وقتی شاه صدای انقلاب مردم را شنید!
دفتر پژوهشهای موسسه کیهان
پس از واقعه جنایتکارانه 13 آبان و به گلولهبستن دانشآموزان و دانشجویان تظاهرکننده در پشت نردههای دانشگاه تهران و پس از آن نمایش خشم ملت در 14 آبان، فردایش شاه بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و طی آخرین سخنرانی خود، برای اولین بار بر ظلم و فساد، استبداد، کشتار مردم، انتخابات فرمایشی و... و سایر موارد نابهنجار حکومت خود بطور رسمی و علنی اعتراف کرد. آنچه که امروز، رسانههای زنجیرهای خارج و داخل کشور با اتکا به برخی از محافل ورشکسته فراری و همچنین شایعات و سانسور تاریخ در شبکههای به اصطلاح اجتماعی، سعی در تطهیر آن دوران سیاه و تباهیآور داشته، آنگونه که گویی روزگاری مملو از عدالت و رفاه و آزادی از کف ملت رفته است.
این جریان تحریف، با پنهان نمودن اسناد و مدارک و شواهد تردیدناپذیر و با استفاده از کور کردن حافظه تاریخی مردم، مانند اسلاف فراماسون خود به خادم نمایاندن خائنین و خائن نشان دادن خادمین ملت ادامه میدهد. اما کدام سند و مدرک و شاهد، موثقتر و تردیدناپذیرتر از اظهارات خود عاملین فساد و تباهی و در رأس همه شاه و بعد از او اعوان و انصار و نوکرانش میتواند حقایق را روشن سازد.
شاه پس از 53 سال دیکتاتوری و ظلم و فساد رژیم خود و پدرش و کشتار و ضرب و جرح و زندانی و تبعید و شکنجه دهها هزار نفر از مردم مسلمان و مبارزین و انقلابیون و پس از گذشت حدود یکسال از اوجگیری نهضت امام و جنایات بیسابقهای که در طول این یک سال مرتکب شده بود، سرانجام در آن سخنرانی واپسین، رسما و علنا به ظلم و فساد رژیمش اذعان کرد و قیام ملت را علیه همان ظلم و ستم و فساد دانست. او گفت:
«ملت عزیز ایران! در فضای باز سیاسی که از دو سال پیش به تدریج ایجاد میشد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خاستید....»1
شاه سپس اقرار کرد که در رژیم او، اختناق و فساد مالی و سیاسی وجود داشته و تحت لوای برقراری نظم و پیشرفت مملکت (مثل همان شعار توخالی تمدن بزرگ!) ادامه پیدا میکند. او اظهار داشت:
«.... من آگاهم که به نام جلوگیری از آشوب و هرج و مرج این امکان وجود دارد که اشتباهات گذشته و فشار اختناق تکرار شود. من آگاهم که ممکن است بعضی احساس کنند که به نام مصالح و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار این خطر وجود دارد که سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود...»2
شاه اعتراف کرد که صدای انقلاب مردم ایران را شنیده است، آنچه که پس از گذشت 43 سال هنوز طیف وسیعی از شبهروشنفکران و مدعیان فکر و اندیشه نشنیده و نفهمیده و نگرفتهاند! البته تکلیف مزدوران و مزدبگیران و جیرهخوران که روشن است و قرار نیست هیچگاه آنها چیزی به جز آنچه اربابانشان میخواهند را بشنوند. و شاه نیز به خواست اربابان خود، از سر ناچاری اذعان کرد که صدای انقلاب مردم ایران را شنیده است. آنچه همان اربابان، سالها بود که شنیده بودند.
شاه اعتراف کرد که در رژیمش، هرگز دولت ملی و انتخابات آزاد یا اصلا انتخاباتی وجود نداشته و گفت:
«متعهد میشوم که... در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود.»
او اقرار کرد که حکومتش هیچگاه بر اساس عدالت اجتماعی و اراده ملی نبوده و همواره با استبداد و ظلم و فساد همراه بوده است.
به دنبال این سخنرانی، برخی از دار و دسته شاه مثل مادرش،اشرف پهلوی و سران ساواک و... برآشفته شده و آن را نشانه ضعف او دانستند و برخی دیگر نیز آن را تنها راه خروج از بحران بهوجود آمده دانستند.
