اصلاحطلبی منافقان از منظر قرآن
علی جواهردهی
بعضی واژگان و نامها به سبب کاربرد ناروا و نادرست از سوی برخی از افراد و گروه ها، با همه شیوایی، رسایی و زیبایی، به واژگان و نامهای زشت، بد و ناروا تبدیل میشود، بهگونهای که انسان از کاربرد آنها در سخن و متنی، کراهت میورزد و از شنیدن و دیدن آنها دچار اشمئزاز و انزجار میشود.
کاربرد واژگان و اصطلاحاتی چون رشد و بهترین سبک زندگی، سبک زندگی نمونه از سوی فرعون و دولتهای استکباری، یا کاربرد واژه زیبا و پرمعنای مجاهدین و شهید از سوی منافقان و یا کاربرد مکرر آزادی، عدالت، صلح و امنیت جهانی، مردمسالاری، برابری و برادری از سوی استکبار جهانی، چنان معنا و مفهوم واژگان را آلوده کرده است که همانند واژه مستراح، بهجای آنکه معنای استراحت و آرامش را به یاد آورد، خباثت و نجاست و بوی بد و کثافت و لجن را به یاد آدم میاندازد. از جمله واژگان و اصطلاحات مظلوم میتوان به اصطلاح «اصلاح» اشاره کرد. این واژه به سبب کاربرد گروهی از منافقان جدید در جامعه ایرانی همانند عصر پیامبر(ص) دچار دگرگونی مفهومی شده است بهگونهای که آدم از شنیدن آن حالش به هم میخورد؛ در حالی که اصلاحطلبی یکی از آرمانها و مأموریتهای بزرگ پیامبران بوده است و امام حسین(ع) حتی جان خود و یاران خویش را بر سر آن نهاد و در بیان فلسفه و هدف قیام خویش، از اصلاحطلبی در امت جد خویش سخن به میان آورد.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای قرآنی بر آن شده است تا تحلیل وتبیین قرآن را از نقش منافقان در تخریب آرمانهای بلند بشری و مفهومزدایی از آنها را بیان کند.
منافقان، تحریفگران حقایق و دزدان ایمان
نفق، سوراخ موش در زمین است که در چند جهت ساخته میشود تا هرگز در تله نیفتد و همواره راه گریزی از یکی از سوراخهای چندگانه خود داشته باشد.(ترتیبالعین، خلیل فراهیدی،
ج ۳، ص ۱۸۲۵) در میان انسانها نیز کسانی یافت میشوند که همانند موش عمل و رفتار میکنند؛ زیرا از اینکه صداقت داشته باشند، هراسان هستند؛ چون برای رسیدن به اهداف شوم و پلید خویش نیازمند آن هستند که راههای گریز بسیاری چون موشها برای خود بسازند تا هرگز در چیزی یا مطلبی گیر نیفتند و همواره راه توجیه و گریز و بهانهتراشی داشته باشند.
نفاق در جامعه بشری یک جریانی است که از سوی افراد یا گروهها یا ملتها به کار گرفته میشود؛. البته یکی دیگر از مولفههای نفاق آن است که شخص یا گروه وملت ضعیف است یا احساس ضعف میکند و یا احتمال آن را میدهد که در آینده در حالت ضعف و سستی قرار گیرد؛ وگرنه اگر در مقام قدرت و اقتدار باشد و هیچگونه احتمال ضعف و سستی را در آینده ندهد، هرگز نفاق نمیورزد. پس یکی از علل و عوامل شکلگیری جریان اجتماعی نفاق در جوامع بشری، ضعف و سستی است.
