kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۷۲۸۸
تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۹:۴۱

شهرت‌طلبی ابزار شیطان و خسران ابدی

 
 
علی جواهردهی
در نوشتار حاضر چیستی غریزه شهرت‌طلبی و جاه‌طلبی انسان از منظر آیات و روایات و برخی مضرات و عواقب آن تبیین گردیده است.
***
شهوت شهرت و شیدایی جاه و معروفیت
«شهرت طلبی» به معنای اینکه انسان بخواهد آوازه‎اش همه‌جا انتشار يابد و اسم و رسمش همه‌جا بر سر زبان‌ها باشد، امروزه یکی از اصلی‌ترین انگیزه‌هایی است که گروهی از مردم را به انجام کارهای بزرگ وامی دارد. در جهان امروز ستاره شدن  به انگیزه شهرت‌طلبی چنان در تار و پود مردمان به‌ویژه جوانان رخنه کرده است که بسیاری از آنان همه اهتمام و عزم خویش را مصروف آن می‌کنند. برای این دسته از انسان‌ها اگر شهرت از آنان ستانده شود، گویا هیچ انگیزه و محرک دیگری برای انجام امور خود ندارند. اگر در گذشته اشخاصی چند دنبال آن بودند که همانند قارون به تظاهر رو آورند و دل مردمان را مجذوب خویش کرده و ستاره شهر شوند(قصص، آیات 75 تا 85)، امروزه تب شهرت طلبی، به نوعی همه جوامع را فراگرفته است و بسیاری را می‌توان یافت که از شهرت و ستاره شدن بدشان نمی‌آید. از آنجا که هدف شهرت به هر قیمت و بهایی است، بر این باورند که هدف وسیله را توجیه می‌کند. بنابراین، در فضایی  که شهرت از نظر همگان ارزشی است، سخن گفتن از معقول و مقبول بودن ابزارها و وسایل شهرت‌طلبی بی‌معنا خواهد بود. 
جهان امروز با تبلیغات رسانه‌ای در یک جنگ شناختی و کاربرد ترفند مارپیچ سکوت، چنان گرفتار است که نمی‌توان از شهرت به بدی یاد کرد و از وسایل وابزارهای به کار گرفته برای آن نقدی کرد؛ زیرا هر گونه سخن گفتن از شهوت شهرت و ضد ارزشی دانستن برخی از مصادیق آن یا حتی ناپسند شمردن برخی از ابزارها و وسایل آن، به معنای طرد اجتماعی است.
جاه‌طلبی، از مصادیق شهرت‌طلبی
یکی از عناوین مرتبط با شهرت‌طلبی و اشتهار منفی، «جاه‌طلبی» است. جاه‌طلبی به معنای «مقام‌خواهی، منصب‌جویی و منزلت‌طلبی» یک حرکت اجتماعی است که شخص در فعالیت‌های اجتماعی از خود بروز می‌دهد. این رفتار اجتماعی را می‌بایست جزو ضد هنجارها دسته‌بندی کرد؛ زیرا نوعی حاکمیت و مالکیت بر مردم به هر ابزاری را مد نظر قرار می‌دهد. جاه‌طلبی در جهت حاکمیت بر مردم و بهره‌مندی از داشته‌های آنان و ارضای شهوات گوناگون، از اخلاق ناپسند است که شخص برای کسب قدرت، شهرت و ثروت با روحیه جاه‌طلبی در جامعه رفتار می‌کند. 
باید گفت حقیقت جاه‌طلبی، تسخیر و مالک شدن دل‌های مردم به هدف تعظیم و پیروی آنها از او به عنوان حاکم و مالک است. پس همان طوری که برخی دنبال ثروت هستند تا آسایش و رفاه افراطی خویش را تامین کنند و از لذات گوناگون بهره مند شوند، برخی دیگر دنبال جاه و مقام هستند تا این‌گونه با بهره‌گیری از مردم و حاکمیت بر جان و مال و عرض ایشان، اهداف و اغراض نفسانی خود را تامین کنند. 
