جهاد تبیین از نگاه قرآن
علی جواهردهی
یکی از شیوههای اساسی دشمن در تهاجم علمی – فرهنگی، شبهه سازی، متشابهسازی و آمیختگی حق و باطل است؛ زیرا این گونه توده مردم بلکه حتی خواص بیبصیرت در شرایطی قرار میگیرند که یا انتخابی ندارند و سردرگم میشوند، یا اگر انتخابی داشته باشند، همراهی و همگامی با دشمن در قول بلکه فعل است. دشمن با این روش با شستوشوی مغزی و تصرف قلبی، این افراد را به جریان نفوذ تبدیل میکند که از درون به نظام فکری و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی بلکه امنیتی و نظامی وارد میشود و از درون آنها را مورد حمله قرارداده و تضعیف یا حتی نابود میکند.
برای مقابله با چنین شیوهای لازم است با جهاد تبیین به عنوان جهاد کبیرعلمی – فرهنگی، به تبیین و جداسازی حق و ناحق و سره از ناسره پرداخته و با بصیرت بخشی مردم را متذکر دشمن و شیوههایش کرده و از دام آنان رهانید. در حقیقت جهاد تبیین، ایجاد روشنگری میان دو امر آمیخته است تا امکان داوری و قضاوت صحیح فراهم آید وذهن و دل مردم نسبت به حق و باطل معرفت یافته و گرایشهای صحیح برایشان به وجود آید.
بر اساس آموزههای قرآن، از وظایف ضروری و تکالیف اصلی پیامبران و مومنان جهاد تبیین است؛ زیرا حتی اگر حق به شکل روشن بیان شده باشد، باز هم تکرار آن در قالبهای گوناگون با بیان همه جزئیات و تفصیلات میتواند شرایط را به گونهای رقم زند که اگر متشابهاتی هست، از طریق محکمات، به محکمات تبدیل شود و شرایط سوءاستفاده برای بیماردلان منافق و کافران و مشرکان معاند فراهم نشود. در نوشتار حاضر ضرورت جهاد تبیین و بصیرت بخشی به مردم تشریح شده است.
قرآن روشن و روشنگر
«قرآن»، کتابی مبین و روشن است(آل عمران، آیه 138)؛ این بیان و مبین بودن قرآن به معنای آن است که خود نه تنها روشن و آشکار است، بلکه میتواند امور دیگر را روشن کند و از تاریکی ناشناختگی و به آمیختگی غیر قابل شناخت بیرون آورد؛ از همین رو خدا در توصیف قرآن میفرماید: و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء، ما بر تو کتاب را فروفرستادیم که تبیان و روشنگر هر چیزی است.(نحل، آیه 89) بنابراین، چیزی در هستی مورد نیاز انسان نیست، مگر آنکه خدا در قرآن، آن را به شکل کاملا روشن بیان کرده و همچون چراغی آن را از تاریکی جهالت به روشنایی علم و دانش وارد ساخته است تا انسان بتواند در سایه قرآن، حقیقت را از باطل باز شناسد و گرایشها وگریزشهای خویش را بدان تنظیم کند.
واژه بیان از ریشه «بین و بان» به معنای جداسازی دو چیز از یکدیگر است. از همین رو، به چیزی که میان دو چیز قرار میگیرد، میگویند که این «بین» آن دو قرار گرفته و میان آنها فاصلهانداخته است. همین جداسازی میان دو امر موجب میشود تا نوعی روشنگری تحقق یابد و مطالب و مسائل آمیخته نشوند و امکان تشخیص با تشخّص یافتن دو امر فراهم آید. بنابراین، وقتی میگویند: «بَانَ الامر؛ امری روشن شد» یعنی با جداسازی میان دو چیز این روشنایی انجام گرفته و تشخّص و تعیّن صورت پذیرفته است.