منافقان در دولت اسلامی مدینه شکل گرفتند. یعنی پس از نفوذ و اقتدار دولت اسلام در مدینه گروهی از شهروندان یثرب آن روز، عقیده و گفتمان دولت اسلامی را نپذیرفتند، ولی به جای آنکه همانند کافران و مشرکان بهطور رسمی مخالفت کنند، با پذیرش ظاهری اسلام و مخفی کردن کفر در باطن(المصباحالمنیر، فیومی، ج ۱ و ۲، ص ۶۱۸) بر آن شدند تا به ظاهر در اسلام وارد شوند و در باطن از سوراخ دیگری بگریزند.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۸۱۹). اینگونه است که میتوانند از فواید شهروندی بهرهمند شوند و در همان حال هیچگونه خدمتی به اهداف مدیریت و گفتمان جامعه نکنند، بلکه در باطن، اهداف پیشین و کفر خویش را پیگیری کرده و در موقعیت و شرایط مناسب ضربات کاری خود را بر پیکره دولت اسلامی و جامعه ایمانی وارد سازند و قدرت خود را بازیابند.
این دورویی و ریاکاری و تفاوت در ظاهر و باطن(فرهنگ بزرگ سخن، ج ۸، ص ۷۸۸۲) دراشکال گوناگونی خودنمایی میکند. از جمله نفاق در ایمان، طاعت، معاشرت و مانند آنکه آن را اعم از ریا و ریاکاری میدانند.(جامعالسعادات، نراقی، ج ۲، ص ۴۱۲)
هرچند که نفاق پیش از آنکه به دیگری و جامعه ضربه بزند به خود فرد ضربه کاری را میزند، زیرا نفاق موجب تحیر و سرگردانی منافق(بقره، آیات ۸ و ۱۵)، انحطاط اخلاقی، هویتی و شخصیتی(نساء، آیه ۸۸؛ المصباح، ج ۱ و ۲، ص ۲۳۷ ذیل واژه رکس)، گمراهی(نساء، آیات ۱۴۲ و ۱۴۳) ناتوانی در شناخت حقیقت(بقره، آیات ۹ تا ۱۸؛ مدثر، آیه ۳۱)، آلودگی قلبی و بیماردلی(مائده، آیه ۴۱) و در نهایت محرومیت از هدایت الهی(بقره، آیات ۱۴ و ۱۶؛ نساء، آیه ۸۸) میشود؛ اما همین بیماردلی و ناتوانی در شناخت حق از باطل، بستری را در شخص و یا جریان نفاق ایجاد میکند که در نهایت به جای آنکه به قدرتیابی آنان و رهایی از گفتمان قدرتمند جامعه و دولت منجر شود، گرفتار وابستگی به بیگانگان(نساء، آیات ۱۳۸ و ۱۳۹) و بردگی و جاسوسی برای آنان و خیانت به جامعه و مردمان خود میشود.(همان) از این رو قدرت تخریب آنان نسبت به جامعه و امنیتزدایی و ایجاد جنگهای روانی و نرم، بیش از دشمن بیرونی است. اینان در حقیقت همپیمانان مخفی شیطان و از اولیای خاص او هستند که در جامعه حضور دارند و همانند جنیان(اعراف، آیه ۲۷) همه حرکات جامعه را میبینند ولی بهسادگی دیده نمیشوند.(مجادله، آیات ۱۶ و ۱۹؛ حشر، آیه ۱۱)
البته خط نفاق، جریانی با پیشینه تاریخی بسیار است و اینگونه نیست که در دولت اسلامی شکل گرفته باشد، بلکه در دولتهای پیشین از جمله عصر حضرت موسی(ع) و دولت داودی و سلیمانی نیز وجود داشته است. بنابراین، خط نفاق دارای پیشینه تاریخی کهن در جوامع بشری و در میان امتهای پیشین است.(توبه، آیات ۶۸ و ۶۹) لذا با بررسی گزارشهای قرآنی در میان امتهای دیگر، میتوان این خط و اهداف و شیوههای آن را شناخت و برای مقابله با آنان از روشهای قرآنی بهره گرفت.
از آنجایی که نفاق امری قلبی و درونی است(بقره، آیات ۸ و ۱۰ و ۲۰۴؛ نساء، آیه ۱۶۷ و آیات دیگر) میبایست برای شناخت اهل نفاق از نشانههای آن بهره گرفت؛ زیرا هیچ بینش و نگرشی در باطن و اندیشه و ذهن و قلب شخص نیست که در شکل کردار و رفتار خود را نشان میدهد. بهعنوان نمونه یکی از راههای شناسایی منافقان تحلیل سخنان و شیوه کلامی آنان است. خداوند در آیه ۳۰ سوره محمد(ص) میفرماید که از طریق لحن گفتار آنها میتوان نفاق را در باطن منافقان شناسایی کرد.
البته نفاق دارای مراتب گوناگون و شدت و ضعف است(بقره، آیات ۷ تا ۱۰؛ آلعمران، آیه ۱۶۷؛ توبه، آیات ۷۷ و ۹۷) بنابراین، میبایست با توجه به شدت و ضعف نفاق، با آنان برخورد کرد و برنامهریزی و سیاست گوناگونی را در پیش گرفت.
از نظر قرآن، منافقان از همه امکانات و توانمندیهای خود استفاده میکنند تا حقایق را دگرگونه و واژگونه نشان دهند؛ زیرا خودشان گرفتار وارونگی و واژگونی فکری و اعتقادی هستند و نمیتوانند حقایق را چنانکه هست بشناسند و درک و فهم کنند.(نساء، آیه ۸۸؛ بقره، آیات ۹ تا ۱۸؛ مدثر، آیه ۳۱)
آنان چون دل در گرو حق ندارند(مدثر، آیه ۳۱) اهل تحریف حقایق هستند و میکوشند تا با واژگونه کردن آن، باطل را بهعنوان حقیقت جا زده و به مردمان عرضه کنند. از این رو باطل را در لباس زیبای حقیقت قرار میدهند و فساد خویش را بهعنوان اصلاحات به مردمان عرضه میدارند.(بقره، آیات ۸ تا ۱۲)
مفسدان اصلاحات و مدعیان دروغین اصلاحطلبی
خداوند درباره منافقان به چند ویژگی اساسی آنان اشاره میکند که قابل تأمل است. از جمله خصوصیات آنان، طرح ادعاهای دروغین در اموری است که هیچ شناخت، علاقه و دلبستگی بدان ندارند. منافقان مدعی ایمان به خدا(بقره، آیات ۸ و ۱۲) پیامبر(نور، آیات ۴۷ و ۴۸؛ منافقون، آیات ۱ تا ۳) و آخرت و قیامت(بقره، آیه ۸)، کتب آسمانی و قوانین و هنجارهای اجتماعی (نساء، آیات ۶۰ و ۶۱) هستند؛ در حالی که هیچ اعتقادی به این اصول ندارند؛ چرا که نمیتوانند پایبند اصلی از اصول پیش گفته ایمانی باشند و بدان اعتقاد داشته باشند؛ زیرا قدرت و توانایی شناخت حق از باطل را از دست داده و در میان حق و باطل در حال تردید هستند و تحیر و سرگردانی فکری و عملی، آنان را رها نمیسازد. پس ادعای اینکه به حقیقتی چون ایمان رسیده و به مولفههای آن اعتقاد دارند، تنها ادعای دروغ است که بهعنوان لقلقه زبان از طرف آنان مطرح میشود. بنابراین، نمیتوان باور کرد که اینان در ادعای پذیرش اصولی چون ایمان به خدا و مانند آن صادق باشند.
