به یاد شهید «عباسعلی اعتباریان»
آخرین پیام را با خونم خواهم نوشت (حدیث دشت عشق)
سال 1346 آن زمان که گیسوی پریشان زمین را نسیم بهشتی صفت اردیبهشت، شانه میزد، به زمینیان پیوست. به اشارت ایمان، نام حقیقت را با خویشتن زمزمه کرد و در خرابات معرفت، اوصاف بشری را ویران کرد.وضو که میگرفت بر تربت کمال و توحید نماز میبرد و چون نسیم، سوار بر بال فرشتگان از هزاران مانع میگذشت و رشته هزاران علقه را میگسست. به گاه آموختن وجود را به دست معمار دانایی سپرد تا بنایی استوار از معرفت پی ریزد. تا مقطع هنرستان، نقشی خوش بر جانش نشسته بود که با اوجگیری مبارزات مردمی که کوچههای دلشان را با شادی استقلال و آزادی میهن آذین بسته بودند، به جمع آنان پیوست.عباس که در دل بیدارش شعلهای سرخ و اهورایی از جبهه را احساس کرده بود، پس از فراگیری فنون نظامی در پادگان «الغدیر اصفهان»، قدم به خاک تفتیده و زخمدار جنوب نهاد. نزدیک به چهار سال، با شرکت در عملیاتهای متعددی چون «بیتالمقدس»، «محرم»، «خیبر» و «بدر» نام بلند عشق و حماسه را فریاد زد. یکبار نیز در عملیات«بدر»، مجروح گردید و سرانجام، سال 1364 در عملیات «والفجر 8» در «فاو» به عرشنشینان پیوست.
فرازی چند از وصیتنامه شهید:«...عزیزانم، نگذارید عمر چند روزه دنیا شما را فریب دهد. بدانید که آخرتی و معادی و قیامتی در پیش است و آنجا شناخته خواهیم شد من هم فقط به این خاطر به جبهه آمدم که اسلام را در خطر دیدم. ناموس و حرمت این کشور در خطر بود و امامم و رهبرم واجب دانست که به سوی جبههها بشتابم. آخرین سخنم و پیامم را با خونم خواهم نوشت و هشدار خواهم داد که ای مسلمین جهان! به هوش باشید که الیس الصبح بقریب...»