فاطمه قاسمآبادی
این روزها که صحبتهای نژادپرستانه و متکبرانه اروپاییها وغربیها، بهخاطر وضعیت نامعلوم جنگ اوکراین، رسانهها را پر کرده و دیگر مردم جهان را عصبانی کرده است، شاید بد نباشد که یادآوری کنیم، نگاه نژادپرستانه در دنیا سابقهای طولانی دارد و همیشه بودهاند نژادهایی که مدت زمانی بهخاطر موفقیتها و جهانگشاییها و...، بر دیگر نژادها فخرفروشی کردهاند و خودشان را بالاتر تصور کردهاند.
این مسئله در تاریخ بشر سابقهای طولانی دارد اما مهم، سرانجام کار است؛ چرا که هر بار قومی دچار چنین اِدِعاهایی شدند، در نهایت پس از مدتی که سقوط کردند و تمام آثار فخر و غرورشان، در هم کوبیده شد.
در مورد نژاد آنگلوساکسون که در دنیا بهعنوان همان «سفیدپوستان چشم آبی» امروزی شناخته میشوند هم وضع به همین منوال است، در طی سالیان متوالی، این نژاد سعی کرد با دستدرازی به منابع دیگر کشورها و استفاده از ناآگاهی مردمشان و به وسیله قتل و خونریزی، برتریت خود را به اصطلاح، ثابت کند.
وقتی پای این نژاد به قارهای جدید باز میشود هم وضعیت به همین منوال ادامه پیدا میکند و در قاره جدید که بین یهودیان آن زمان به سرزمین موعود جدید لقب گرفت هم، سفیدپوستان آنگلوساکسون تا جایی که میتوانستند، بومیان را قتل و عام کردند و بازماندگانشان را هم تبعید و تحقیر و از حقوق طبیعی زندگی منع کردند و این وضعیت را تا همین حالا هم ادامه دادهاند... .
«سگهای ولگرد» ساخته «تایکا وایتیتی» نویسنده و کارگردان یهودی و محصول سال 2021 شبکه «هولو» آمریکاست. این سریال به زندگی نوجوانان و خانوادههای بومیان آمریکا، در شهری کوچک میپردازد.
داستان بومیان امروز
داستان سریال سگهای ولگرد، در مورد چند نوجوان بومی و خانوادههایشان در شهر «رورال» در ایالت اُکلاهامای آمریکا است. این نوجوانان که زندگی بسیار متوسط و حتی فقیرانهای دارند، رویای رفتن به شهر بزرگی مانند «کالیفرنیا» را دارند و فکر میکنند اگر بتوانند خودشان را از شر تفکرات پدر و مادرشان آزاد کنند، میتوانند در شهری دیگر و محیطی بهتر، زندگی هدفمندانهتری برای خود دست و پا کنند.
این سریال، هر قسمت روی شخصیت یکی از افراد این گروه تمرکز میکند و مخاطبین با زندگی روزمره این اعضا، یک به یک آشنا میشوند و میبینند که چرا این نوجوانان برای رفتن به شهری بزرگتر اصرار دارند و دست به هر کاری میزنند تا از شهر کوچک و محل زندگی خود دور شوند اما مهمترین دلیل و ماجرایی که باعث میشود بیشتر اعضای گروه به این نتیجه برسند که باید از شهرشان دور شوند مربوط میشود به مرگ یکی از اعضای گروه به نام «دنیل» است. این شخصیت که از ابتدا مشخص میشود مدتی قبل خودکشی کرده بود، مانند ریسمانی خودش و مرگش، دلایل اعضای گروه را برای رفتن به هم پیوند میدهد... .
فقیر و بیآینده
در سریال «سگهای ولگرد»، مخاطبین میبینند که نوجوانان این داستان، زندگی بیهدف و مُجرمانهای دارند. دغدغه از صبح تا شب این نوجوانان، به گروههای خلافکاری و درگیری اعضای این گروهها با یکدیگر و ... خلاصه میشود و خانواده این نوجوانان هم از خودشان سبک زندگی راکدتر و بیسروتهتری دارند.
در «سگهای ولگرد»، کارگردان سعی کرده نشان دهد که هیچ آینده و امیدی برای این نوجوانان بومی در معادلات کشورشان وجود ندارد و اینها اگر شانس بیاورند و در درگیریها کشته نشوند، میتوانند در شغلهای درجه سه کار کنند و زندگی بخور و نمیر والدینشان را در شهری کسالت بار ادامه بدهند.
در جایجای سریال «سگهای ولگرد» و در دیالوگهای مختلفی، ریشههای بومی این نوجوانان را با لودگی به سخره میگیرند و القا میکنند که حتی اجداد این نوجوانان هم میدانند که زمان آنها به سر رسیده و آنها باید این واقعیات را قبول کنند.
آرمانشهری که خراب شد!
در بیشتر فیلمها و سریالهای قدیمی، در مورد مهاجران به اصطلاح سرزمین رویاها یا همان آمریکا، تأکید روی این مسئله بود که این راه هر چند که پیچ و خمهای بسیار زیادی دارد اما وقتی که مهاجران موفق شوند و پایشان به خاک آمریکا برسد، بعد از آن دیگر بقیه مشکلات مانند شوخی است و تنها با تلاش و سعی برای ساختن زندگی جدید با استانداردهای تازه، تمام این موانع از بین میرود.
این توهم برای مدتی طولانی خوراک ذهنی مردم مختلف دنیا بود و تنها کسانی که پروسه مهاجرت را طی میکردند، میفهمیدند و میدانستند که این تبلیغات چقدر خلاف واقعیت است و متوجه میشدند که رفتن به سرزمینی دیگر که زبان و فرهنگ دیگری دارد و مردمش از نژاد متفاوتی هستند، تا چه میزان میتواند چالشها و سختیهای سنگینی را برایشان به ارمغان بیاورد.
سریال «سگهای ولگرد» اما نشان میدهد که نه مهاجرت به کشوری دیگر و با زبانی دیگر، که جا بجا شدن از شهری کوچک به شهری بزرگتر در آمریکا میتواند چقدر برای مردم شهرهای کوچک و بخصوص بومیان سخت باشد، تا حدی که شخصیتهای این داستان را به تکاپو انداخته است تا کمکم جرأت این چالش را در خود بیابند و بعد به سمتش بروند.
نژادپرستی کلاسیک به همراه مدرنیته
در سریال «سگهای ولگرد»، به بهانه طنز، بومیان، رسم و رسوم و شخصیتشان مسخره میشود. تایکا وایتیتی، که پیش از این در فیلم «جوجو خرگوشه» هم از چنین سبکی برای بامزه نشان دادن جنایات هیتلر در جنگ جهانی استفاده کرده بود، در سریال «سگهای ولگرد» هم از همان سبک طنز ولی با کیفیت پایینتر استفاده کرده است و در قسمتهای مختلفی از داستان، سعی میکند با دیدی تحقیرآمیز به بومیان نگاه کند.
البته انتخاب اسم «سگهای ولگرد»، برای سریالی که قرار است در مورد زندگی نوجوانان بومی آمریکا باشد، تمام دیدگاه سازندگان این سریال را به وضوح و بدون هیچ پنهان کاری نشان میدهد، اما باید به این نکته هم توجه داشت که نشان دادن بومیان بهعنوان افراد اضافه در این سرزمین، هنوز هم در دستور کار سازندگان هالیوودی قرار دارد و قرار هم نیست متوقف بشود، بهخاطر همین هم ساخت سریالی که تا این حد و با رویکرد نژادپرستی به بومیان نگاه میکند، عجیب نیست.
در قسمتهای مختلفی از سریال، تابلویی که بومیان رویش نوشتهاند: «زمینهای پس گرفته شده»، دیده میشود که با توجه به کلیت داستان سریال، مخاطبین را به این دید میرساند که تلاشهای بومیان برای پس گرفتن باقی مانده زمینها و حقوقشان بیفایده است و در نهایت این زمینها نمیتواند امیدهای از دست رفته این بومیان فراموش شده را برگرداند و مبارزه برای حق و حقوقشان، در حد یک دلخوشی بیثمر است.
نامنسجم و سردرگم
«سگهای ولگرد»، سریال خوش ساختی نیست و شخصیتهایش هم ضعیف و بلاتکلیفاند و مخاطبین را به یاد تصویر بیمایهای که هالیوود همیشه از جوانان خاورمیانه ساخته، میاندازد.
«سگهای ولگرد»، در بین سریالهای روز، نتوانست مورد توجه مخاطبین عام قرار بگیرد و تقریبا ناشناخته باقی مانده است ولی این سریال توانست نظر مثبت منتقدان غربی را به دست بیاورد و بهخاطر موضوعش هم بلافاصله موفق شد مجوز ساخت فصل دوم را بگیرد و برای فصل دوم تمدید شود تا روایت زندگی فلاکت بار و راکد این بومیان را، در شهر منزویشان، به خورد مخاطبین اندکش بدهد.