kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۹۰۴۱
تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱۴۰۰ - ۱۹:۴۴

تفـاخر زاییده خیالبافی

 

فرشته محیطی

تفاخر و فخرفروشی، پرتگاهی بس خطرناک است که انسان را از انسانیت ساقط می‌کند و به درکات حیوانیت می‌برد. از همین رو خدا به خیالبافانی که با خیالبافی، ارزش‌های سست یا واهی را اصالت می‌بخشند و ارزش‌های حقیقی را از دست می‌دهند، هشدار می‌دهد که با چنین نگرش باطل و غلطی دنیا و آخرت خویش را تباه می‌سازند و ابدیتی ظلمانی برای خویش رقم می‌زنند. در مطلب حاضر حقیقت تفاخر و منشأ آن و عوامل آثار فخرفروشی تبیین شده
است.
***
پوچی تفاخر از نظر قرآن
تفاخر، از ریشه فخر در لغت به معنای مباهات کردن در امورى مانند مال و مقام (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص‌627‌، «فخر») و نیز خود را بزرگ وانمود کردن است.(لسان‌العرب، ج‌10، ص‌198، «فخر»)
از نظر قرآن، این نوع رفتار اجتماعی که برخاسته از خودبرتربینی خیالبافانه است، عملی حرام و گناه است؛ زیرا شخص فخرفروش با رفتارش به خود و دیگران آسیب روحی و روانی می‌زند؛ چرا که از سویی با خیالبافی حقیقت را وارونه می‌بیند و تفسیر می‌کند که امری بسیار آسیب زا و موجب سقوط در راستای توصیه‌های باطل نفسانی اوست؛ و از سوی دیگر، به نوعی دیگران را تحقیر می‌کند و موجبات سرخوردگی دیگران را فراهم می‌آورد.
تفاخر، امری بی‌بنیاد و بی‌پایه و ریشه است؛ زیرا بر اموری پایه گذاری می‌شود که هیچ اصالتی ندارد؛ و اگر اصالتی نیز داشته باشد، هیچ نسبت مستقیم و موثری با فخرفروش ندارد؛ زیرا شخص فخرفروش برای تفاخر به چیزهایی تمسک و توسل می‌جوید که یا هیچ ارتباط و پیوند حقیقی با او ندارد، یا اگر داشته باشد، خود سبب یا مباشر آن نیست تا به عنوان امری ارزشی به خود نسبت دهد.
به سخن دیگر، فخرفروش گاه بر اساس خیالبافی خویش، امری را ارزشی می‌داند که هیچ ارزشی ندارد؛ و گاه دیگر امری کم ارزش را ملاک قرار می‌دهد و بدان فخر می‌فروشد. شگفت آنکه گاه امری را ملاک فخرفروشی قرار می‌دهد که هیچ ربط و پیوندی به او ندارد مانند فخرفروختن به زینتهای زمین از درختان و نهرها و رودها؛ یا اگر ربط و پیوندی دارد، خود در تحقق آن نقشی نداشته است؛ مانند قامت رعنا یا چهره زیبا که خدا به او داده است.
در میزان الهی، بسیاری از چیزهایی که انسان بدان فخر می‌فروشد، به نسبت به ارزش‌های اخروی، امری پوچ و بی‌ارزش است.(تکاثر، آیات 1 تا 4)
همچنین تفاخر به نوعی رفتار بیهوده و بی‌هدفی است که انسان می‌بایست از آن پرهیز کند؛ زیرا در فخرفروشی نه تنها چیزی به دست نمی‌آید، بلکه چیزهایی نیز از دست می‌رود؛ زیرا انسان عمر گرانبها و گرانسنگ خویش را به چیزی سپری می‌کند که هیچ پیامد و نتیجه مثبتی ندارد؛ چرا که تفاخر از نظر قرآن از مصادیق «لهو و لعب» است.(حدید، آیه 20)
خیالبافی، پایه سست تفاخر
تفاخر همانند خانه عنکبوت، سست پایه است؛ چون مبتنی بر خیالبافی است؛ از همین رو خدا همواره تفاخر را با خیالبافی ارتباط می‌دهد و در ترکیبی چون «مختال فخور» به کار می‌برد.(نساء، آیه 36؛ لقمان، آیه 18؛ حدید، آیه 23)
به سخن دیگر، از نظر قرآن، مختال یعنی کسی که به خیالبافی گرفتار است، دچار رفتار اجتماعی فخرفروشی و تفاخر است. پس کسی که به دور از عقلانیت، حقایق هستی را تحلیل وتبیین می‌کند، بر پایه عنصر خیال، چیزهایی را به هم مرتبط می‌داند، که یا ارتباط منطقی میان آن نیست، یا اگر ارتباطی باشد بسیار سست و ضعیف است.
