توصیفی از سلوک علمی و عملی علامه مصباح یزدی- ۳
همیشه در صراط عقل و منطق
احمدحسين شريفي
تفکر
ژرفاندیشی و تفکر از ويژگيها و از برتریهای شاخص علامه مصباح یزدی بود که او را از بسیاری دیگر از عالمان معاصرش متمايز ميساخت. بیاغراق، از بيشترين مشغوليتهای او، تعقل و تأمل بود و اگر درباره ايشان بگوييم «کانَ اَکثَرُ دَهرِهِ مُتَفَکِراً» گزاف نگفتهايم. او به سهم خویش، حق عقل واندیشه را ادا کرد. بسيار زياد و طولانيمدت بر آيات قرآن و احاديث معصومان (علیهمالسلام) و ادعيه و مناجاتهای رسیده از آنان تأمل مينمود. گاهي ساعتها بر يک صفحه از «زيارت جامعه» متمرکز ميشد و در تکتک کلمات و جملات آن میاندیشید.
بیشتر نوشتهها و گفتههاي برجایمانده از ایشان محصول تفکر خود اوست؛ البته نه به اين معنا که از ديگران وام نمیگرفت؛ خير. بههرحال او مفتخر به شاگردی در محضر آیتالله بروجردی و زانو زدن در محضر درسهای فقهی و اصولی امام خمینی(ره) و مبتهج به بهرهگیری طولانیمدت از درس خارج فقه آیتالله بهجت و مشعوف به نشستن بر سر خوان علم و معرفت و فلسفه و عرفان علامه طباطبائی بود.
اما هنر بزرگ و ویژگی ممتاز علامه مصباح این بود که ضمن بهرهگیری از این دریاهای علم و معرفت، تا سخني براي خود او حل نمیشد و آن را در ساختاري معقول و منطقي نميريخت، بر زبان جاري نميکرد. چنين نبود که با درهم آميختن سخنان و مطالب ديگران چيزي را عرضه کند.
این سخن وَ آواز از اندیشه خاست
تو چه دانی بحر اندیشه کجاست
لیک چون موج سخن دیدی لطیف
بحر آن دانی که باشد بس شریف
ممکن بود در جايي به اقتضاي فصاحت و بلاغت يا به اقتضاي انجام وظیفه تذکار و ابلاغ، با احساس و هيجان سخن بگويد اما هرگز سخن احساسي و هيجاني نميگفت. او تا دلیل معقول یا حجتی شرعی برای گفتههای خود نمیداشت، آنها را بر زبان جاری نمیکرد و وقتی به چنان اطمینانی میرسید دیگر برایش مهم نبود که قضاوت دیگران درباره آن سخنان چیست. او حقیقتاً فیلسوفی ژرفنگر بود. به همین دلیل، تا اهل تفکری در جامعه وجود داشته باشد، او همچنان نورافشانی خواهد کرد:
خاک شد صورت ولی معنی نشد
هر که گوید شد تو گویش نی نشد
زهد و دنياگريزي
حتي مخالفان فکري آيتالله مصباح هم قبول داشته و دارند که ايشان اهل پول و پُست و پلیدیهای اینجهانی نبود؛ سرسوزني آلودگي دنيوي نداشت؛ هرچند بهمراتب بیش از دیگران، امکان و فرصت بهرهگیریهای حلال از دنیا و لذتهای مادی را داشت، اما دنيا و جاذبههای پرفریبش کوچکتر از آن بود که روح بلند و همت عالي ايشان را ذرهای به خود مشغول کند.
اهل کبکبه و دبدبههاي متعارف و مرسوم در ميان بزرگان يا بيوت و اطرافيان آنها نبود. بسيار ساده و بيتکلف رفتوآمد ميکرد؛
با عامه مردم در کوی و برزن و کارمندان عادی موسسه امام خمینی(ره) همان برخورد صميمانهاي را داشت که با نزديکترين دوستان خود.
بارها شاهد بوديم در مجالس ختمي که براي بزرگان در مسجد اعظم قم يا حرم حضرت معصومه سلام الله علیها برگزار ميشد، آيتالله مصباح تلاش ميکرد از دري وارد مسجد شود که عامه مردم میآمدند و زيرکانه سعي ميکرد در جايگاهي ننشیند که براي بزرگان در نظر گرفتهاند.
در مجلس خبرگان يا در ديدار اعضای مجلس خبرگان با رهبر معظم انقلاب، همواره در گوشهاي مینشست که حتیالامکان در دید دوربينها نباشد. او به حق، این حقیقت را دریافته بود که:
سخن کز روی دین گویی چه عبرانی
چه سریانی
مکان کز بهر حقجویی، چه جابلقا
چه جابلسا1
او بر نفس خویش پادشاهی میکرد و پهلوان عرصه «نخواستنها» بود. تلاش بسیار داشت که مهار عقل و احساس و عاطفه را با نفس و هواهایش پیوند ندهد؛ و حقیقتاً در این تلاش، سرافراز و سربلند شد. او از اسوههای راستین روحانیت وارسته و پیراسته عصر ما بود.
پانوشت:
1- سنائی غزنوی، دیوان اشعار، قصائد، قصیده ۷ (در مقام اهل توحید).