از جمله ادعای آنها در حوزه عمل و رفتار، خیرخواهی برای مردم است(نساء، آیات ۶۱ و ۶۲) از نظر قرآن، اینان نمیتوانند در ادعای خویش صادق باشند؛زیرا نه تنها شناختی از خیر و شر ندارند؛ زیرا حق و باطل را نمیشناسند، بلکه اصولا نمیتوانند با کارهای ارزشی و هنجاری و عقلانی کنار بیایند؛ زیرا همه اینها منوط به شناخت حق از باطل و توانایی تشخیص است که به سبب عقل فاسد و قلب بیمار، ناتوان از چنین قدرتی هستند. بنابراین، سوگندهای آنان نسبت به خیرخواهی به مردم، تنها ادعاهای باطل و دروغینی است که برای اهداف فسادگرانه خویش بر زبان میرانند.
اینان تنها در اندیشه خود هستند و نفاق ورزیشان به سبب خودپرستی است؛ زیرا نمیخواهند مانند کافران هزینهای برای کفر خویش بپردازند،بلکه انسانهای راحت طلبی هستند که دیگران را به میدان مبارزه دعوت میکنند و خود در اتاقهای امن نشستهاند و از برکات و فواید شهروندی استفاده میکنند بیآنکه هزینهای برای این امنیت و آسایش و آرامش بپردازند. از این رو نهتنها به کمک دولت اسلامی نمیروند و در هیچ جنگی حضور واقعی و شهادتطلبانه ندارند بلکه در گوشههایی مخفی شده و توطئه و جاسوسی و تردیدافکنی میکنند(توبه، آیات ۸۳ و ۹۳ تا ۹۶؛ نور، آیات ۴۷ و ۵۳؛ احزاب، آیات ۱۲ تا ۱۵؛ محمد، آیات ۲۰ و ۲۱) حتی به دروغ به کافران اهل کتاب وعده میدهند که ما با شما هستیم و در سرنگونی دولت اسلامی کمک میرسانیم.(حشر، آیات ۱۱ و ۱۲)
اینان در هیچ سخن و کاری اهل صداقت نیستند؛ زیرا نفاق و دورویی بنیاد فکری و قلبی آنان را تشکیل میدهد و هویت و شخصیتشان اینگونه ساخته و پرداخته شده است. گاه چنان در نقش خود فرو میروند که خودشان را نیز گم میکنند، چه رسد که مسلمان و غیرمسلمان را از هم تشخیص بدهند. اینان هویت و شخصیت باخته هستند و حتی اهل کتاب و کافران و دشمنان نمیبایست دل در گرو اینان داشته باشند و به امید همراهی و همکاریشان اقدامیکنند.
در حوزه اندیشه نیز خود را پرچمدار خردگرایی و عقلانیت میدانند. سخنان و کتابهایشان پر از این ادعاها و اصطلاحات است. هرگونه تعبد و تقلید مبتنی بر عقلانیت را زشت میدانند در حالی که خود اهل تقلید کورکورانه از ابلیس و شیاطین او هستند. تودههای مومن را سفیه و بیخرد میدانند و کسانی را که به اطاعت از ولایت سخن و حرکت میکنند بهعنوان بیخردان و سفیهان به تمسخر و استهزاء میگیرند. مومنان را انسانهایی معرفی میکنند که تودهوار در هیاهوها به نفع رهبری و ولایت حرکت میکنند و از هیچگونه خردی سود نمیبرند.
منافقان خود را دانایان جامعه بر میشمارند و مدعی روشنفکری و روشنگری هستند. جالب اینکه هرگونه اصول عقلانی را بهعنوان تجدد و تغییر زیر پا میگذارند در حالی که مدعی عقلانیت هستند. از نظر آنان خردمندی در تغییرطلبی است حتی اگر همراه با هنجارشکنی و تخریب اصول عقلانی و ارزشهای اجتماعی باشد. بر سفاهت و بیخردی خود نام روشنفکری و خردورزی مینهند.(بقره، آیه ۱۳)
اهل فساد هستند و خود را صالح میدانند. در حالی که صلاح و صالح بودن مبتنی بر عقلانیت و تعقل و شناخت حق از باطل و علاقهمندی به خیر و خوبی و ارزشهای عقلانی و وحیانی است؛ ولی اینان با سفاهت و بیماری ذهنی و قلبی خویش، خود را انسانهای با درک درست صلاح و فساد معرفی میکنند.