بر اساس آموزه‌های قرآن، کسی که برای اهداف نفسانی و شهوانی خویش، مردم را به بردگی فکری و روحی می‌کشاند و بر آن است تا بر آنان حاکمیت و مالکیت یابد، از کسانی است که به «علو»(برتری جویی) به هر شکلی دست می‌زند و برایش فساد و تباه‌‌سازی اخلاقی و مانند آنها معنا و مفهومی ندارد. این افراد حتی اگر دلایل الهی و معجزات را ببینند و بدان یقین کنند، هرگز از علو و برتری جویی دست بر نمی‌دارند و هرگز حاضرنیستند تا مقام و منزلت اجتماعی و سیاسی خویش را واگذار کنند. این افراد به یک معنا شرورترین و بدترین افراد هر اجتماع و امتی هستند.(نمل، آیه 14)
امام صادق‌(ع) نیز درباره این افراد جاه طلب می‌فرماید: اِنَّ شِرارَکمْ مَنْ اَحَبَّ اَنْ یوَطَّأَ عَقِبَهُ؛ کسانی که دوست دارند مردم پشت سر آنها بیفتند، شرورترین و بدترین شما هستند.(کافی، ج 2، ص ۲۹۹، حدیث ۸) 
در حقیقت این افراد بر آن هستند تا دیگران را زیر گام‌های قدرت‌طلبی خویش قرار دهند و آنان را نردبان ترقی قرار دهند و به خواسته‌های نفسانی و شهوانی خودشان برسند.
رسول خدا(صلی‌الله علیه و آله) به این افراد هشدار می‌دهد که چنین رویه و روحیه می‌تواند موجبات سقوط انسان از انسانیت را فراهم آورده و آنان را به دوزخ بکشاند: مَنْ اَحَبَّ اَنْ یمَثَّلَ لَه الرِّجالَ فَلْیتَبَوَّءْ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ؛  کسی که دوست دارد مردم دست به سینه در مقابل او بایستند، جایگاه خود را در آتش دوزخ ببیند.(طبرسی، مکارم اخلاق، ج ۱، ص ۲۶)
اصولا از نظر آموزه‌های اسلام، ثروت طلبی و قدرت طلبی 
مهم‌ترین عامل سقوط انسان است؛ چنان‌که پیامبر گرامی می‌فرماید: حبُّ الجاهِ والمالِ ینبتان النفاقَ فی القلبِ کما ینبت الماءَ البقل؛ محبت و دوستی جاه و مال نفاق را در دل می‌رویاند؛ همان‌گونه که آب گیاه را.(المحجه‌ًْالبیضاء، فیض کاشانی، ج ۶، ص 112)
انسان‌ها هر چند که در یک سطح از فضیلت ذاتی و اکتسابی نیستند(زخرف، آیه 32)، و تفاوت‌های معناداری میان زن و مرد و حتی زنان با زنان و مردان با مردان وجود دارد؛ ولی باید توجه داشت که این تفاوت‌ها برای آن نیست تا از یکدیگر برای مقاصد شهوانی و دنیوی بهره گیرند، بلکه شرایط اجتماعی مناسب را ایجاد کنند که مکمل یکدیگر باشند؛ زیرا اگر مردان را بر زنان تفضل و برتری ذاتی در بدن و کارکردهای برخی از اعضا و جوارح است؛ این تفضیل الهی برای آن است که مردان مسئولیت‌های خویش را در قبال زنان از لحاظ اقتصادی و تامین امنیت و نیز مدیریت خانه و خانواده به درستی انجام دهند، نه آنکه از آن سوءاستفاده کنند.(نساء، آیه 34) 
براساس آموزه‌های اسلامی معیار در سنجش افراد همان تقوای الهی است که نشان می‌دهد شخص تا چه‌اندازه با اهداف و حکمت‌ها و مصالح الهی همراه است.(حجرات، آیه 13)  
اگر بخواهیم افراد را در اجتماع ارزش‌گذاری کنیم باید این ملاک را در نظر گیریم؛ از همین رو امام صادق(ع)در تبیین جزئی‌تر معیار سنجش و ارزش‌گذاری به این نکته توجه می‌دهد که آیا شخص دنبال ریاست‌طلبی است یا خدمت‌گذاری برای مردم؟ ایشان می‌فرماید: أتری لااَعرِفُ خیارَکم مِن شرارِکم؟ بلی واللّهِ و اِنَّ شرارَکم مَن احبَّ اَن یوطّأ عَقِبَهُ، اِنّه لابُدّ مِن کذّاب اَو عاجِز الرأی؛ گمان می‌کنی من خوبان و بدان شما را نمی‌شناسم؟ چرا به خدا قسم! از جمله بدان شما کسی است که دوست دارد دیگران پشت سرش راه بروند و به‌ناچار، باید به دروغ بپردازد و نقش بازی کند یا ناتوان در رأی است. (کافی، ج 2، باب «طلب الرئاسهًْ»، ص ۲۹۹، حدیث 3)
امام صادق‌(ع) می‌فرماید: ریاست‌طلبی، هم هلاک شخص ریاست‌طلب و هم هلاک تابعان اوست. کسانی که دوست دارند مردم تابع آنها باشند، دنباله‌روهای خود را نیز در آتش ریاست طلبی خود می‌سوزانند و عزت و شخصیت اجتماعی آنها را نابود می‌کنند. از این رو از چنین رهبرانی باید اجتناب کرد: اِیاکم و هولاءِ الرؤساءِ الّذین یترأسُونَ فَوَاللّهِ ما خفقتِ النّعالُ خلفَ رجل الّا هلک و اهلک؛ بپرهیز از رؤسایی که ریاست را به خود می‌بندند؛ زیرا به خدا سوگند که کفش‌ها، دنبال سر مردی صدا نکنند، جز آنکه هلاک شود و هلاک کند. (کافی، ج 2، باب «طلب الرئاسهًْ»، حدیث 3)