مثلا پرویز راجی، سفیر ایران در لندن در کتاب خاطراتش در ذیل تاریخ دوشنبه 6 نوامبر 1978 [15 آبان 1357] نوشته:
«ساعت 10 صبح به نطق شاه از رادیو تهران گوش میدادم... شاه در این نطق برخلاف همیشه بهجای کلمه «ما» ضمیر «من» را به کار برد، و با حالتی آشتیجویانه که بیشتر بهنظر پوزشخواهانه میآمد روی کار آوردن دولت نظامی را ناشی از اجبار در حفظ امنیت ملی دانست. شاه ضمن سخنانش... متعهد شد که «خطاهای گذشته و بیقانونی و ظلم و فساد» دیگر تکرار نشود، قول داد با فساد مبارزه کند و در اسرع وقت یک حکومت «ملی» و «دموکراتیک» را به سر کار بیاورد. نطق شاه بهنظرم نوعی نمایش غمانگیز و نکبتبار آمد، گویی او با وضعی حقارتآمیز دست گدایی به سوی خمینی دراز کرده باشد. و البته هیچکس تردیدی هم ندارد که خمینی دست ردّ به سینه او خواهد زد.»3
همانگونه که در این خاطره هم آمده، مردم و انقلابیون و در راس همه شخص امام، این عمل شاه را بیهوده و بیاثر در روند مبارزات و نشانه به آخر خط رسیدن او و رژیمش محسوب کرده و تنها راه خروج از بحران را همچنان خلع شاه و الغاء سلطنت پهلوی و برقراری حکومت اسلامی میدانستند.
اما اسناد و شواهد مستند نشان میدهد که متن نطق تلویزیونی شاه را افرادی مانند رضا قطبی (رئیس وقت رادیو تلویزیون ملی ایران و پسر دایی فرح)، حسین نصر (رئیس دفتر فرح) و هوشنگ نهاوندی (از نزدیکان فرح و رئیس دفتر مخصوص او) نوشتهاند و البته این نخستین باری نبود که متون سخنرانی و کتابهای منسوب به شاه را دیگران مینوشتند، چنانکه کتاب «به سوی تمدن بزرگ» را شجاعالدین شفاء نوشت.
متن نطق مذکور که بسیار عجیب و نامتعادل و عجولانه تهیه شده بود با دست خط شخص رضا قطبی به تلویزیون فرستاده شد و در اختیار شاه قرار گرفت. بعدها سندی منتشر گردید که یادداشت یکی از نزدیکان قطبی، در دفتر مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران بود که برای او ارسال نموده و در آن، نسبت به این عمل قطبی (ارسال متن خطابه با دستخط خودش) اظهار تعجب و حتی اعلام خطر کرده بود. در آن متن چنین آمده بود:
«[سربرگ رادیو تلویزیون ملی ایران]
[مدیرعامل]
رضاجون، به هیچوجه صلاح نیست کسی بفهمد یا حتی احتمال بدهد که تو نطق را نوشتهای. کم کسانی نیستند که از شاه تنفر دارند و به هر قیمتی مایلند از بین برود و اشتباهات خود را تکرار کرده و منفور همه شود. اگر بدانند تو این کلمات را نوشتهای بهخصوص از آنجا که بسیار مؤثر و دلنشین بود، تصور خواهند کرد که تو مغز متفکر ایشان هستی و در نتیجه TARGET [هدف] خواهی شد.
صحیح نبود که دستخط خود را به TV بدهی؛ بالاخره خواهند فهمید یا مگر آنکه آن قدر از زندگی دلزده شده و کماکان آرزوی همیشگی خود را برای فدا شدن در راه وطن داشته باشی که خود را اینچنین در خطر بیندازی.»4
گفته شد که شاه تا لحظه آخر از فحوای این خطابه آگاهی نداشته وقتی آن را مطالعه کرد عدم رضایتش را اعلام نمود. اما سند مهم و غیرقابل انکاری وجود دارد که نشان میدهد شاه پس از نطق یادشده، از آن راضی بوده و این رضایت خود را ابراز نموده و خواسته که بر اساس محتوای آن نطق در میان اقشار مختلف تبلیغ آرامش و تأمل و سکون شود.
