یادی از روحاني شهيد احمد جاويد
هميشه جاويد
سعید رضایی
خبر مجروحيتش را از بچههاي گردان شنيدم. تماس گرفتم بيمارستان و به هر طريقي بود پيدايش كردم و با او حرف زدم.
پيش خودم فكر كردم اكنون وضعيت روحي مناسبي ندارد و بهتر است كمي دلداريش بدهم تا زياد ناراحت نباشد و بلكه فراموش كند.
گفتم: «تبريك ميگم، تو هم به خيل جانبازان پيوستي، چقدر گفتم خط ميري زياد شيطوني نكن.»
گفت: «اينقدر لج عراقيها رو درآوردم و عصبيشون كردم كه مجبور شدند اينجوري آرومم كنند. انشاءالله زودي خوب ميشم و ميريم تلافي ميکنیم. به سرباز امام زمان شليك ميكنند؟»
* * *
روحاني شهید احمد جاوید، این طلبه عارف و راسخ و محب اهلبیت رسولالله در سال 41 در یک خانواده کم درآمد و در شهر تهران پا به عرصه گیتی گذاشت.
از ابتدای زندگی پربارش نبوغ و استعداد و قداست خاصی در او مشهود بود و این قداست حتی در عکسهایی که از وی از آن دوران به یادگار مانده است هویداست. دوران ابتدایی را سپری کرد در سالهای دوم و سوم راهنمایی بود که آتش عشق در وجودش شعلهور گردید و مبارزات علنی علیه طاغوت را در سطح دبیرستان و محله و محفلهای مذهبی شروع نمود.
در اوایل شروع تظاهرات حدود سالهای 56-57 در تظاهرات امت حزبالله فعالانه شرکت داشت. حتی چند بار در تظاهرات مورد ضرب قرار گرفت.
از همین سالها بود که بطور رسمی به روش طلبگی شروع به تحصیل نمود و در نزد استادان فن به تلمذ مشغول شد.
اشتیاق و استعداد توأم با سعی وافرش در طلبگی عامل بسیار موثر پیشرفت سریع علمی او بود. در جوار تحصیل علم به تصفیه بزرگ نفس و خودسازی پرداخت، بهطوری که زهد و تقوایش از مشخصات بارز او بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی سریع به متشکل کردن نیروهای حزبالله از طریق مساجد و برنامهریزی جهت تبلیغات نمود.
از نمونه کارهای وی در آن هنگام فعالیت در مسجد امام حسین(ع)، تأسیس کتابخانه مسجد مذکور، تشکیل شورای هماهنگی مساجد و همچنین برگزاری سخنرانیها و کلاسهای ایدئولوژیک با سود بردن از اساتید حوزه جهت ارتقاء بینش ایدئولوژیک نسل جوان منطقه، نقش بسیار حساس و فعالی داشته است.
در مسائل سیاسی و ایدئولوژیک دارای موضعگیری روشن و صریح بود. بهطور نمونه در انتخابات مجلس خبرگان و ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی حتی کار به برخورد با سمپاتهای منافقین نیز کشیده شده بود. در جهت ارشاد سمپاتهای سادهلوح و طرفداران گروهکها چه شخصی و چه از طریق برگزاری کلاسها فعالیت شدیدی داشت. از نمونه این کارها برگزاری کنفرانس تضاد دیالکتیک در مسجد دانشگاه تهران بود. شهید جاوید از همه گروهکها و سازمانهای موجود از مارکسیستهای چینی و روسی و... گرفته تا اسلام شناسان راستین دعوت به عمل آورد تا در این کنفرانس شرکت نمایند و همچنین از اساتید حوزه دعوت نمود که به پاسخ این گروهکها بپردازند، اما بهخاطر سیهرویی این گروهکها و پوشالی بودن افکارشان هیچکدام از این گروهکها جرأت ابراز وجود نداشتند و به ناچار بعضی از اساتید حوزه که حضور داشتند به سخنرانی پرداختند. در سال دوم نظری بود که احساس کرد شیوه درس دبیرستان برایش مفید و قابل استفاده نیست و موجب وقتگیری است لذا با جرأت بسیار اقدام به ترک تحصیل نمود و میگفت این نوع تحصیل مرا اقناع نمیسازد.