امام کاظم‌(ع) نیز نسبت به ریاست‌طلبی و جاه‌خواهی هشدار می‌دهد و می‌فرماید: اِنَّه ذَکر رجلا فقالَ: اِنَّه یحبُّ الرئاسهًْ، فقال: ما ذئبان ضاریانِ فی غنم قَد تفَرّقَ رعاؤُها بأضَرَّ فی دینِ المُسلمِ من الرئاسهًْ؛ وجود دو گرگ درنده در میان گله گوسفندی که چوپانش حاضر نباشد، زیان‌بخش‌تر از ریاست‌طلبی نسبت به دین نیست. نیز از ماجرای سامری که در قرآن آمده است، استفاده می‌شود که جاه‌طلبی او موجب گمراهی خودش و گروه کثیری از بنی اسرائیل و نابود شدن بسیاری از آنها شد.(طه، آیات 85 تا 98؛ کافی، ج 2، باب «طلب الرئاسهًْ»، حدیث 3)
از نظر آموزه‌های اسلام چنین ریاست‌طلبی که برای مقاصد دنیوی هدف در زندگی قرار می‌گیرد، بسیار برای دنیا و آخرت مردمان خطرناک است؛ یعنی هم موجبات تباهی دنیای شخص ریاست‌جو می‌شود و هم آخرت او را به یغما می‌برد؛ چنان‌که به مردمان نیز ضربه‌های جبران ناپذیر مادی و معنوی و نیز دنیوی و اخروی وارد می‌سازد. 
افراد جاه‌طلب همواره دغدغه دارند؛ زیرا گاه در فکر رسیدن به آن هستند؛ و گاهی در تلاش برای حفظ و نگهداشت آن و گاه دیگر دنبال حذف دیگری و جایگزین کردن خویش. 
هر کسی دنبال ریاست‌طلبی باشد ملعون است؛ زیرا خود و دیگران را به تباهی می‌کشاند و آسیب‌های جبران‌ناپذیری بر خود و دیگران و اجتماع وارد می‌سازد. از این رو امام صادق‌(ع)همه آنها را محکوم می‌کند: «ملعونٌ مَن ترأّسَ، ملعونٌ مَن هَمَّ بِها، ملعونٌ مَن حدَّث بِها نَفسه»؛ کسی که ریاست را به خود ببندد، ملعون است. کسی که به آن همت گمارد ملعون است و کسی که به فکر آن باشد نیز ملعون است.(اصول کافی، ج۲، ص ۲۹۸، روایت۴) 
باید توجه داشت که منظور از ریاست‌طلبی در روایات این‌گونه بیان شده است: «مَن ترأسّ ‌ای ادّعی الریاسهًْ بغیر حق؛ کسی که در پی ریاست‌طلبی برای شهرت و رسیدن به اغراض دنیوی است. (محمدباقر مجلسی، مرآهًْ‌العقول، ص ۱۲۳)
شهرت ارزشی و ضد ارزشی 
از نظر آموزه‌های قرآن، برای انجام برخی از مسئولیت‌ها و ماموریت‌ها نوعی اشتهار و معروفیت نیاز است؛ زیرا بدون شهرت به رسالت یا نبوت، نمی‌توان به مسئولیت الهی پرداخت و رسالات الهی را ابلاغ کرد. از همین رو خدا پیامبر(ص) را «رفعت» بخشید و «ذکر» و نامش را بلند داشت تا مردمان او را به صلاح و اصلاح و امانت و مانند آنها بشناسند تا او بتواند در جایگاه پیامبری به رسالت خویش بپردازد و مردمان را به سوی حق و حقیقت رهنمون سازد؛ از همین رو خدا می‌فرماید: وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ؛ و نامت را براى تو بلند گردانيديم.(شرح، آیه ۴)
شهرت و اشتهاری که ناپسند و ضد ارزشی است، همان اشتهاری است که در چارچوب «مختال فخور»(لقمان، آیه 18؛ حدید، آیه 23؛ نساء، آیه 36) شکل می‌گیرد؛ یعنی شهرتی که با خودنمایی، تفاخر، ریاورزی مبتنی بر رذایل اخلاقی چون خودبرتربینی، خودبینی، عُجب، خودپسندی و تکبر باشد.(قصص، آیات 75 تا 85)
گرایش به «رفعت» در انسان امری فطری است؛ زیرا انسان برای مقام بلندی چون خلافت الهی آفریده شده که او را بر همه هستی برتر قرار می‌دهد و همه هستی و مخلوقات الهی را تحت تسخیر او در می‌آورد.(بقره، آیات 30 و 31؛ لقمان، آیه 20؛ حج، آیه 65؛ جاثیه، آیه 13) 
پس از نظر قرآن، انسان به صورت فطری‌، دنبال رفعت است و بدان محبت و گرایش دارد. اما شهرت‌خواهی به این معنا است که انسان آن محبت را به شکل افراطی در خود گسترش دهد و تقویت کند و فراتر از حکمت و مصلحت بخواهد از این محبت به رفعت بهره برد که از آن به شهرت‌خواهی یاد می‌شود که با خیالبافی و تفاخر همراه می‌شود؛ یعنی خیالاتی ذهن و قلب او را مشغول می‌دارد تا برای دستیابی به آن هر کار درست و نادرستی را انجام دهد.