خداوند در تبیین این ادعای باطل و دروغین منافقان یادآور میشود که اگر اینان اهل صلاح و مردمانی صالح هستند؛ چرا بخل میورزند و از کمک و احسان و امداد به دیگران اجتناب میکنند؟ اگر اهل صلاح هستند؛ چرا برخلاف حکم عقل از عدل و وفای به عهد و پیمان سر باز میزنند و انسانهای ضد اخلاقی هستند و به هیچ عهد و پیمانی وفادار نمیباشند و هنجارها و ارزشهای اخلاقی انسانی عقلانی را میشکنند و تخریب میکنند؟(توبه، آیات ۷۵ و ۷۶ )
اینان خود را صلحطلب و ضد جنگ معرفی میکنند و ادعا دارند که برای خیرخواهی، از هرگونه جنگی پرهیز میکنند و خواهان صلح همیشگی در میان بشریت هستند. از این رو حتی با زیر پا گذاشتن اصول عقلایی و اخلاق انسانی در پی صلح میروند و به محاکم بینالمللی طاغوت و استکبار مراجعه میکنند تا صلح را برقرار کنند حتی اگر این صلح به قیمت ذبح عدالت باشد؛ زیرا از نظر اینان صلح امری خوب است حتی با ظالمانی که خون مردمان را در شیشه میکنند و مستکبرانی که زن و بچه مردم را میکشند و به بردگی جنسی و غیرجنسی میکشند.(نساء، آیات ۶۰ و ۶۲ )
از همه بدتر آنکه خود را اصلاحطلب میدانند در حالی که جز به فساد و افساد در زمین و جامعه و مردم نمیاندیشند. (بقره، آیات ۸ تا ۱۲ و نیز ۲۰۴ و ۲۰۵)
با توجه به تحلیل و تبیین خداوند درباره شخصیت منافقان میتوان دریافت که چرا خداوند ادعای اصلاحطلبی منافقان را امری ناخواسته از سوی آنان معرفی میکند. به این معنا که آنان نمیدانند که جز افساد و فساد در زمین و جامعه کاری نمیکنند ولی به خیال خویش دارند اصلاحگری میکنند؛ زیرا اینان شعور و ادراک خود را نسبت به درک حقایق و خوبیها و بدیها و نیز صلاح و فساد از دست دادهاند؛ از این رو ناخواسته و نادانسته کارهای فاسد انجام میدهند و در تخریب اصلاحات واقعی گام بر میدارند ولی گمان میکنند که در حال اصلاح موارد فاسد هستند.(بقره، آیات ۸ تا ۱۲)
ادعای اصلاحات و اصلاحطلبی از گروهی منافق واقعاً شگفتانگیز است؛ زیرا اینان شعور و درک و فهم خیر و شر و فساد و صلاح را ندارند. پس چگونه است که خود را مصلحان میدانند و داعیه اصلاحطلبی دارند؟!
واقعاً کسی که به اندیشهها و رفتار سفیهانه و نابخردانه و سرگردانیهای منافقان در پندارها و کردارها مینگرد، خندهاش میگیرد که چگونه چنین اشخاص و جریانی خود را نه تنها صالح بلکه مصلح و اصطلاح طلب معرفی میکند و خواهان همراهی تودههای مومن با خودشان میشوند؟(بقره، آیات ۸ تا ۱۲ و نیز ۲۰۴ و ۲۰۵)
باید انسان بیخرد باشد که انسانهای سفیه و بیخردی را بهعنوان مصلح انتخاب و از آنان پیروی کند و به جای پیروی از پیامبران و رهبران خردمند و خردورز کرده پیرو چنین مردمانی باشد و به آنان رای داده و در قطار ایشان زندگی خویش را بگذارد و حرکت کند.