ایشان به علت شوق وصفناپذیری که به تحصیل علوم فقهی داشت کلیه حرکات و سکنات خود را بر محور تحصیل طلبگی محمور ساخت و از کارهای پراکنده تبلیغاتی اجتناب نمیورزید. البته برادرانی که در نهادهای انقلاب اسلامی فعالیت داشتهاند بهواسطه حسنسلیقه و ابتکار تقوی و علم ایشان بسیار راغب بودند که در نهادهای انقلاب اسلامی فعالیت نمایند و ایشان بر این اعتقاد بود که باید یک گروه نیز تمام وقت عمرش را وقف تحصیل علوم فقهی نمایند تا بتوانند در آینده از مجتهدین معتقد به ولایت فقیه در جامعه باشند و بتوانند پویندگی و رهبریت فکری امت اسلامی را عهدهدار گردند. معالوصف با درخواست بعضی برادران مدتی نیز در کمیته انقلاب اسلامی افتخار خدمت به انقلاب اسلامی و همکاری با پاسداران عزیز اسلام را داشتهاند.
اخلاص و ایمان مسلح به علم وافر ایشان بود که موجب گردیده بود برادران پاسدار همکارش محبت و شیفتگی خاصی نسبت به این شهید بزرگوار ابراز دارند.
روش تحصیل و تدریس وی با تفحص و تشریح و تدقیق خاصی همراه بود و بر این عادت بودند که برای تدریس ما تحصیل درس خاص و علاوه بر مطالعه دقیق آن درس از کتابهای مختلف که در آن زمینه وجود داشت اعم از کتب قدما و یا متأخرین سود میبرد. لذا گفتار و تدریس و تحصیل وی بسیار مستدل، روشن، شیوا و قابل فهم بود.
در دهم دی سال 60 در یک محفل ساده ولی عرفانی و روحانی توفیق پیوند زناشویی را یافت و ازدواج عامل گسترش و بسط حالت روحانی و علمی ایشان گشت. وی مخلصانه به اهلبیت رسولالله عشق میورزید. در زندگی قانع و قناعت پیشه بود. پشیزی ارزش به دنیا و زندگی دنیوی قائل نبود و تمام وجودش توکل و رضایت حقتعالی بود، به اعتباری زندگیاش در اسلام خلاصه شده بود و چیزی از خود نداشت و نبود و به واقع کلمه عبدالله بود.
منزلش مرکز بررسی مشکلات و یادآوری مسائل دوستان و یاران بود، بهطوری که مشهود بود اطاقش همواره مملو از دوستان بود. اگر کسی درس میخواست یا قرض داشت یا ازدواج میکرد و یا مشکلات خانوادگی داشت و یا... به ایشان مراجعه میکرد و وی با سعه صدر وافرش تمام این مسائل را گوش میداد و با صبوری تا آنجا که در قدرتش بود برای رفع آن مشکل یاری میکرد.
وجود منورش در بین اطرافیانش حرکتزا و موجه تقوی و شوق طلبگی بود. اخیراً ایشان در صدد نوشتن کتابی و در باب اصول فقه و بررسی در این موضوع بود که به گفته اساتیدش در صورت توفیق یافتن و به اتمام رساندن آن تحول عظیمی را ایجاد میکرد ولی متأسفانه ایشان مجال نیافتند و فقط توانسته بود حدود 30 صفحه از مقدمه کتاب مذکور را به پایان برد. ایشان مدارج علمی را به تناوب در تهران و قم تحصیل مینمود و این اواخر وی قصد اقامت دائم در قم داشتند.
وی در حال تحصیل اواخر دوره سطح بودند و به واسطه استعداد و مطالعات عمیقش مجلد اول لمعه و قوانین را برای دیگر طلاب محترم تدریس میکردند. وی بر این عزم بود که اوایل مهر سال 60 بطور رسمی به لباس مقدس روحانیت توسط یکی از والاترین اساتیدش ملبس گردد.
خود ایشان بر این نظر بود که جمیع طلاب باید ملبس به لباس مقدس روحانیت گردند ولی خود بر این قضیه حساسیت داشت که حتماً از تقوی عملی والا برخوردار بود تا بتوان از منزلت و شأن روحانیت، این سنگر مقدس اسلام دفاع نمود. علاقه وافری به مجتهد شدن و خدمت به انقلاب اسلامی از این سنگر مقدس داشت و میگفت برادران باید با سعی وافر در وقت قلیل و تقوای کثیر و علمی عمیق به درجه استنباط فقه (اجتهاد) نائل گردند تا در جریان پیاده نمودن احکام الهی در جامعه اسلامیمان موفق و در درگاه خداوند تبارک و تعالی روسپید واقع شوند.
برای ایشان پس از مدتی جهت صله ارحام به نزد اقوام و دوستان آمدند. از همان لحظه ورود نورانیت و روحانیت خاصی را با خود آوردند. با محبت تمام به دیدار پدر و مادر و دیگران شتافت.
روز جمعه 12 شهریور سال 1361 به دست ناپاک و آلوده منافقین، شربت شهادت را نوشید راهش مستدام و پر رهرو باد. دختر این شهید بزرگوار شش ماه و 4 روز بعد از شهادتش به دنیا آمد.