محبت به شهرت ممکن است در قامت محبت دنیا و جاه و مقام و منصب همراه شود؛ و شخص بخواهد مالک د‌ل‌های مردمان شود و بر آنان ریاست کند. این‌گونه است که شهرت‌خواهی به انگیزه قدرت و ثروت و مانند آنها در انسان رشد می‌کند و فراتر از آثار روان شناختی،‌ آثار اجتماعی بر آن بار می‌شود. 
از نظر قرآن ، مالک شدن بر دل‌های مردمان و حتی کسب قدرت و ثروت امری باطل و ضد ارزشی نیست؛ بلکه اهداف و انگیزه‌هایی که برای کسب آن وجود دارد، امری را ارزشی یا ضد ارزشی می‌کند. اصولا اگر علاقه به کسب قدرت و ثروت نباشد، هیچ تولید ثروتی نخواهد بود و اجتماع و اقتصادی شکل نمی‌گیرد؟؛ چنان‌که اگر محبت مالکیت بر دل‌های مردمان نباشد، هیچ ریاست اجتماعی شکل نمی‌گیرد. اگر هیچ ریاستی در دل انسان شکل نگیرد کسی حاضر نیست تا مدیریت اجتماعی را به عهده گیرد و بر آیند چنین امری هرج و مرج اجتماعی خواهد بود؛ اما وقتی هر یک از اینها در حالت اعتدال در چارچوب عقلانیت قلب الهی و فطری قرار گیرد،‌ نه تنها موجب تولید ثروت برای اجتماع و شکوفایی اقتصادی می‌شود، بلکه نظم اجتماعی و رشد تمدنی را موجب می‌شود که نیاز انسان در زندگی دنیوی است. (زخرف آیه 32)
پس شهرت مانند قدرت و ثروت به خودی خود چیز بدی نیستند؛ زیرا این امور یعنی قدرت و ثروت و شهرت خود متصف به حسن و قبح نمی‌شوند، بلکه همه این امور از مصادیق فرصت‌ها و امکاناتی هستند که برخورداری از آن می‌تواند اجتماع را به شکل بهتری بسازد.
حسن و قبح یا همان ارزشی یا ضد ارزشی بودن آنها زمانی معلوم می‌شود که این امور برای چه مقاصد و اهدافی به کار گرفته شود، این نعمت‌ها و فرصت‌ها و امکانات چگونه مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ آیا در راستای کمال و ارتقاء فضیلت‌های اخلاقی انسان و جامعه استفاده می‌شود یا در جهت گسترش رذائل اخلاقی از آنها سود می‌برند؟
بنابراین، نفس گمنامی یا شهرت، بی‌آنکه انسان با اراده و اختیار خود و با تصمیم قبلی، چنین موقعیتی را برای خودش ایجاد کرده باشد، متصف به حسن و قبح نیست؛ اما رفتن به دنبال شهرت که از آن به «شهرت طلبی» یا «جاه‌طلبی» تعبیر می‌شود- یا در پی مقام، پست، موقعیت اجتماعی و شهرت بودن، به لحاظ اخلاق فردی مذمت و ناپسند شمرده شده است؛ زیرا به تعبیر علمای اخلاق، این امور لغزشگاهی خطرناک است.
