kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۱۲۳۶
تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۹:۰۸
پیروزی در  عملیاتی نفس‌گیر با همکاری مشترک ارتش و سپاه

بازی‌دراز قدمگاه شهیدان

 
 
 
احسان رشیدی
عملیات بازی‌دراز یکی از مهم ترین عملیات‌های مشترک سپاه و ارتش در غرب کشور است که به فاصله هفت ماه از آغاز جنگ تحمیلی در منطقه عملیاتی سرپل ذهاب انجام شد.
درسالگرد این عملیات غرور آفرین، برادر مولاداد رشیدی یکی از رزمندگان بسیجی حاضر در عملیات طی مصاحبه‌ای اظهار داشت:
اولین بار مهرماه 1359 همراه تیم اطلاعات و بازرسی بسیج عشایری استان عازم سرپل ذهاب بودیم، نزدیک غروب به‌محض عبور از تنگه کل داوود آتش توپخانه دشمن جاده را تا شهر هدف قرارداد و به‌سختی این فاصله کوتاه را طی کردیم، در همان لحظات راهنمای تیم با اشاره دست بازی دراز را به ما نشان داد و گفت دیده بان دشمن آنجاست، دشمن بر شهر سرپل ذهاب و مناطق اطراف آن از دامنه ارتفاعات بازی دراز تا دشت ذهاب و جاده مهم گیلان غرب به قصر شیرین تسلط و اشراف کامل داشت، با حضور ارتش بعثی صدام روی ارتفاعات بازی دراز تقریباً کلیه تحرکات جبهه ما رصد و ضمن اجرای آتش بی‌وقفه موجب محدودیت حرکت نیروهای خودی می‌شد، اهمیت دیده‌بانی در این رشته ارتفاعات به حدی بود که مجهزترین مرکز دیده‌بانی بانام صدام روی قله 1150 راه‌اندازی شده بود.
بسیج مستضعفین عشایری غرب کشور در کرمانشاه با شروع جنگ به فرماندهی برادر جلال‌الدین پولکی راه‌اندازی شد و ضمن جذب و اعزام نیرو به جبهه‌های کرمانشاه و کردستان، در محورهای عملیاتی این دو استان تشکیلاتی تحت عنوان ستاد هماهنگی مستقر و اداره امور نیروهای اعزامی را با هماهنگی فرمانده عملیات منطقه انجام می‌داد، این ستاد در محور سرپل ذهاب در پادگان ابوذر به فرماندهی برادر علی‌محمد امیری از رزمندگان بسیجی لرستان تشکیل و فعالیت‌های مؤثری در کنار سایر رزمندگان سپاه و بسیج داشت.
پاییز سال 1359 من هم در کنار برادر علی‌محمد امیری در ستاد و در پادگان ابوذر مستقر شدم، نیروهای اعزامی بسیج عشایری که از سراسر کشور به کرمانشاه مراجعه می‌کردند روزبه‌روز بیشتر می‌شد و درنتیجه حوزه فعالیت و مناطق استقرار بیشتری به بسیج واگذار می‌شد.
نیمه دوم فروردین سال 1360 حال و هوای منطقه به شکل خاصی تحت تأثیر آمادگی رزمنده‌ها، جابجایی‌های غیرمعمول، تقویت نیروها، تشدید فعالیت‌های شناسایی معبرها در ارتفاعات بازی دراز قرار داشت و نوید اجرای عملیات را می داد، هرچه به‌روزهای آخر فروردین نزدیک می‌شدیم بحث حمله و تصرف بازی دراز جدی‌تر می‌شد.
بالاخره بعدازظهر روز اول اردیبهشت، گردان‌های عملیاتی اعزامی تهران در خیابان‌های پادگان ابوذر به خط شده و فرماندهان مشغول رسیدگی و ساماندهی نیروها بودند، نیروهای بسیج عشایری نیز در قالب یک گروهان به فرماندهی برادر محمد مهر علی‌خان اعزامی لرستان مقابل ساختمان ستاد هماهنگی به خط شده بودند و محمد مشغول کنترل سلاح و تجهیزات آن‌ها بود من به خاطر تأمین و تدارک امکانات موردنیاز گروهان و سایر نیروهای بسیج عشایری که به‌صورت متفرقه در گردان‌های عملیاتی جمعاً در حد یک گردان حضور داشتند و همکاری با برادر محسن حاج‌بابا جانشین برادر غلامعلی پیچک در این زمینه‌ها نتوانستم آن لحظه همراه نیروها بروم و تا ساعت 9 یا 10 شب‌کارم طول کشید.
