آهای، آهای خبردار؛ همه گیر افتادهاید!
محمدتقی فهیم
«قهرمان»، اثر پرهیاهوی اصغر فرهادی، محافظهکار در فرم و پرطعنه و کنایه در مضمون است، کاری که در زمره ضعیفترین فیلمهای او مانند فروشنده و همه میدانند، قابل ارزیابی است.
فرهادی در فیلم جدیدش همه چیز را جمع کرده است؛ از رسانه، خیریه، زندان، بازار (انقلاب شیراز)، آلات موسیقی، گلریزان، و... تا این پیام را مخابره کند: «همه گیر افتادهاید».
واقعگرایی همچنان فرهادی را دنبال خودش میکشد تا آنجا که فیلم «قهرمان» را به قهرمان جابه جایی ریتم در سینما تبدیل کرده است. هزار رحمت به «جدایی نادر از سیمین»؛ اگرچه باز هم فرهادی از جیب فیلم جدایی میخورد و سوءتفاهم، ریا و
پشت هماندازی لایههای کف جامعه را درونمایهای قرار میدهد تا به پیام مورد نظرش دست یابد.
ماجرای یک زندانی به نام رحیم و کشمکشهای او با دوست دخترش و معضل فرزند معلول، نه حکایت تازهای است و نه افتادنشان در چنبرهای ناخواسته در ماجرای فروش سکه در بستر جامعهای به زعم فیلمساز احمق! حرف ناگفتهای است و... و میماند انتظار از فرهادی تا حداقل روایتی یکدست و داستانی پرمایه را دراماتیزه کند. اما 30 دقیقه کم آوردن داستان و پرشهای جلو برنده
در میزانسنهای غلط و باورناپذیر مانند رحیم که بعد از زندان به جای سرزدن به خانواده، میان آثار باستانی پرتاب میشود و غیره، حکایت درجا زدن فرهادی است. واقعا خانه رحیم کجای شهر شیراز است که وقتی سرش را بالا میگیرد نقش رستم جلوه میکند؟
پلکان نقش رستم هیچ کمکی به آتمسفر و فضاسازی در خدمت داستان نمیکند، جز اینکه فرهادی تازه به یاد نمادگرایی فیلمسازان تازهکار افتاده، قهرمانش را از پلهها بالا میبرد و سریع با شوهرخواهرش پایین میکشد که چی؟ که این مردم از ته تاریخ (خشایارشاه) قهرمانی را که میسازند به سرعت هم پایین میکشند و...
خلاصه اینکه قهرمان شدن و ماندن فرهادی دراین سکو، واقعیتِ در قهقرا نگه داشتن سینمای ایران است؛ سینمایی که فاقد آلترناتیو است و «قهرمان»اش با حداقل مولفههای یک فیلم اجتماعی داستانگوی سروساماندار به رخ کشیده میشود.