اصولا زمانی صداها به عنوان «بیان» مطرح میشود که به سبب جداسازی میان آنها امکان فهم و ادراک آن اصوات فراهم باشد. یکی از مهمترین نعمتهای بزرگ الهی به انسان، قدرت «بیان» است که خدا به انسان تعلیم و به عنوان ذاتیات انسانی قرار داده است؛ چنانکه میفرماید: علمه البیان؛ به انسان بیان را تعلیم داد(الرحمن، آیه 4)؛ زیرا صداها در انسان به گونهای است که انسان میتواند حروف را به آسانی از طریق پردههای حنجره و زبان و لب و دندانها ادا کرده و با جداسازی هر یک از حروف، سپس کلمات و جملات مطالب خویش را از طریق آنها بیان کند؛ در حالی که در غیر انسان چنین امکانی در این سطح عالی وجود ندارد.
ضرورت تبیینگری امور بیّن و مُبین
کلمات عربی هر چند که در میان دیگر زبانها از ظرفیت بسیار بالایی برخوردار است تا حقایق هستی در جامه واژگان عربی بیان شود، اما با این همه حقایق هستی از چنان ویژگی برخوردار است که در ظرف کلمات جایی نگیرد، حتی اگر آن کلمات از ظرفیت بسیار بالایی برخوردار باشد.
باید توجه داشت که برخی از حقایق حتی در همین زندگی مادی دنیوی از چنان سطح والایی برخوردار است که در وصف نیاید و انسان نتواند آن را توصیف کند؛ لذا میگویند که این امور جز به تجربه قابل درک و فهم نیست؛ زیرا بسیاری از معارف و علوم حضوری و شهودی که انسان آن را با قلب و جان خویش ادراک میکند، قابل توصیف نیست؛ لذا گفتهاند: «تا نچشی ندانی»، حتی اگر این امر شهودی، « حلوای تنتنانی » باشد که یک شیرینی دست ساز انسان است؛ حال در نظر بگیرید که انسان اموری را درک کند و بچشد که از ساحت خلقت انسانی خارج باشد یا امری باشد که آن را در عوالم دیگری تجربه کرده باشد. از همین رو عارفان، ناتوان از توصیف دیدهها و شنیدههای خویش در سیر و سلوک هستند و حتی تجربه گران زندگی هنگام مرگ و احتضار از توصیف دیدهها و شنیدههای خویش ناتوان میشوند.
بنابراین، حقایق و واقعیتهایی در هستی وجود دارد که نه تنها در جامه واژگان در نیاید بلکه در توصیف نیاید و در وهم و خیال کسی نگنجد، مگر آنکه خود شخص تجربه کرده و چشیده باشد. این علوم و معارف عالی و متعالی که به علم حضوری و شهودی ادراک میشود، همچنان غیر قابل بیان و توصیف مانده و میماند.
حقایقی که در قرآن بیان شده، بیشتر بلکه همه آنها از این جنس هستند؛ زیرا این حقایق از مقام «لدن» الهی است(نمل، آیه 6؛ هود، آیه 1؛ طه، آیه 99)؛ بنابراین نمیتوان چیزی را که مثلا در عرش است در فرش کلمات در آورده و توصیف کرد. خدا در قرآن بارها این نکته را مورد تاکید و توجه قرار میدهد که حقایق قرآنی در مقام لدن الهی برای آنکه بتواند در قالب علم حصولی و جامه کلمات در آید با آنکه به زبان عربی مبین است، ولی «نزول» و «تنزل» و «تنزیل» یافته است(آل عمران، آیات 3 و 4؛ بقره، آیه 4؛ حجر، آیه 9)؛ یعنی آن حقایق عالی و متعالی بسیار پایین آمده تا در جامه کلمات روشن عربی بیان شود. پس آنچه بیان میشود، همان «تنزل» و «نزول» حقایق است.
