نقد آزادانه در وقت اضافه
5 روایت از کشتیبان امواج فتنه
روایت سوّم
6 آبان 1388؛ دیدار جمعی از نخبگان با رهبر معظّم انقلاب است. تعدادی از این نخبگان دیدگاههای خود را در زمینه راهکارهای ارتقای علمی و پژوهشی کشور مطرح میکنند؛ پس از آخرین نفر، همه منتظر صحبتهای رهبر انقلاب هستند که ایشان خطاب به مجری برنامه میپرسند: «از دوستانی که قرار بوده صحبت کنند، کسی باقی مانده؟». مجری به نحو جالبی پاسخ میدهد: «اگر شما اجازه بدهید همه جمع هزار نفرهای که اینجا هستند، دوست دارند صحبت کنند!» همه میخندند....
چند تن از دانشجویان بلند شده و درخواست وقت برای بیان صحبتهایشان دارند که برگزارکنندگان مراسم آنها را دعوت به نشستن میکنند.
رهبر معظّم انقلاب به یکی از همان دانشجویان اشاره میکنند و میگویند: «آن آقایی که ایستاده بود و نشاندندشان! شما بفرمایید.»
دانشجوی جوان پشت تریبون میآید:
«محمود وحیدنیا هستم. دانشجوی رشته ریاضی دانشگاه شریف... من در چند مبحث یک سری نظراتی دارم بهعنوان پیشنهاد و یا انتقاد، میخواستم مطرح کنم... اوّلین مطلب درمورد صداوسیما است... آیا صداوسیمای ما تصویر درست و واقعی از کشور و جهان ارائه میکند و یا تصویری غیرواقعی و کاریکاتورگونه؟ آیا صداوسیمای ما به عقاید مختلف اجازه دفاع از خودشان را میدهد؟... بخش دوّم صحبتم در مورد موضوع نقد رهبری بود. من شاید چهار پنج سال است که حالا بهطور جدّیتری روزنامه میخوانم، یا مثلاً مجلّات را مطالعه میکنم؛ توی این مدّت واقعاً به یاد نمیآورم که مطلبی را با عنوان نقد رهبری دیده باشم. چیز عجیبی بهعنوان نقد رهبری مدّ نظر من نیست؛ مثلاً یک جمله محترمانه که مثلاً فکر میکنم که برای مثال، مقام رهبری در فلانجا اشتباه عمل نمودند؛ یک جملهای مثل این، یا نه، مثلاً بهترین تصمیم به نظر من این بود.
یک نویسندهای چنین چیزی بگوید. من چنین چیزی یادم نمیآید در مطبوعات دیده باشم. من نمیپذیرم اگر کسی بگوید که کسی به عملکرد رهبری نقدی ندارد. خب چنین چیزی آخر داخل جامعه میبینم و ممکن است باز [شاید] یک کسی بگوید که مانعی برای نقد و مطرح نمودن انتقادات نسبت به رهبری داخل روزنامهها وجود ندارد و خود نویسندگان هستند که به این موضوع نمیپردازند یا یک ترس خودساختهای هست. من حالا این را شاید بهنوعی بتوانم بپذیرم، شخص شما در بهوجود آمدن چنین وضعی خیلی مقصّر نباشید، یا نه، مثلاً بعضی اطرافیان و یا حامیان شما چنین فضایی را ایجاد کرده باشند؛ ولی یک چیز را نمیتوانم درک کنم و آن عدم دخالت مستقیم شما است در بهبود این وضع. مثلاً یادم نمیآید، یعنی انتظار دارم، دوست دارم که از شما یک دعوتی از اهالی مطبوعات مثلاً بشنوم به نقد عملکرد رهبری. یعنی اینجا دوست داشتم که به یک خطبهای از نهجالبلاغه اشاره کنم، خطبه را یادم نیست، یعنی نمیتوانم صورتش را، شاید بتوانم مقداری از مضمون آن را نقل کنم، فکر میکنم 216 هست شماره خطبه که ظاهراً در یک جمعی امام دارند سخنانی میگویند، وسط عرایض ایشان شخصی بلند میشود، حالا مثل اینکه صحبتهایی میکند که کمی لحن او متملّقانه است، و بعد امام در پاسخ ایشان صحبتهایی میکنند که حالا دو فراز آن مضمونش این است که در مقابل من مثل عقبیهای گذشته سخن نگویید، در مقابل من از بیان حقیقت اِبا نداشته باشید، از مشورت با من در امر حقیقت اِبائی نداشته باشید، مسئله را با من مطرح کنید. چرا که اگر کسی _ البتّه دارم نقل به مضمون میکنم، دوستان از تکتک واژهها استفاده نکنند، ولی مضمون همین است فکر میکنم _ چرا که اگر کسی از شنیدن حقیقت اِبا داشته باشد مسلّماً در عمل به آنهم دچار مشکل خواهد شد. و امام در پایان تقریباً اینگونه تمام میکنند این فراز از صحبتشان را که میگویند من بالاتر از آن نیستم که خطا کنم مگر آنکه خداوند که مالکتر از من به من است مرا از آن بازدارد. این موضوع راجع به نقد رهبری را هم به جهت عمومی میشود مطرح کرد، یعنی همین چیزی که راجع به روزنامهها و مطبوعات گفتم و هم بهصورت خاص در مورد نهادی که تا آنجایی که من میدانم
_ البتّه خود قانون را مطالعه نکردم _ نهادی که به نظر یکی از وظایفش نقد رهبری است: مجلس خبرگان؛ و فکر میکنم نوع این انتقادات بهگونهای در مورد وضعیّت مجلس خبرگان هم قابل طرح باشد. من احساس میکنم چنین شرایطی منجر به بروز نفاق و کینه میشود؛ مثلاً یک چیزی که ممکن است در ابتدا یک انتقاد ساده بوده باشد، چون یک بستر مناسبی برای بیان پیدا نمیکند، کمکم ممکن است جنبههای مغرضانه پیدا کند، کمکم بیانصافیهایی بر آن افزوده بشود و در صورت.... به من میگویند وقتم تمام شده است، اگر اجازه بدهید ادامه بدهم. (صلوات حضّار)
رهبر معظّم انقلاب: من موافقم شما ادامه بدهید، بله؛ البتّه وقت از اوّل تمام شده بود لکن عیب ندارد، شما ادامه بدهید، بفرمایید.
[دانشجو]: ممنونم از شما و جمع، خیلی ممنونم. سعی میکنم سریع تمامش کنم. ممکن است این صحبتی که در ابتدا یک انتقاد ساده بوده، ممکن است در نهایت بهصورت خشونت و یا بیانصافی ظهور و بروز پیدا کند. بنابراین من خواهش میکنم که بهنوعی بکوشیم بستر _ از شما خواهش میکنم _ بکوشیم بستر مناسبی برای طرح انتقادات هم از سوی مردم _ منظور من مطبوعات است بیشتر از مردم اینجا _ و هم از سوی مسئولین نسبت به مسئولین و به خصوص مقام رهبری یک بستری برای طرح انتقادات بهوجود بیاید. در ضمن فکر میکنم این مهم حاصل نمیشود مگر با اصلاح بعضی اعتقادات و حتّی خرافاتی که ممکن است در ذهن برخی حامیان شما وجود داشته باشد. این قسمت از صحبتم را هم تمام میکنم.
و بخش پایانی من در مورد نگاه حکومت به معترض است.