با خروج آخرین نیروها فضای پادگان را که مثل شهر خالی از سکنه شده بود غم و اندوه فراگرفت، من به‌اتفاق دو نفر از دوستان بسیجی، برادر سید اسماعیل موسوی (در روزهای آخر جنگ در منطقه جنوب به شهادت رسید) و برادر مجتبی بحرینی، از مسیر ارتفاع دانه خشک به روستای شیشه راه و سپس روستای فتحی افشار رفتیم و اواخر شب بخت یاری کرد و خودمان را به گروهان محمد رساندیم، ذکر این مطلب را ضروری می‌دانم که رزمندگان استان کرمانشاه از عملیات سپاه استان، سپاه سرپل ذهاب، قصر شیرین، بسیج عشایری و نیروهای بسیجی بومی منطقه، به‌صورت داوطلب و متفرقه در دل گردان‌های حاضر در عملیات حضور داشتند و بعضاً در شناسایی‌ها به شهادت رسیدند ازجمله شهید پرویز دریکوند جمعی بسیج عشایری و دو تن از هم‌رزمانش، برادر علی‌محمد امیری مسئول ستاد هماهنگی که جز تیم اطلاعات عملیات بود و مجروح شد و متأسفانه کمتر به فداکاری‌های آن‌ها پرداخته می‌شود.
دشمن برای متوقف نمودن رزمندگان با کشیدن سیم‌خاردار و مین‌گذاری شیارها و معابر احتمالی که قابلیت نفوذ به خط الراس را داشت با گماردن تیربار و تک‌ تیراندازهای ماهر در نقاط مشرف بر این معابر تا حد زیادی اطمینان پیداکرده بود که عبور از این سدهای مستحکم غیرممکن است، با این‌ وجود تیم‌های تخریب مسیر را برای عبور نیروها باز کردند، تعدادی از نیروها به‌عنوان خط ‌شکن در نزدیک‌ترین نقطه به سنگرهای دشمن مستقر و منتظر دستور آغاز عملیات شدند، مابقی نیروها در فاصله کوتاهی پشت سر آن‌ها پشت تخته‌سنگ‌ها و بعضاً درازکش آماده شروع درگیری شدند، یک قبضه تیربار دولول سنگین که به نظر تیربار ضد هوایی می‌آمد سمت راست ما قرار داشت، سکوت همه‌جا را فراگرفته بود به‌طوری‌که صدای نفس‌های خودمان را می‌شنیدیم و منتظر دستور بودیم.