انسان اگر بتواند میان خود و خدا را اصلاح کند، خدا نیز به گونه‌ای عمل می‌کند تا محبوب مردمان شود: من اصلح ما بینه و بین الله، اصلح الله ما بینه و بین الناس؛ و من اصلح امر اخرته،‌اصلح الله له امر دنیاه؛ : هر که رابطه میان خود و خدا را نیکو سازد، خداوند نیز رابطه او را با مردم نیکو سازد؛ و هر که کار آخرت خود را به صلاح آورد،‌ خداوند، کار دنیایش را به صلاح آورد. (نهج‌البلاغه، حکمت 89)
این اصلاح کردن میان خود و خدا، با ایمان و عمل صالح امکان‌پذیر است؛ زیرا خدا می‌فرماید: «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا؛ خداوند، محبت انسان‌های مومن و اهل عمل صالح را در دل مردم، پدید می‌آورد. (مریم،‌ آیه 96)
پس از نظر قرآن، شهرت ارزشی به دنبال ارتباط با خدای یگانه حاصل می‌شود و هرکسی بخواهد «وجیه» و معتبر در دنیا شود، می‌بایست به خدا وصل گردد. خدا در قرآن درباره حضرت عیسی(ع) می‌فرماید: یاد کن هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم‌، خداوند تو را به کلمه‌ای از جانب خود که نامش مسیح عیسی‌بن‌مریم است مژده می‌دهد، در حالی که او در دنیات و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه خدا است. (آل‌عمران، آیه 45)
در این آیه وقتی بشارت حضرت عیسی(ع) به مادرش حضرت مریم (س) داده می‌شود، خدا او را چنین توصیف می‌کند که او «وجیه در دنیا و آخرت» است؛ یعنی شخصیتی مورد توجه او محبوب جهانیان در دنیا و آخرت خواهد بود.
شهوت شهرت،‌ خسران ابدی
شهوت شهرت‌طلبی خسران ابدی را به دنبال دارد؛ البته باید توجه داشت که شهوت به معنی میل و رغبت تنها در امور جنسی و غذایی نیست، بلکه انواع و اقسام شهوت را می‌توان در انسان یافت که «نفس انسانی» طالب آن است. از جمله آنها می‌توان به شهوت قدرت، شهوت ثروت، شهوت شهرت و مانند آنها اشاره کرد که بخش اعظمی از سرمایه‌های عمر آدمی را به خود اختصاص می‌دهد و انسان وقتی در نهایت سیر و صیرورت در زندگی‌اش به منزل مرگ می‌رسد،  در می‌یابد که گرفتار «خسران» شده و سرمایه‌های زندگی خویش را در دنیا برای هیچ و پوچ از دست داده و ره توشه‌ای برای ابدیت در سرای آخرت فراهم نیاورده است.
یکی از پدیده‌های گسترده در جوامع امروزی، گسترش شهوت شهرت است که براساس اصالت لذت ساماندهی شده است؛ زیرا در فلسفه مادیگرایانه امروز زندگی بشر،‌اندیشمندان و بزرگان علم و سیاست دنیوی بر آن هستند تا مردم را به «لذت» تشویق کنند و سبک زندگی آنان را به همین سمت و سو هدایت کنند. از این رو لذت شهوت را دل‌ها زنده می‌کنند تا فلسفه زندگی و اهداف و حکمت آن از نظر دنیاگرایان و مادیگرایان تامین شود؛ زیرا وقتی لذت‌ها تامین شود، مردم هیچ خواسته دیگری نداشته و اعتراضی ندارند.
سیاست‌های راهبردی دولت‌های غربی،‌ بر این است تا «لذت» برای توده‌های مردم فراهم آيد. در این راستا همگان از آزادی در استفاده از ابزارهای لذت آفرین بهره‌مند هستند؛ بی‌آنکه هیچ محدودیتی در استفاده از آنها جز در صورت تزاحم با منافع دیگران وجود داشته باشد، یعنی همه نوع لذائذ دنیوی از حلال و حرام حتی شهوات جنسی و شراب و مواد مخدر برای آنان فراهم می‌شود تا فلسفه زندگی براساس نگرش غربی تامین شود.
به سخن دیگر، سبک زندگی غربی براساس فلسفه اصالت لذت شکل گرفته است و برای تامین آن همه گونه ابزار و فعالیتی فراهم می‌آید تا همگان به آن برسد. بی‌گمان یکی از مهم‌ترین لذائذ انسانی، لذائذ روانی و عاطفی است که در مشهور شدن تجلی می‌کند و این شهرت گاه حتی از مال و ثروت نیز برای خیلی‌ها لذیذتر و ارزشمندتر است؛ از همین رو بسیاری از مردم، ثروت خویش را فدای «شهرت» می‌کنند و برای رسیدن به هر کاری دست می‌زنند.
