وصف یک کهکشان خورشید
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی
«اگر کسی را محمد نامیدید، وی را ناپسند برنشمرید و چیزی را از او دریغ مکنید و او را نیازارید. مبارک باد خانهای که در آن محمد باشد.»
رسول مکرم اسلام(ص)
***
شکوهمند و بلند مرتبه بود و در دیدهها پر ابّهت و در دلها گرامی.
رخسارهاش چون ماهِ تمام میدرخشید. گلگون بود و رنگی سپید و شاداب و آمیخته به سرخی داشت. پیراسته و بی نقص و بدون هیچ کاستی. مهربان و گشاده رو بود با چشمانی سیاه و درشت، ابروانی کمانی و پیوسته، بینی باریک و کشیده، پیشانی فراخ و مژگانی بلند. گونههایش نرم و بدون برجستگی بود و دندان هایی چون دانههای تگرگ سپید و زیبا و از هم گشاده داشت.
بلند بالا بود با کمری باریک، شکمی صاف، سینهای ستبر و عضلاتی نیرومند. کتفهایی درشت و سر پنجههایی قوی داشت و صاحب محاسنی انبوه و موهایی
پر چین و شکن و فروهشته بود. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اینچنین، اندامی موزون و در کمال زیبایی داشت.
در میان دو شانهاش مُهر نبوت حک شده بود. رایحه تنش دلانگیزتر از مشک ختن و نکهت دهانش از هر عطری خوشتر بود. با صلابت و در عین حال متواضعانه گام برمیداشت و چون به سویی توجه میکرد با همه بدن به آن سمت برمیگشت. نگاهش از شرم غالبا فروهشته بود.
ابتدا به سلام میکرد و از همه مردم گشاده دستتر، شکیباتر و نرمخوتر بود. همیشه لبخند بر لب داشت و چون خوشحال میشد، پلکها را برهم مینهاد. خندههایش غالبا تبسم بود. با این وجود محزون و در حال تفکر به نظر میرسید. بی ضرورت سخن نمیگفت. سکوتش طولانی و کلامش کوتاه و جامع بود و خود میفرمود من شیواترین مردم عرب هستم و بهشتیان با لغت محمد(ص) سخن میگویند. هنگامی که خشنود میشد نور چهره مبارکش پرفروغ میگردید و هنگامی که غضبناک میشد به ماهتابی میماند که به خسوف نشسته باشد. اهل جفا نبود و کسی را خوار نمیشمرد و برای امور دنیا خشم نمیگرفت.
هرگز دیده نشد که آن حضرت چهار زانو بنشیند یا تکیه کند. ژولیدگی را ناخوش میداشت و موی سر و محاسن خود را شانه میزد. از امام صادق(ع) نقل شده که آن حضرت برای بوی خوش بیش از خوراک خود هزینه میفرمود. در سفر همیشه وسایلی را با خود به همراه داشت از جمله قیچی، مسواک و شانه و چون میخواست بخوابد مسواک میکرد و بعد به بستر میرفت و مسواک را زیر سر مینهاد.
چیزی را از مردم دریغ نمیداشت و کسی را از آستان خویش نومید و ناکا
باز نمیگردانید. اختلافها را میزدود و بین مردم انس و محبت برقرار میساخت. اگر کسی حضرتش را به لفظ «یا رسول الله» خطاب مینمود، پاسخ میشنید «لبیک»! هنگام سخن گفتن تبسم میکرد و شوخی مینمود و میفرمود من مزاح میکنم ولی جز حق نمیگویم. نمازش در جماعت کوتاه و خطبههایش مختصر بود.
از اصحاب خود تفقّد میکرد و اگر سه روز متوالی یکی از ایشان را نمیدید از حالش جویا میشد. چنانچه میگفتند در سفر است برای او دعا میکرد و اگر بیمار بود به عیادتش میرفت. مجلسش محفل ذکر و ادب و اخلاق بود. در محضرش صداها کوتاه، حرمتها محفوظ و عیوب دیگران مستور میماند. آن حضرت از خشونت به دور و پیوسته نرمخو و اهل مدارا بود. آنگاه که دهان به سخن میگشود مجلس را سکوت فرا میگرفت و اصحاب سراپا گوش میشدند و اگر کسی دیگر سخن میگفت باز همین شیوه جاری بود؛ سخن کسی قطع نمیشد و از جدل و پرخاش خبری نبود.
آن حضرت چون در جمعی حضور مییافت مانند یکی از آنان بود و از آنچه میخندیدند او هم میخندید و از چیزی که اظهار شگفتی میکردند او هم تعجب مینمود. برای خود جایگاهی خاص قرار نمیداد و چون وارد مجلسی میشد، هر جای خالی که مییافت مینشست و دیگران را به این امر دعوت میکرد. مردم از خُلق نیک و بزرگواری او در آسایش بودند.
چیزی او را خشمگین نمیکرد و در برابر گستاخی و بیادبی مردم، حلیم و شکیبا بود. نقل شده است عربی بیابانی، ردای آن حضرت را چنان کشید که گردن مبارکش مجروح شد و اثر آن باقی ماند. سپس گفت ای محمد! از مال خدا که نزد توست به من هم بده. پیامبر(ص) نگاهی با مهربانی به او کردند و امر نمودند به او عطایی داده شود.
همواره کودکان خردسال را برای تبرک یا نامگذاری به محضر رسول خدا(ص) میبردند. آن حضرت کودک را بر دامان خود میگذاشت و چه بسا کودک ادرار میکرد و پدر و مادر از شرمندگی فریاد میزدند. اما آن حضرت میفرمود کودک را آسوده بگذارید و خود راحتش میگذاشت تا ادرار کند. آنگاه برایش دعا میکرد و نامگذاری میفرمود و بدین طریق خانوادهاش را مسرور میساخت و پس از رفتن آنان لباس خود را تطهیر میکرد.
پیامبر خدا(ص) بر الاغ بیجهاز مینشست و شیر گوسفند را میدوشید و شتر را میبست. بر کودکان سلام میکرد هنگام نشستن تکیه نمیداد و بر سفره، مانند بندگان مینشست. دعوت آزاد و بنده را میپذیرفت و هدیه را هر چند جرعهای شیر بود، قبول میکرد. بیشتر جامههایش سفید بود. به دیدار بیماران میرفت و مردگان را تشییع مینمود. با فقیران و تهیدستان همغذا میشد و زبان به ملامت کسی نمیگشود. میفرمود پنج چیز را تا هنگام مرگ ترک نمیکنم؛ غذا خوردن روی زمین همراه با بردگان، سوار شدن بر الاغ بی پالان، دوشیدن شیر بز با دست خود، پوشیدن جامه پشمی و سلام کردن بر کودکان تا پس از من سنت باشد.
روزی مردی خواست با او سخن گوید، اما از مهابت حضرتش به لرزه افتاد. پیامبر فرمود آسوده باش! من که پادشاه نیستم. من فرزند آن بانویی هستم که خوراکش ساده و معمولی بود. چون در جمع اصحاب مینشست فرد تازه وارد نمیدانست پیامبر کدامیک است تا آن که سؤال میکرد. ابوسعید خِدری گوید آن حضرت بسیار باحیا بود و چیزی از او درخواست نشد مگر آنکه عطا فرمود. نیز گفته است پیامبر از دوشیزگان پرده نشین باحیاتر بود و چون چیزی را ناخوش میشمرد از چهره مبارکش پدیدار میشد. از آن حضرت نقل است که فرمود: «من تربیت شده خداوندم و علی(ع) ادب شده من است. پروردگارم مرا به سخاوت و فراخ دستی و نیکی کردن امر فرموده و از تنگ چشمی و جفا باز داشته است و هیچ چیز نزد خداوند به بدی بُخل و بدخُلقی نیست و این دو، کارهای نیک انسان را تباه میسازد آنچنان که سرکه عسل را فاسد میکند.»
روایت است که رسول خدا(ص) شجاعترین، زیباترین و باسخاوتترین مردم بود. علی علیهالسلام فرمود در روز جنگ بدر ما به پیامبر پناه میبردیم و او از همه ما به دشمن نزدیکتر و در حمله سختتر و شدیدتر بود. و نیز فرموده است چون نائره جنگ شعلهور میشد و دو سپاه در مقابل هم صف آرایی میکردند ما به پیامبر پناهنده میشدیم.
ابنعباس گوید: «آن حضرت هنگامی که از دنیا رفت برای سی من جو، زرهاش در گرو شخصی یهودی بود. آن حضرت سبوس جو را نمیگرفت و هرگز از نان گندم سیر نخورد و در حدیث است که هرگز نان گندم نخورد و از نان جو هم سیر نشد.
امیرالمؤمنين(ع) فرمود: رسول خدا(ص) از دنیا به کمترینها قناعت کرد و گوشه چشمی به دنیا نیانداخت. دو پهلویش تهی و شکمش از همه خالیتر بود. دنیا پیش رویش نهاده شد اما آن را نپذیرفت. آنگاه فرمود: پدرم فدای کسی که سه مرتبه پی در پی از نان گندم سیر نخورد تا از این دنیا رفت.
آن حضرت چنان به عبادت میایستاد که پاهای مبارکش متورم شده بود. گفتند: چنین میکنید حال آنکه خداوند گناهان گذشته و آینده شما را بخشیده است؟ فرمود آیا نباید بندهای شکرگذار باشم؟ و در خبر است آنچنان از ترس خدا میگریست که سجادهاش تر میشد و در روایتی دیگر چندان میگریست که بیهوش میشد.
امام صادق(ع) فرمود خداوند نه پیامبری بهتر از محمد(ص) و نه وصیای بهتر از وصی او برانگیخته است.*
___________________
* منبع: ج ۱۶ بحارالانوار