عملیات بازی دراز در ساعات اولیه روز دوم اردیبهشت 1359 در چهار محور روی قله‌های 1050 و 1100 گچی و 1150 و 1100 صخره‌ای با شلیک آرپی‌جی و تیربار و سلاح‌های انفرادی بچه ها آغاز شد، دشمن لحظاتی پس از اولین شلیک به سمت مواضع آن‌ها سراسیمه به‌صورت پرحجم اما پراکنده شروع به تیراندازی کرد، ما روی قله 1050 که در سمت چپ سلسله ارتفاعات بازی دراز و اولین قله بعد از ارتفاع سنبله در دشت دیره است وارد عمل شده بودیم نیروهای عمل‌کننده با ترکیبی از نیروهای سپاه تهران، بسیج عشایری و تعدادی از نیروهای متفرقه استان کرمانشاه تشکیل‌شده بود و فرماندهی این گردان بعلاوه به عهده برادر محسن وزوایی بود، با شروع درگیری و تبادل آتش نزدیک، نیروها از کنار تیربار ضد هوایی دشمن روی شیار عبور کردند و تیربار توسط خدمه رها شد و به سمت خط الراس فرار کردند، بعد از حدود نیم ساعت درگیری تن‌به‌تن و شهید و مجروح شدن تعدادی از بچه‌ها دشمن باوجود تلفات هنوز مقاومت می‌کرد، امدادگرها با سرعت مشغول رسیدگی به مجروحین بودند و در دسته‌ها به‌محض شهادت یکی از هم‌رزمان پیکر مطهر شهید را به نقطه‌ای پایین‌تر از محل درگیری انتقال می‌دادند، آسمان بازی دراز با شلیک مستمر گلوله‌های منور توپ و خمپاره مثل روز روشن‌شده بود، کم‌کم توپخانه و خمپاره‌اندازهای دشمن پای‌کار آمدند و نقاطی را در دامنه تمام ارتفاعات هدف قرارداد، با این وصف ما به دشمن خیلی نزدیک شده بودیم، آن‌ها روی خط الراس مدام به سمت ما نارنجک پرتاب می‌کردند تعدادی از نارنجک ها ازبالای سر ما عبور می‌کرد و پایین‌تر منفجر می‌شد و تعدادی نرسیده به محل استقرار ما که اگر لطف خدا نبود در همین صحنه درگیری عمده نیروها شهید یا مجروح می‌شدند، براثر شلیک گلوله‌های رسام از سنگرهای دشمن محل مواضع آن‌ها کاملاً مشخص می‌شد که بچه‌ها با پرتاب نارنجک راه نفوذ به رأس قله را باز کردند و پس از عبور تعدادی از بچه‌ها به پشت دشمن و شروع تیراندازی سازمان آن‌ها به هم‌ریخت و تعدادی اسیر شدند، این اقدام درتضعیف روحیه سایر نیروهای دشمن خیلی تأثیر داشت و بچه ها باهدف قرار دادن مواضع آن‌ها در مدت کوتاهی به خط الراس رسیدند.
پاکسازی قله 1050 توسط نیروها با درگیری پراکنده با بازمانده‌های دشمن شروع شد، عمده نیروهای دشمن کشته یا مجروح یا اسیرشده و مابقی فرار کردند کار پاک‌سازی و جمع‌آوری سلاح و مهمات جامانده دشمن برای استفاده در درگیری‌های بعدی تا اذان صبح طول کشید، بعد از نماز فرماندهان تأکید داشتند که تا ساعاتی دیگر دشمن با توان بیشتر و این بار با آتش سنگین برای پس گرفتن قله پاتک خواهد کرد و توصیه‌های لازم را به نیروها گوشزد می‌کردند، دشمن روی قله‌های 1150 و 1100 صخره‌ای مقاومت کرده و بچه‌ها موفق به شکستن خط اولیه آن‌ها نشده بودند و گاها تبادل آتش سبک دیده می‌شد، اما قله مجاور ما 1100 گچی سقوط کرده و تعدادی از بچه‌ها بنا به دستور از مسیر شیب سمت راست که به قله 1100 ختم می‌شد برای پاکسازی و الحاق با نیروهای خودی حرکت کردند.
با روشن شدن هوا نیروهای دشمن که از تاریکی هوا استفاده کرده و تا جایی که توانسته بودند به دامنه قله نزدیک و زمین‌گیر شده بودند دیده شدند، بچه‌ها به علت نداشتن سنگر به‌ناچار لابه‌لای تخته‌سنگ‌ها موضع گرفته و منتظر رسیدن دشمن به تیر رأس بودند، دقایقی بعد آتش پرحجم توپخانه و خمپاره‌اندازهای دشمن شروع شد، برای مقابله با برخورد مستمر گلوله‌ها به تخته‌سنگ‌ها و انفجارهای پی‌درپی و قرار داشتن نیروها در محیط باز بدون سقف، بیش از پانزده دقیقه کاری جز ذکر و توکل به خدای بزرگ از کسی برنمی‌آمد، با توقف آتش فریاد فرمانده بلند شد که دشمن داره نزدیک می‌شه آماده درگیری باشید، نیروهای دشمن هنگام اجرای آتش قسمتی از دامنه به سمت قله را طی کرده بودند و حالا در برد سلاح‌های ما قرار داشتند من شب عملیات یک قبضه ژ 3 تاشو داشتم که فشنگ تمام کرده بودم و ناچارا یک قبضه کلاشینکف غنیمتی و یک جعبه نارنجک کنار خودم گذاشته بودم، بالاخره درگیری شروع شد و در همان دقیقه اول دشمن زمین‌گیر شد و باوجود اجرای آتش خمپاره مجدد نتوانست به قله نزدیک شود و در هجوم بچه‌ها به سمت دامنه ناچار به فرار شدند.