شهرت‌طلبی در روایات
پیامبر(ص) می‌فرماید: بحسب المرء‌من الشر- الا من عصمه الله من السوء- ان یشیر الناس الیه بالاصباح فی دینه و دنیاه؛ آدمی را همین شر بس که در دین و دنیایش انگشت‌نمای خلق شود؛ مگر کسی که خداوند از بدی نگاهش دارد. (شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید، ج 2، ص 181)
امام علی(ع) می‌فرماید: من احب رفعه الدنیا و الاخره فلیمقت فی الدنیا الرفعه؛ هر که رفعت در دنیا و آخرت را دوست دارد،‌ باید رفعت در دنیا را دشمن بدارد (غررالحکم، شماره حدیث 8868)
آن حضرت در جایی دیگر می‌فرماید: ما من عبد یرید ان یرتفع فی‌الدنیا درجه، فارتفع فی الدنیا درجه، الا وضعه الله فی الاخره درجه اکبر منها و اطول؛‌هیچ بنده‌ای نیست که خواهان بالا رفتن یک پله در دنیا (ی نکوهیده) باشد و آن یک پله را بالا رود، مگر اینکه خداوند در آخرت پله‌ای بزرگ‌تر و بلندتر از آن پایینش آورد. (کنز‌العمال، شماره حدیث 6144)
امام صادق‌(ع)- در وصف مومن- فرمود: لایرغب فی عز الدنیا و لایجزع من ذلها- للناس هم قد اقبلوا علیه، و له هم قد شغله؛ خواهان عزت دنیا نیست و از خواری آن نیز بی‌تابی نمی‌کند؛
مردم را غم دنيايشان است و او را‌ انديشه آخرتش مشغول كرده است.(بحار الأنوار‌، ج ۶۷، ص ۲۷۱، حدیث۳)
شهرت‌طلبی به هر شکلی نادرست است؛ امروزه برخی با مد‌سازی و مدگرایی هر نوع شهرتی را دنبال می‌کنند که از جمله آنها شهرت در پوشش‌های عجیب و غریب است. در اسلام از شهرت لباس و شهرت عبادت نهی شده است؛ چنان‌که امام على(ع) می‌فرماید: ما أرى شيئا أضَرَّ بِقُلوبِ الرِّجالِ من خَفْقِ النِّعالِ وَراءَ ظُهُورِهِم؛ براى دل‌هاى مردان چيزى زيان‌بارتر از بلند شدن صداى كفش‌ها در پشت سر آنان‌، نمى‌بينم.(تنبيه الخواطر، ج ۱، ص ۶۵)
امام صادق‌(ع) نیز می‌فرماید: كَفى بِالمَرءِ خِزيا أن يَلبَسَ ثَوبا يَشهَرُهًُْ‌، أو يَركَبَ دابَّهًًْ مَشهورَهًْ؛ آدمى را رسوايى همين بس كه جامه‌‌اى بپوشد كه باعث انگشت‌نمايى او گردد يا مركبى انگشت‌نما سوار شود.(بحار الأنوار‌، ج  ۷۸، ص ۲۵۲، حدیث ۱۰۵ )
همچنین امام صادق(ع) می‌فرماید: إنَّ الله َ يُبغِضُ الشُّهرَتَينِ: شُهرَهًْ اللِّباسِ و شُهرَهًْ الصَّلاهًِْ؛  خداوند دو شهرت را دشمن مى دارد: شهرت لباس و شهرت نماز.(مشكاه الأنوار، ص ۵۵۳، حدیث ۱۸۶۴ ) که البته مراد‌، شهرت در نمازهای مستحب است؛ وگرنه در نماز واجب که اصولا بهتر است که به جماعت خوانده شود تا به چشم آید و مردم بدان گرایش یابند؛ زیرا از شعائر الهی است.
امام صادق(ع) می‌فرماید:  لمّا سُئلَ عن زيارهِ قَبرِ الحسينِ‌(ع)ـ: في السَّنَهِ مرّهً؛ إنّي أكرَهُ الشُّهرَهَ؛ در پاسخ به سؤال از تعداد زيارت قبر حسين‌(ع) ـ فرمود: سالى يك بار. من انگشت نما شدن را خوش ندارم.(بحار الأنوار‌، ج  ۱۰۱، ص ۱۳، حدیث ۸ )
امام صادق(ع) می‌فرماید:  الاشتِهارُ بِالعِبادَه رِيبَهٌ؛ شهرت يافتن به عبادت، موجب بد گمانى است.(بحار الأنوار، ج ۷۲، ص ۲۹۷، حدیث ۲۷)
عبّاد بن كثير به امام صادق‌(ع) وارد شد در حالى كه لباس شهرت ضخيمى پوشيده بود‌، حضرت فرمود: اى عبّاد! اين چه لباسى است؟ عرض كرد: اى‌ ابا‌عبدالله! اين را براى من عيب مى‌دانى؟ حضرت فرمود: آرى. رسول خدا فرمود: هركه در دنيا لباسى شهرت‌آور بپوشد‌، خداوند در روز قيامت جامه خوارى بر او بپوشاند.(رجال الكشي‌، ج ۲، ص ۶۹۰، حدیث ۷۳۷ )
امام رضا‌(ع) می‌فرماید: مَن شَهَرَ نفسَهُ بِالعِبادَه فاتَّهِمُوهًُْ على دِينِه‌؛ فإنَّ الله َ عَزَّوجلَّ يُبغِضُ شُهرَهًَْ العِبادَهِ و شُهرَهًَْ اللِّباسِ؛ هركه خود را به عبادت شهره سازد‌، به دين (ديندارى ) او بدگمان باشيد؛ زيرا خداوند عزّوجلّ از شهرتِ عبادت و شهرتِ لباس نفرت دارد.(بحارالأنوار‌، ج ۷۰، ص ۲۵۲‌، حدیث ۵ )
البته از نظر آموزه‌های اسلامی بيم از شهرت نبايد موجب ترك برخى كارها شود؛ چنان‌که اسحاق بن عمّار صيرفى می‌گوید: من در كوفه بودم و برادران زيادى به ديدن من مى آمدند و من از شهرت بدم مىآ‌مد و ترسيدم كه شهرت دينى پيدا كنم. از اين رو به غلام خود دستور دادم كه هر وقت كسى از آنها آمد و مرا خواست بگويد: او اينجا نيست. اسحاق مى‌گويد: در آن سال به حج رفتم و امام صادق(ع) را ديدار كردم‌، اما ديدم حضرت نسبت به من سرسنگين و متغيّر است. عرض كردم: فدايت شوم! چرا نسبت به من تغيير كرده‌ايد؟ فرمود: چون رفتار تو با مؤمنان تغيير كرده است. عرض كردم: فدايت شوم، من از شهرت ترسيدم و خدا مى‌داند كه من چقدر شما را دوست دارم. فرمود: اى اسحاق! از ديدار برادرانت ملول مشو.(بحارالأنوار، ج ۷۶، ص ۲۰، حدیث ۶ )
شهوت کاذب شهرت 
از نظر قرآن، قوه جاذبه در کنار قوای دافعه و عاقله‌، بستری برای دستیابی انسان به کمال است؛ قوه جاذبه در قالب شهوت برای آن است تا هر چه نیاز انسان است را به خود جذب کند؛ چنان‌که قوه دافعه در قالب غضب بر آن است تا هر مانعی بر سر راه بشر را بردارد و امنیت او را تامین کند.
قوای جاذبه و دافعه، گرایش بی‌حد و حصری در تحقق اهداف خود داشته و هیچ محدودیتی را بر‌نمی‌تابد؛ از این رو قوه عاقله برای ایجاد تعادل و اعتدال در خواسته‌های دو قوه وارد عمل می‌شود و اجازه نمی‌دهد تا در خواسته‌های شهوانی و غضبانی، افراط و تفریطی صورت گیرد. پس اگر قوه عاقله بر اساس کشفیات خود نباشد، انسان ممکن است از دایره عدالت خارج شده و به ظلم و تعدی رو آورد به طوری که به خود و دیگران ضرر و زیان وارد سازد. عقل با نگاهی به «حقایق» به این نکته می‌رسد که حقایق به دو دسته مشهود و غیب تقسیم می‌شود؛ از این رو، فرمان می‌دهد که افزون بر حقایق مکشوف ظاهری و حسی، لازم است تا به حقایق غیبی که از طریق وحی معتبر کشف می‌شود، مراجعه شود. این‌گونه است که عقل افزون بر حقایق عقلی به حقایق نقلی وحیانی اعتماد می‌کند و حدود و محدودیت‌های عقلی و نقلی را به عنوان پایه و اساس سبک زندگی خویش می‌پذیرد و آزادی مطلق را نفی می‌کند.(روم، آیه ۳۰؛ شمس، آیات ۷ تا ۱۰)
از آنجا که بسیاری از جوامع بشری همانند کودکان غیر عاقل عمل می‌کنند، قوه شهوت و قوه غضب در آنان تشدید می‌شود. همین مسئله موجب می‌شود که نه تنها گرایشی به «عقل» و کشفیات آن نداشته باشند، بلکه نسبت به کشفیات «نقل» نیز بی‌توجه و از اساس منکر آن باشند؛ زیرا این عقل سلیم است که نقل وحیانی را به عنوان ابزار شناخت حقایق غیبی می‌پذیرد و فلسفه و سبک زندگی خاصی را ایجاد می‌کند که تاکید بر مدیریت قوا، برای تامین مقاصد بلند اخروی است. این عقل همان چیزی است که امام صادق(ع) درباره آن می‌فرماید: ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان؛ عقل آن چیزی است که خدای رحمان بندگی می‌شود و با آن بهشت به دست می‌آید.(کافی، ج ۱، ص ۱۱)
عقل سلیم و نقل وحیانی تاکید دارد که شهوت‌های مادی و غیرمادی می‌بایست مهار و مدیریت شود. یکی از شهوات غیر مادی، شهوت شهرت است که بسیاری از مردم به آن گرایش داشته و از آن لذت می‌برند. به نظر می‌رسد که لذت آنان از شهوت غیر مادی چون شهرت حتی از شهوت‌های مادی بیشتر است.