این نزول و تنزیل و تنزل موجب میشود تا حقیقت با همه روشنی خویش، تجلی و ظهور نیابد. البته زبانی عربی از این ظرفیت برخوردار است تا در قالب تمثل و تشبیه و مانند آنها به حقیقت کمک کند تا در ساختار تصریف و ضرب الامثال حقایق را به گونهای روشنتر از دیگر زبانهای رایج بیان کند.(کهف، آیه 54)
با این همه حقایق قرآنی که در جامه واژگان عربی تنزل یافته، شرایطی را موجب میشود که نتوان به یک برداشت از واژه بسنده کرد، بلکه باید از ظاهر پوسته لفظ و واژه و کلمه گذشت، به باطن بلکه بطون آن راه یافت؛ زیرا اگر هستی دارای هفت مرتبه تنزل باشد، حقایق قرآنی هفت بار تنزل یافته است؛ اگر هفتاد مرتبه و درجه برای هستی قائل شویم، میبایست هفتاد تنزل را برای حقایق قرآنی متصور شد. این بدان معناست که قرآن با همه روشنی که دارد، همچنان به سبب بطون هفت یا هفتادگانه که بیانگر کثرت است، در شرایطی خاصی است که نیازمند تبیین است. از همین رو خدا در قرآن میفرماید این قرآنکه خود «بیان» بلکه «تبیان» هر چیز مورد نیاز انسان در زندگی دنیوی است، همچنان نیازمند «تبیین» پیامبر است: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون؛ و قرآن را به عنوان ذکر بر تو فرستادیم برای آنکه برای مردم آنچه به سوی ایشان نازل شده را بیان کنی شاید مردم در آن تفکر کنند.(نحل، آیه 44) و نیز میفرماید: ما این کتاب را بر تو نازل نکردیم مگر برای اینکه حقایقی را که در آن اختلاف کردهاند برای آنان تبیین کنی و برای مردمی که ایمان دارند مایه هدایت و رحمت باشد.(نحل، آیه 64)
بنابراین، از نظر قرآن، یکی از اسباب و علل نیاز قرآن بیّن و مبین و تبیان کل شی، برای تبیین، تنزلات حقایق «لدنی» در جامه زبان عربی و وجود بطون برای قرآن است؛ اما این تنها عامل نیست، بلکه علل و عوامل دیگری نیز دخالت دارد تا «تبیین»، نیاز ضروری قرآن باشد.
از جمله این علل و عوامل دیگر میتوان به وجود متشابهات در قرآن اشاره کرد؛ زیرا چنانکه گفته شد، خدا برای آنکه حقیقت عالی و متعالی را در قالب واژگان عربی تنزل بخشد، از ظرفیتهای زبان عربی بهره گرفته است؛ اما همین استفاده از ظرفیت زبانی موجب میشود تا امکان آمیختگی، فراهم شده و شرایط فتنهانگیزی و سوءاستفاده برای بیماردلان، کافران، منافقان و مشرکان به وجود آید. خدا در قرآن بیان میکند که وجود متشابهات که لازمه تنزلات حقایق است، موجب میشود تا چنین شرایطی برای سوءاستفاده ایجاد شود؛ اما باید توجه داشت که در کنار وجود متشابهات، محکماتی است که به عنوان «ام الکتاب» عمل میکند و میتوان با ارجاع متشابهات به این محکمات، متشابهات را به محکمات تبدیل کرد. البته این تنها زمانی است که کسانی به عنوان «راسخون فی العلم» این تبیینگری را داشته باشند و متشابهات را به محکمات باز گردانند تا فتنه گران دنبال فتنه نروند.(آل عمران، آیه 7)
از نظر آموزههای قرآنی و تفاسیر روایی، این راسخون فی العلم همان پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) هستند. کسانی که در مکتب ایشان تربیت یافته و از نظر معرفت عرفانی و سیر و سلوک تحت تعلیم معصومان(ع) رشد کرده و به نورانیت در قلوب دست یافتهاند، آنان نیز میتوانند در مقام تبیین و روشنگری قرار گیرند.
اما این بدان معنا نیست که دیگران در جهاد تبیین قرآنی مشارکت نداشته باشند، بلکه هر کسی در سطحی از سطوح هفت یا هفتادگانه میتواند فروع را به اصول و متشابه را به محکم ارجاع داده و به تبیینگری اقدام کند.