توی شاید چند ماه پیش بود یکی از سخنرانیهایتان راجع به اتّفاقاتی که در زندانها افتاده بود، این اتّفاقات را تقبیح کردید و گفتید که احیاناً اگر جنایتی هم رخ داده باشد حکومت از آن نمیگذرد. خب این صحبتها بهخودیخود خیلی برای ما امیدوارکننده بوده و هست. فقط یک پیشنهادی دارم که فکر میکنم برای اینکه دیگر شاهد چنین اتّفاقاتی نباشیم خیلی حیاتی است؛ و آن این است که اینجا باز سعی میکنم از طریق یک مثالی _ سریع البتّه آن مثال را میزنم _ منظورم را بیان میکنم. باز در خانواده، من احساس میکنم اگر پدری برای تربیت فرزندانش گاهی برخوردهای فیزیکی و تشدّد را جایز بداند، حالا فرض کنید در چنین خانوادهای مثلاً در یک اتّفاقی برادر بزرگتر، برادر کوچکتر خودش را بهخاطر یک خطایی یک کتک مفصّلی میزند. درست است که در این ماجرا، در این اتّفاق، برادر بزرگتر مقصّر است، تقصیر جدّی دارد، باید مجازات بشود ولی ما نمیتوانیم از تقصیر پدر که القای این نگاه خشن داخل خانواده بوده هم بگذریم. برگردیم به مسئله خودمان. من میخواهم بگویم که آیا در اتّفاقاتی که حالا بهطور خاص در مورد
اتّفاقات اخیر آیا نگاه حکومت ما به معترض نگاه درست و کاملی بوده؟ من نمیخواهم اینجا راجع به این موضوع [قضاوت کلّی کنم]، شنیدههای مختلفی است، فقط میخواهم به یکی از مشاهدات خودم اشاره کنم که مثلاً فکر میکنم روز 18 تیر بود، در جمعی که عدّه آنها زیاد نبود، شاید حدوداً هزار یا دو هزار نفر در همین تجمّعات مربوط به حوادث بعد از انتخابات؛ این جمع یک راهپیمایی سکوتی برگزار کرده بودند که در نهایت هم در پیادهرو متوقّف شده بود. بعد ناگهان از پشت این جمع یک سری مأمورین مثلاً، هم با لباس، هم با لباس شخصی، منظورم هم لباس فرم و هم لباس شخصی، از پشت به جمعیّت با موتور حملهور شدند. فقط میخواهم بگویم که این نوع برخورد با یک جمعیّتی که تازه ساکت است و حتّی تا آنجا که من یادم میآید پلاکاردی هم مثلاً در دستش نیست، حدّاکثر پارچههای رنگی دارند و مثلاً دستهایشان را بعضی بالا گرفتند. بعد این در حالی است که هیچوقت به این معترضان مجوّز تجمّع قانونی داده نشد در این مدّت، یا اینکه هیچوقت بزرگان این معترضین، سیاسیون طیف معترض امکان طرح نظراتشان را در صداوسیما برای مثال پیدا نکردند. من نمیدانم، باز هم بهصورت یک سؤال: آیا اگر بهنوعی یک مقداری روشهای اقناعیتر پیش میبردیم و از خشونت بهجز در موارد ضرورت استفاده نمیکردیم، الان بقای نظام ما تضمین بهتری نداشت؟ آیا مردم متحدتری نداشتیم؟ چون وحدت واقعی به نظر من بیش از اینکه با نصیحت حاصل بشود، نتیجه رفتار حکومت با مردم و مردم با همدیگر است. این قسمت از صحبت را هم تمام میکنم.
فقط در پایان بهعنوان درددل _ خیلی ممنونم بهخاطر فرصتی که دادید _ بهعنوان درددل میخواهم بگویم که حکومت اسلامی به عقیده من آنقدری که من میفهمم فارغ از بحثهای نظری و عملی که
در مورد آن میشود، به نظر من یک شرط لازم برایش یک جامعه اسلامی است، و جامعه اسلامی هم اگر اسلام را نه به معنای مصطلح بلکه به معنای واقعی بهکار ببریم، حتماً یک جامعه اخلاقی [است]؛ به مقدار خوبی باید یک جامعه اخلاقی باشد. سؤال من این است که آیا واقعاً جامعه ما دارد به سمت اخلاقیتر شدن پیش میرود؛ و به این معنا میشود پرسید که آیا جامعه ما دارد به سمت اسلامی شدن پیش میرود؟ اگر پاسخ ما به این سؤال ذرّهای منفی باشد، حتّی یک پاسخ که جنبه منفی در آن خیلی کم است، کافی نیست که ما یک مقداری به عملکرد 30 ساله بیندیشیم یا به تردید بنگریم؛ به بعضی از تصمیمات بهطور خاص کلانی که در این 30 سال گرفته میشده و اجرا میشده و نگاههایی که حاکم بوده بر تصمیمگیریهای ما. من از شما و جمع متشکرم بهخاطر فرصتی که دادید و خیلی امیدوارم به آینده کشور. از خدا میخواهم که انشاءالله ما را به راهی مستقیمتر هدایت کند.
به امید خدا، ممنونم، خدانگهدار.