از نظر آموزه‌های وحیانی شهوت که خواسته‌های نفس را بازتاب می‌دهد و تامین‌کننده آن است، می‌تواند صادق یا کاذب باشد؛ زیرا شهوت صادق، شهوتی است که بدون آن بدن مختل می‌شود؛ مانند شهوت غذا هنگام گرسنگی؛ و شهوت کاذب، شهوتی است که بدن بدون آن مختل نمی‌شود.
یکی از اقسام شهوت کاذب، لذتی است که انسان از شهرت و امتیازات اجتماعی می‌برد. از همین رو انسانهای مادیگرا و دنیا‌پرست هرگونه ابزاری را به کار می‌برند تا از شهوت شهرت برخوردار باشند و این‌گونه به دیگران فخرفروشی کنند.
به عنوان نمونه با آنکه قارون دارای ثروت بسیاری بود، ولی آنچه او را ارضا می‌کرد، شهوت شهرت و تفاخر اجتماعی بود. از این رو به گونه‌ای در میان مردم ظاهر می‌شد تا به اصطلاح امروزی «چشم پرکن» باشد و همگان مسحور ثروت و جاه و مقام او باشند. نمایش ثروت و شوکت در اجتماع، برایش یک اصل بود که تامین‌کننده لذت او بود؛ زیرا او بیش از هر چیز دیگری، گرفتار شهوت شهرت بود.(قصص، آیه ۷۶)
هرچند که واژه شهرت در قرآن نیامده است؛ اما واژگانی دیگر را می‌توان در آموزه‌های قرآن و روایات یافت که بیانگر همین مفهوم شهرت است. از جمله آنها می‌توان به واژگانی چون علو، رفعت، سمعه و جاه اشاره کرد. وقتی ما از شهرت سخن می‌گوییم مراد ما همان معروف شدن است؛ پس شهرت‌طلبی یعنی تلاش برای قدر و منزلت پیدا کردن است. این معنا در واژگان و عبارات قرآنی به اشکال گوناگون مطرح شده است.
به نظر می‌رسد که حب شهرت،‌ در حقیقت به حب ذات و به مطرح کردن خود برمی‌گردد. از نظر آموزه‌های اسلامی حب جاه و مقام و شهرت در دنیا به دنبال غفلت از خدا ظهور می‌کند. این غفلت از آخرت و گرایش به دنیا بنده را از قرب الهی باز‌می‌دارد. از آنجا که دل کندن از تعلقات از جان کندن سخت‌تر است، باید گفت که دل کندن از محبت دنیا و شهوت شهرت نیز این‌گونه سخت است. از این رو بسیاری نمی‌توانند از شهرت برهند بلکه همه چیز خویش را پای شهرت فدا می‌کنند حتی اگر این بهای سنگینی که می‌دهند همه آخرت و ابدیتشان باشد. 
برای رسیدن به بهشت انسان باید از علو و شهرت‌خواهی و مانند دست بردارد؛ چنان‌که خدا می‌فرماید: این منزل آخرت و بهشت را تنها برای کسانی قرار می‌دهیم که در روی زمین قصد علو و برتری شامل جاه و شهرت‌ و قصد فساد ندارند و فرجام خوش از آن پرهيزکاران است.(قصص، آیه 83) 
هرچند که به نظر می‌رسد علو و برتری‌‌جویی یکی از مصادیق فساد در زمین است، اما خدا با تاکید بر آن درصدد است تا نشان دهد تا چه ‌اندازه این عمل مفسدانه می‌تواند به انسان و اجتماع ضرر برساند و دنیا و آخرت مردمان را تباه سازد. از نظر قرآن خداوند کسانی را در بهشت جای می‌دهد که نه تنها برتری‌جویی و فساد نمی‌کنند، بلکه اراده آن را نیز نمی‌کنند.