از آنچه بیان شد دانسته میشود که جهاد تبیین بر پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و مومنان عالم و راسخ امری لازم است تا افزون بر روشنگری نسبت به بطون هفت یا هفتادگانه، امکان سوءاستفاده از متشابهات توسط دشمنان گرفته شود.
بیان بصیرتبخش در جهاد تبیین
چنانکه در آیه 64 سوره نحل بیان شده، برخی از مردم در حقایقی که در نزد آنان است، اختلاف میکنند. این اختلاف در بیشتر موارد از روی جهل است، ولی هستند کسانی که به سبب «بغی»،از روی علم و یقین در این حقایق اختلاف میکنند و مطالب را به گونهای بیان میکنند که مردم در شک و شبهه قرار گیرند و نتوانند انتخاب صحیحی داشته باشند.(بقره، آیات 89 و 90 و 213؛ آل عمران، آیه 19؛ شوری، آیه 14؛ جاثیه، آیه 17)
در حقیقت بیماردلان از کافران و منافقان بر آن هستند تا حقایق را کتمان کنند و برای اهداف دنیوی و مادی خویش از ایجاد اختلاف و شبهه افکنی و فتنهگری بهره برند. اینان گروهی اهل انحراف هستند که هر جا شبهه و فتنهای باشد به سوی آن گرایش مییابند و از حقیقت ناب و خالص و محکمات اجتناب میکنند.(آل عمران، آیه 7)
با این همه مومنان به عنوان جهاد کبیر علمی (فرقان، آیه 52) وظیفه و مسئولیت دارند که به جهاد تبیین اقدام کرده و حقایق را به گونهای بیان کنند که دشمن نتواند اختلاف و فتنهگری کند.
پیامبر(ص) ماموریت داشت تا در مقام تبیینگری به گونهای عمل کند که مردم به بصیرت برسند و دلهایشان به حقایق آشنا شوند و کسی مدعی نشود که من به حقیقت، معرفت و بصیرت نداشتهام. از این روست که پیامبران انواع معجزات را داشتهاند که همه آنها بصائر بود؛ یعنی موجب بصیرت و یقین قلبی میشود به طوری که هیچگونه شبهه و شکی در آن راه نیابد.(قصص، آیه 43) با این همه کسانی که دشمن اسلام و حقیقت هستند با همه یقین و بصیرت به سبب طغیان و علو و برتریخواهی حاضر نیستند تا به آن یقین بصیرتی خویش عمل کرده و آن را عالمانه و عامدانه انکار میکنند.(نمل، آیه 14)
خدا به مردم میفرماید که دلایل بصیرتآفرین الهی در انواع معجزات کلامی و غیر کلامی برای مردم داده شده است تا بدان پرورش یافته و در مسیر هدایت گام بردارند، اما هر کسی که آن بصیرت را ببیند و به کار گیرد موجبات رشد نفسانی خویش را فراهم آورده و هر کسی به عمد چشم دل بر آن بندد و آن را نبیند، به ضرر خودش و نفس خویش عمل کرده است: قد جاء کم بصائر من ربکم فمن ابصر فلنفسه و من عمی فعلیها و ما انا علیکم بحفیظ؛ آیات الهی و کتب آسمانی که سبب بصیرت شماست البته از طرف پروردگارتان آمد، پس هر کس بصیرت یافت خود به سعادت رسید و هر کس که کور بماند خود در زیان افتاد، و من نگهبان شما نیستم.(انعام، آیه 104)
پس در جهاد تبیین قرآنی تلاش بر آن است تا روشنگری به گونهای باشد که بصیرتافزا باشد و حقیقت برای مردم به گونهای روشن در اختیار قرار گیرد که شک و شبههای در آن نباشد؛ حال هر کسی بخواهد مطابق آن عمل کند به نفع خویش عمل کرده و هر که برخلاف آن عمل کند به ضرر خودش عمل کرده و نمیتوان مردم را زور و اجبار کرد تا به حقیقت عمل کنند؛ زیرا هیچ اکراه و اجباری در هیچ امری حتی دین نیست و هر که خواهد به انتخاب خویش سعادت یا شقاوت ابدی را میتواند برگزیند.