دفاع مقدس هم پرداخته شده اما کم، به این دلیل که خواستم بگویم این آدم که در دفاع مقدس قهرمان میشود همان کسی است که در مبارزات انقلابی آبدیده شده بود. یعنی محصول انقلاب و آموزههای امام، همان کسی است که شهید شاخص شهرستانش میشود و بین انقلاب و دفاع مقدس یک پیوند ناگسستنی است.
به عنوان سخن پایانی اگر نکتهای هست بفرمایید.
این کتاب برای مخاطب نوجوان نگارش یافته است و امیدوارم که جایگاه خودش را بین این گروه سنی پیدا کند. من نویسندهایام که در پی بازخورد آثارم از مخاطب هستم و بنابراین تا مدت زمانی از انتشار این رمان نگذرد هرگز به فکر این نیستم که کار جدیدی را دست بگیرم. نگاهم این است که این کتاب به دست طیف وسیعی از مخاطبان برسد و نظر هم بدهند. حتما مجموع نظرات و حتی انتقادات برایم مفید خواهد بود و مدنظر قرار میدهم.