تعامل اخلاقیای که دشمن را به مرید تبدیل کرد(حکایت خوبان)
مردی از شام به تحریک معاویه با امام حسن(ع) روبهرو شد و بدون ذکر مقدمه شروع به ناسزا گفتن نسبت به آن بزرگوار نمود، ولی امام با حلمی که داشت هیچ عکسالعملی نشان نداد تا اینکه آن مرد هر چه خواست گفت، آنگاه آن بزرگوار پیش رفته و با تبسم به او فرمود: اگر اجازه دهی تو را راضی کنم؟ چنانچه چیزی بخواهی به تو خواهم داد، اگر راه گم کردهای من نشانت میدهم. اگر گرسنهای تو را سیر گردانم، اگر احتیاج به لباس داری تو را میپوشانم، اگر فقیری بینیازت میکنم، اگر فراری هستی تو را پناه دهم، هر حاجتی داشته باشی برآورده میکنم. اگر غریبی خود و همسفرانت مهمان من باشید. مرد شامی از شنیدن این سخنان گریهاش گرفت و گفت: «اشهد انک خلیفهًْ الله فی ارضه» گواهی میدهم تو خلیفه خدا در روی زمینی، تو و پدرت دشمنترین مردم نزد من بودید، اینک محبوبترین خلق در نظرم هستید.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 43، ص 344