kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۱۴۳۷
تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۲۰:۰۱
یک ستاره از آن هزار

ستاره بیست و پنجم؛ ساده و صمیمی

 

سال 1342 در یکی از روستاهای مازندران به دنیا آمدی و هنوز ده بهار از عمرت نگذشته بود که طعم بی‌مادری را به جان چشیدی.
تحصیلات ابتدایی را پشت سر گذاشته بودی که پدرت تصمیم به نقل مکان گرفت و در جوار امام رضا‌(ع) ساکن شدید تا زندگی تازه‌ای را تجربه کنی. هرچند ترک مازندران و قبر مادر چنان روحیه کودکی‌ات را به هم ریخت که تو هم اشتیاق درس خواندن را از دست دادی و برای کمک به معاش خانواده درگیر کار و کوشش در اجتماع گردیدی که مصادف با آغاز زمزمه‌های انقلاب اسلامی در ایران بود و تو هم به خیل مردم انقلابی مشهد پیوستی. پیروزی انقلاب و زمزمه‌های آشوب کردستان پایت را به سنگر مسجد و مدرسه بسیج کشاند تا در آنجا راه عاشقی را برگزینی و درس مقاومت و مجاهدت را مشق کنی و در آن هنگامه کسی انتظار رفتن تو را به کردستان نداشت اما تو مسافر آن دیار شدی و از طریق بسیج پا به عرصه رویاروئی اسلام و کفر و گذاشتی و پس از چندی از کردستان عازم جنوب شدی و طعم حضور در مقابل دشمن بعثی و آزادی سوسنگرد را از چنگال دشمنان این مرز و بوم چشیدی. 21 ساله بودی که ازدواج کردی و به عضویت سپاه پاسداران اسلامی در آمدی و برای آموزش دوره پاسداری عازم بیرجند شدی و با پایان دوره آموزشی به جبهه اعزام شدی و در واحد مخابرات لشکر 21 امام رضا(ع) مشغول به خدمت گردیدی.
تب و تاب جبهه، روحیه جهاد را در وجودت تقویت نمود و هرگاه به مرخصی می‌آمدی به فکر تهیه کسری امکانات و ملزومات مخابراتی جبهه و جنگ بودی و با سرکشی به واحدها و پادگان‌های سپاه به فکر تامین کمبودهای جنگ بودی تا با خودت به منطقه ببری و معتقد بودی نماز اول وقت، تعهد به انجام فرائض دینی و اطاعت از رهبری موجب هدایت در صراط مستقیم است و عاقبت به خیری آدم‌ها..
پس از چندی که از حضورت در جبهه می‌گذشت و تو در کوره حوادثش آب دیده شده بودی به‌عنوان جانشین مخابرات لشکر منصوب شدی تا بهتر در خدمت رزمندگان و جبهه‌های جنگ باشی، دست نوشته‌های تو گواه این حقیقت و صداقت عمل و حضورت در جبهه‌هاست. جایی نوشته بودی؛
-تکلیف مسلمان زمانی تمام می‌شود که پایان عمرش باشد. نیرویی که یک ربع مانده به طلوع و غروب آفتاب نمازش را بخواند نمی‌تواند تا 50 متری دشمن برود. نیرویی که نماز اول وقت نخواند و لذت نماز شب و نماز جماعت را درک نکند نمی‌تواند در مقابل پاتک دشمن مقاومت نماید... و به گفته همرزمان و هم‌سنگرانت، تو در انجام فرائض دینی پیش قدم بودی و شب‌ها با صمیمیتی که از خصایص تو بود میان نیروها می‌نشستی و دعا می‌خواندی و راز و نیاز می‌کردی و در پایان از همه می‌خواستی که در حق یکدیگر دعا کنند و فرج مولایمان صاحب الزمان و پیروزی رزمندگان را از خدا طلب می‌کردی. تو جهاد را از کردستان آغاز نمودی و با حضور در جبهه‌های سوسنگرد، بستان و چزابه و مناطق دیگر به اوج رساندی و در بلندای کوهستان‌های کردستان به انتها رساندی و در دهم شهریور 1365 طی عملیات کربلای 2 آسمانی شدی و به یاران شهید پیوستی...
موضوع‌‌: شهید علی میری
نویسنده: ابوالقاسم محمدزاده