از نظر روان شناسی قرآنی، تفاخر در کسی رشد می‌کند که گرفتار خیالبافی است. به این معنا که در شناخت حقایق و تفسیر واقعیت‌ها به جای آنکه از تعقل و تفکر بهره‌مند باشد، از خیال در سطح اختیال بهره‌مند است. بنابراین، اگر تحلیل و تبیینی از مسئله و موضوعی دارد، تحلیل و تبیین مطابق با حقیقت نیست؛ زیرا تحلیل و تبیین مبتنی بر خیالبافی، نمی‌تواند تفسیری درست و راستین از حقایق و واقعیت‌های موجود باشد. بر این اساس، سفارش‌های نفس خیالباف، سفارش‌هایی واهی و سست و پوچی است که از درون آن چیزی جز تفاخر و مانند آنها خارج نمی‌شود.
خدا در قرآن، با‌اشاره به شخصیت قارون بیان می‌کند که چگونه او برپایه خیالبافی‌های خویش گرفتار تفاخر شد. از جمله خیالبافی‌هایی که قارون داشت، این است که ثروتش به سبب دانایی و علم اقتصاد او حاصل شده؛ در حالی که ثروتش
بر اساس حکمت الهی به او رسیده است؛ خدا درباره این خیالبافی قارون می‌فرماید: قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي؛ قارون گفت: من اينها را در نتيجه دانش خود يافته‌ام.(قصص، آیه 78)
بر این اساس همین خیالبافی است که قارون به تفاخر رو می‌آورد. (قصص، آیه ۷۹)
پس عامل تفاخر قارون، همان خیالبافی درونی است که او را به چنین رفتاری سوق داده است؛ او بر این باور است که علم و دانش اوست که او را ثروتمند کرده است. پس او به سبب علم اقتصاد و دانشی که دارد، از دیگران برتر است و دلیل این برتری او نیز همین ثروتی است که از طریق علم اقتصاد به دست آورده است.
از نظر قرآن، چنین چیزی جز خیالبافی نیست؛ زیرا قبض و بسط روزی به دست خدا است(قصص، آیه 82) و اگر به کسی چیزی داده یا گرفته می‌شود، همگی بر اساس مشیت حکیمانه الهی است که از جمله حکمت‌های الهی آزمون دشوار الهی است: و چون انسان را آسيبى رسد ما را
فرامى‏خواند؛ سپس چون نعمتى از جانب خود به او عطا كنيم مىگويد: تنها آن را به دانش خود يافته‌ام. نه چنان است، ‏بلكه آن آزمايشى است، ولى بيشترشان نمى‌دانند. (زمر، آیه ۴۹)
خدا در جایی دیگر نیز درباره مقدرات از جمله قسمت روزی می‌فرماید: آيا آنانند كه رحمت پروردگارت را تقسيم مى‌كنند؟! ما وسايل معاش آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كرده‌ايم؛ و برخى از آنان را از نظر درجات بالاتر از بعضى ديگر قرار داده‏ ايم تا بعضى از آنها بعضى ديگر را در خدمت گيرند و تسخیر نمایند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مى‏ اندوزند بهتر است. (زخرف، آیه ۳۲)
پس از نظر قرآن، هر چیزی که به انسان از
خیر و شر می‌رسد از قبل بر اساس مشیت حکیمانه برنامه‌ریزی شده است؛ چنانکه در جایی دیگر نیز می‌فرماید: هيچ مصيبتى نه در زمين و نه در نفسهاى شما  به شما نرسد، مگر آنكه پيش از آنكه آن را پديد آوريم در كتابى است. اين كار بر خدا آسان است تا بر آنچه از دست‏ شما رفته اندوهگين نشويد و به سبب آنچه به شما داده است،‏ شادمانى نكنيد؛ و خدا هيچ خیالباف و خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.(حدید، آیات ۲۲ و ۲۳)
بنابراین، این خیالبافی است که تفاخر را در انسان رشد می‌دهد و می‌پروراند. کسی که نگرش‌های نادرست مبتنی بر خیالبافی از خود و خدا و خلق دارد، همانند عنکبوت تارهایی سست از خیال می‌بافد و بر آن می‌نشیند و این‌گونه فخرفروشی و تفاخر می‌کند، در حالی که با آشکار شدن حقیقت، آن تارهای خیالی پاره می‌شود و شخص از جایگاه خودش ساقط می‌گردد.
کسی که به مشیت حکیمانه الهی(کهف، آیات 34 و 39) و مقدرات الهی(همان، حدید، آیات 22 و 23) اعتقاد داشته باشد، می‌داند که همه هستی بر مدار و محور «لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین» می‌گردد و انسان در هر چیزی بر اساس مشیت حکیمانه و هدفمند از چیزی برخوردار یا محروم می‌شود و توانایی انجام کار یا ‌ترک آن را پیدا می‌کند. بر این اساس، در هیچ امری به این حد از خیالبافی نمی‌رسد که داشته‌هایش به سبب قدرت یا اعمال خودش است، بلکه می‌داند هر چیزی که دارد به‌عنوان یک فقیرذاتی از خدای غنی حمید است.(فاطر، آیه 15)
تارهای سست تفاخر
از نظر قرآن، تارهایی که فخرفروش و اهل تفاخر همانند عنکبوت به بندبازی بر آن مشغول است، اموری سست بنیاد همچون جمعیت زیاد قوم و خویشی(تکاثر، آیات 1 و2)، کثرت فرزند به‌ویژه فرزند پسر(کهف، آیه 34؛ سباء، آیه 35)، قدرت(کهف، آیات 32 و34؛ فصلت، آیه 15؛ زخرف، آیات 51 و 52)، ثروت(کهف، آیه 34؛ قصص، آیات 76 و79؛ سباء، آیه 35)، موقعیت اجتماعی(توبه، آیه 19؛ مریم، آیه 73)، نیاکان (مومنون، آیه 101؛ بقره، آیه 200) و مانند آنها است که موجب می‌شود تا شخص خود را برتر ببیند و بر دیگران فخر بفروشد.
از نظر اهل‌بیت(ع) این نوع رفتار که برخاسته از خیالبافی است، می‌تواند انسان را از انجام کارهای مفید و فعالیت سازنده حقیقی بازدارد. به‌عنوان نمونه امام باقر(ع) در ذیل آیه 200 سوره بقره فرمود: هنگامى كه از اعمال حج فارغ مى‌گشتند، در آنجا گرد هم جمع مى‌شدند و مفاخر پدران خود را برمى‌شمردند و تفاخر مى‌كردند. خداوند به آنان امر كرد كه به جاى يادآورى پدرانتان، خدا را به ياد آوريد. (تفسير نورالثقلين، ج‌1، ص‌198)
پس آنچه باید مورد اعتنا باشد، ذکر الله است که آثار دنیوی و اخروی و نیز مادی و معنوی دارد، نه ذکر نیاکان و تفاخر به آنان که انسان را از حقیقت و عمل راستین و خوب دور می‌سازد.
همچنین امام صادق(ع) در ذیل آیه 19 سوره توبه فرمود: اين آيه شريفه درباره على(ع)، عباس و شيبه نازل شد كه عبّاس به منصب آبرسانى به حاجيان و شيبه به پرده‌دارى كعبه افتخار مى‌كردند...‌ (تفسير نورالثقلين، ج‌2، ص‌192)، در حالی که آنچه می‌بایست موجب فخر حقیقی باشد، همان ایمان و مجاهدت در راه خدا است، نه این موقعیت‌های اجتماعی.
در حقیقت از نظر قرآن، این جهالت است که شخص را فریب می‌دهد و چیزهای بی‌ارزش را برایش ارزشی می‌سازد، بلکه این جهالت است که شخص داشته‌های خویش را مستقل دانسته و گمان برده که دارایی و داشته‌هایش حقیقتا برای اوست، در حالی که همه اینها و چیزهای دیگر امانت الهی برای آزمایش است. اگر انسان به فقر حقیقی خویش آگاه باشد و توجه نماید، هرگز متکبرانه فخرفروشی نمی‌کند.
پس جهالت، ریشه برترنمایى و تفاخر و مسابقه رقیبان در کسب مال و مقام است(تکاثر، آیات 1 تا 5) و اگر شخص علم حقیقی داشته باشد هرگز چنین نگرش و رفتاری نخواهد داشت. از همین رو، وقتی پرده‌ها کنار می‌رود و حقیقت با علم شهودی و حضوری درک می‌شود، شخص متوجه می‌شود که چیزی را ارزشی دانسته که یا ارزشی نیست یا اگر ارزشی است ربطی به او ندارد تا بدان فخرفروشی کند.(همان)
البته نباید شیطنت شیطان را در این فخرفروشی و تفاخر نادیده گرفت؛ زیرا این شیطان است که انسان را فریب می‌دهد و او را گرفتار خودپسندی و خودبرتربینی کرده و زمینه تفاخر را برایش فراهم می‌آورد.(نساء، آیات 36 تا 38)
آثار زشت و زیانبار تفاخر
تفاخر که ریشه در جهالت و خیالبافی‌های باطل دارد، آثار مخربی بر فرد و اجتماع بجا می‌گذارد که از مهم‌ترین آنها می‌توان به هواپرستی به جای خداپرستی و سرگرم شدن به کارهای غیرمهم و مضر و بیهوده اشاره کرد. از جمله آثار تفاخر می‌توان به لهوگرایی(تکاثر، آیات 1 و 2؛ مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 748 ذیل واژه لهی؛ مجمع‌البيان،
ج‌9‌- ‌10، ص‌811)، کفرگرایی و کفرگویی(کهف، آیات 34 و 37؛ الميزان، ج‌13، ص‌312)، عدم تأثیرپذیری از آیات الهی(مریم، آیه 73)، اعراض از یاد خدا و آخرت و گرایش به دنیا(تکاثر، آیات 1 و 2؛ مجمع‌البيان، ج‌9‌-‌10، ص‌811)، کفران نعمت و ناسپاسی(نساء، آیات 36 و 37؛ مجمع‌البيان، ج‌3‌- ‌4، ص‌74)، ممانعت از احسان(همان)، کتمان فضل الهی(همان)، بخل ورزی(همان؛ حدید، آیات 23 و24)، دعوت دیگران به بخل ورزی(نساء، آیات 36 و 37؛ حدید، آیات 23 و 24)، عدم پذیرش ایمان(سباء، آیات 34 و 35)، هلاکت و نابودی(قصص، آیات 76 تا 82)، محرومیت از محبت الهی (نساء، آیات 36 و37؛ لقمان، آیه 18؛ حدید، آیه 23) و محرومیت از نصرت الهی(کهف، آیات 34 تا 43؛ قصص، آیات 76 تا 82)، غرور و تکبر(لقمان، آیه 18) و مانند آنها‌ اشاره کرد.
بنابراین، از نظر قرآن، تفاخر در ساحات گوناگون روانی، فردی، اجتماعی، دنیوی، اخروی، مادی و معنوی تأثیرات زیانباری بجا می‌گذارد و روحیه و رویه شخص را از حالت اعتدال و تعادل روانی و رفتاری خارج می‌سازد و این‌گونه دنیا و آخرتش را تباه می‌گرداند.