شاه پس از آن سخنرانی، با علی امینی (از دوستان و نخستوزیران سابق خود در اوایل دهه 40) تماس گرفته تا بازتاب آن را در محافل سیاسی ارزیابی نماید و در یک مکالمه 4-5 دقیقهای با امینی، ضمن ابراز رضایت از سخنرانی یاد شده، همان مسائل مربوط به فساد و ظلم که در طی نطقش، مورد اشاره و تأکید قرار داده بود را مجدداً بازگو کرده و مورد تایید قرار میدهد. بخشی از آن مکالمه به شرح زیر است:
«شاه: بله شنیدم که (نطق تلویزیونی 15 آبان 57) خیلی تأثیر خوبی کرده، اونهایی که شنیدهاند میگفتند.
امینی: حتما موثر است
شاه: در هر صورت ما [سخنرانی خطاب به مردم] راجع به گذشته هم صحبت کردیم، خبط و خطا و فساد و ظلم، همهچیز.
امینی: خب، اینا خیلی موثره قربان
شاه: گفتیم دیگر تکرار نخواهد شد و این حکومت [دولت نظامی] هم البته قبلاًً گفتیم فقط موقتی است... (این دولت در مجلس) میگوید من برنامهای ندارم غیر از برقراری نظم و مبارزه با فساد همین، چون وقت نیست.»5
اعتراف به فساد گسترده در رژیم شاه به خود شاه محدود نشد و حتی سرسپردهترین عناصر آن رژیم که سالها از توبره گشاد آن خورده و بالا کشیده بودند هم بعدا به آن معترف شدند. شاید بتوان اعتراف «احسان یارشاطر» (بهایی معروف و از مزدوران به اصطلاح فرهنگی شاه) به فساد عظیمیکه در رژیم شاه وجود داشت را مثال زد، آنچنانکه در نامهاش به مسئولین پس از انقلاب «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» نوشت و آن را علیرغم سعی برائت جستن از رژیم شاه، یکی از توجیهات امثال وی بر فسادها و سوءاستفادههای شخصی به شمار آورد.
در آن نامه «یار شاطر» دامنه فساد در حکومت پهلوی را آنچنان وسیع و گسترده دانسته که حتی حکم معروف «اصل برائت است، مگر خلافش ثابت شود» را زیر علامت سؤال برده و تأکید دارد که در آن رژیم در واقع «اصل بر فساد بوده مگر خلافش ثابت شود»! و به همین دلیل کمتر کسی از این فساد در امان بوده است.
در بخشی از نامهای که «احسان یارشاطر» در فروردین 1358 برای ابراز همکاری با نظام جدید از نیویورک مینویسد، آمده است:
«... هر چند اصل برائت است دامنه فساد (در رژیم گذشته) چندان وسعت داشته که اگر هم کسی خلاف آن را اصل بگیرد غیرطبیعی نیست و انصاف باید داد که در نظام سابق کمتر کسی از سرایت فساد مصون مانده بود...»6
یک مجله وابسته به پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) در اینباره نوشت:
«... در سال 1355 میزان واقعی فساد مالی به ارقام حیرتآوری رسیده بود... حتی آمارهای محافظهکارانه نیز نشان میدهد که از سال 1352 تا 1355 میزان چنین فسادهای مالی و رشوهخواریها، دستکم بیش از یک میلیارد دلار بود...»7
__________________________________
1- متن نطق تلویزیونی شاه- 15 آبان 1357 2- همان 3- پرویز راجی، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول: 1364، صص295ـ296. 4- مقدمه دستنوشتههای نطق تلویزیونی شاه در 15 آبان 1357- موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی 5- متن کامل پیاده شده دومین مکالمه شاه با امینی- دوشنبه پانزدهم آبان ۱۳۵۷- از کاخ نیاوران به منزل علی امینی در تهران- موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی 6- مجموعه اسناد بنگاه ترجمه و نشر کتاب- آرشیو دفتر پژوهشهای موسسه کیهان- سند شماره 164- برگ شمار 363 7- A. Mansur (Pseudonym). «The Crisis in Iran», Armed Forces Journal International, January 1979, 33- 34