با فروکش کردن پاتک اولیه من به سمت ارتفاع 1100 گچی رفتم و بچه‌های بسیج عشایری ازجمله برادر خدامروت گلی (ایشان در عملیات والفجر 9 به شهادت رسید) و برادران موسوی و مجتبی بحرینی که همدیگر را در جریان عملیات شب گذشته گم‌کرده بودیم را ملاقات کردم، عمده نیروهای بسیج عشایری کرمانشاه روی ارتفاع 1100 بودند، تعدادی ازجمله شهید والامقام سعید یداللهی با شهید وزوایی روی ارتفاع 1150 حضور داشتند، سعید در درگیری شب عملیات مجروح شده بود و در مرحله دوم عملیات برای تصرف قله علی‌رغم مجروحیت شرکت می‌کند و متأسفانه موفق به تصرف قله نمی‌شوند و در نزدیکی مواضع دشمن منتظر فرصت دیگر برای حمله می‌شوند سعید براثر شدت جراحات به شهادت می‌رسد که روز بعد باوجود دشواری پیکر مطهر این شهید عزیز توسط برادر بسیجی سیروس آذیش زمانی به پادگان ابوذر انتقال داده شد که پدراین شهید بزرگوار یک تریلر کانتینر پوشاک و لوازم بهداشتی با هزینه شخصی خودشان به منطقه آورده بودند که باخبر شهادت فرزندش مواجه شد، این پدر شهیدپرور وحید فرزند دیگرش را در عملیات نصر 7 تقدیم انقلاب اسلامی کرد، برادر محمد مهر علی‌خان فرمانده گروهان بسیج عشایری نیز در جریان درگیری‌های قله 1050 براثر اصابت چند ترکش توپ به شهادت رسید.
عملیات بازی‌دراز 8 تا 10 روز با تلاش نیروهای خودی برای تصرف دو قله باقیمانده و پاتک‌های پی‌درپی دشمن ادامه داشت، ارتش صدام برای متوقف نمودن پیشروی رزمندگان با توجه به اهمیت سوق‌الجیشی ارتفاعات بازی دراز یگان‌هایی را از مناطق دیگر فراخواند و با به‌کارگیری حدود ده هزار نفر در طول عملیات و پاتک‌های پیوسته سعی در باز پس‌گیری قله‌های ازدست‌رفته داشت و عملاً بخشی از فشار بر منطقه عملیاتی جنوب برداشته شد و دشمن با 1500 کشته و مجروح و 700 نفر اسیر دوقله مهم را از دست داد و نیروهای خودی در موقعیت پدافندی مناسب تری 
قرار گرفتند.
از نکات برجسته عملیات می‌توان به پشتیبانی توپخانه خودی، هلی برن تکاوران ارتش به پشت نیروهای دشمن در قله‌های 1100 و 1150 و شهادت شهید والامقام حسین ادبیان و تعدادی از تکاوران همرزمش در این عملیات، رشادت خلبان شهید علی اکبر شیرودی در متوقف کردن نیروی زرهی دشمن در پاتک سنگین به سرپل ذهاب، دقیقاً در محل یادمان این شهید بزرگ اشاره کرد. عملیات بازی‌دراز توسط فرماندهان سپاه شهید غلامعلی پیچک، شهید محسن حاج‌بابا و برادر ابراهیم شفیعی و فرماندهان ارتش طراحی و در اجرا شهیدان محسن وزوایی و علیرضا موحد دانش و رزمندگان سلحشور اعزامی از تهران و استان کرمانشاه  نقش اساسی داشتند، روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد.