شیفته شهادت در راه حسین(ع)
علی کامرانی
شهيد فيض آبادي زمزمهاي ديگر از ترانة خونين هشت سال دفاع مقدس است كه نواي دل انگيزش را به ياد مينشينيم.
***
محمدرضا فیض آبادی، اول شهريور سال 1339 شمسی در خانوادهای مذهبی و در محلة غياثي تهران متولد شد. دوران طفولیت را در دامان پر مهر و محبت مادر پرهیزگار و زیر سایه پدر در فضای خانهاي ساده، همراه با زمزمههای قرآن و نماز ایام را سپری نمود. همين فضا باعث شد محمدرضا از هفت هشت سالگي روزه بگيرد و نماز بخواند و تا پايان عمر، همانند سرورش مولا علی(ع) زندگی بسیار سادهای داشته باشد. پس از اتمام دوره راهنمایی، وقتي 15 ساله بود دل به دریا سپرد؛ نسبت به امور دنیوی بیاعتنا بود و علاقه به کسب معارف و علوم دینی داشت ، به همین دلیل هم تحصيلاتش را در حوزه علميه آغاز کرد. پدر و مادرش نيز برای تحصیل او در حوزه مشوقش بودند. جديت و كوشش محمدرضا در تحصيل زبانزد طلاب بود. او با دقت و مراقبت، اين تلاش و كوشش را با مسایل معنوي و اخلاقي عجين ميكرد. فيضآبادي به مدت 10 سال در حوزه علميه قم تحصیل کرد و به درجه علمی رسائل و مکاسب(معادل كارشناسي) رسيد.
در صف اول مبارزه علیه طاغوت
وی علاقه و ارادت خاصی به امام خمینی(ره) داشت. در اواخر دوران تبعید امام، همراه با دوستانش در پخش اعلامیههای ایشان فعالیت چشمگیری داشت. تحصيل او در حوزه با مبارزات مردمي بر ضد رژيم ستم شاهي در سال 57 قرين شد. او همگام با مردم، تحت رهبري حضرت امام(ره) سهم خويش را در براندازي رژيم شاهنشاهی بهخوبي ايفا ميكرد. مبارزات او طوری بود که خانوادهاش فکر میکردند در همان ايام انقلاب شهید میشود. او سعي داشت در تمام راهپیماییها شرکت كند و همزمان با تظاهرات، تبلیغ ديني هم میکرد.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامی به همراه دوستان بسیجیاش برای تبلیغات به شهرستانها میرفت و در فعالیتهای فرهنگی و آموزش قرآن، فعالانه در کنار بسیجیها بود.محمدرضا پس از ازدواج، به همراه همسرش به قم برگشت و زندگي مشتركشان را در خانه کوچکی که در قم داشتند، آغاز کردند. او كه پيش از اين در سراسر زندگیاش سادهزيست بود، همسرش را هم به این سادگی تشویق میکرد و هميشه میگفت: انشاءالله بتوانیم خانه آخرت مان را درست کنیم. همه ما بهطور موقت، چند صباحی این جا مهمان هستیم.
زندگی مشترک محمدرضا و همسرش چهار سال طول كشيد. حاصل زندگيشان دو فرزند دختر و پسر بود. او از همسرش میخواست تا در تربیت دخترشان از جدهاش فاطمهزهرا(س) درس بگیرد. محمدرضا اعتقاد داشت که بدحجابی، خون شهیدان را پایمال میکند. وقتی نرجس شش ماهه بود از همسرش ميخواست که برای او مقنعه بدوزد. محمدرضا موقع بازی با فرزند دومشان حسن، روی زمین سینهخیز میشد و با او تفنگبازی میکرد. نرجس دو سال و حسن یک سال بیشتر نداشتند که پدرشان شهید شد.
محمدرضا اعتقادي عمیق به ولايت فقيه داشت و آن را ادامه خط انبيا و ائمه اطهار ميدانست و اطاعت از ولي فقيه را واجب. فعالیتهای عبادی، معنوی و تبلیغات دینی ایشان در ماههای رمضان، محرم و صفر دو چندان میشد و تمام توجه او را به خود جلب ميكرد. محمدرضا اخلاق خوبي داشت. طوري كه در مسیرهایی که تردد داشت كساني با او همراه و مجذوب رفتار و صحبتهای او میشدند. برای همین در خانواده و آشنایان، الگویی از محبت شده بود.
جهاد در خط مقدم
جنگ براي محمدرضا يك فرصت عالي بود. او ميخواست راه صد ساله را يك شبه طي كند. پدر و مادرش هم انگیزهای مضاعف برای جبهه رفتن به او ميدادند. محمدرضا در زمزمهها و راز و نیاز شبانهاش به خدا چنین میگفت: من به خاطر حسینم، دین و اسلامم به جبهه میروم چرا که من عاشقم و مشیت الهی در این است که مرا به معشوق برساند. و چه زود خداوند جوابش را داد. با شروع جنگ تحمیلی، محمدرضا كه خود را بازمانده از قافله دوستان شهيدش در دوران انقلاب ميدانست، فرصت را غنيمت شمرد و در سال اسفند سال 62 راهي جبهه شد. او در جبهه جنوب به نیروی هوایی سپاه و لشکر 92 زرهی پيوست و در جبهه غرب عازم قرارگاه نجف شد و مدت دو سال در جبهه به عنوان مبلغ حضور داشت. محمدرضا در آخرین اعزام با برادرش همرزم بود. برادرش از او میخواهد به خاطر زن و بچههایش به خط مقدم نرود ولي محمدرضا در جواب میگوید: زن و بچهام خدا را دارند. او لباسهای طلبگياش را به برادرش میدهد و به استقبال شهادت ميرود.
شهيد فيضآبادي تنها سه روز پس از حضور در عمليات خيبر، در 17 اسفند سال62 در جزاير مجنون و پل طلاییه، بهاري زودتر از طبيعت را جشن گرفت و با اصابت تيري مستقیم، به قافله دوستان شهیدش پیوست. همرزمانش وقتی بالای سرش میرسند که شهید شده بود، اما به خاطر بمباران شیمیایی نمیتوانند او را به عقب بیاورند، به همین خاطر، او مدتها مفقودالجسد میشود. پیکر محمدرضا پس از هشت سال پیدا شد و در بهشت زهراي تهران آرام گرفت
گزیدهای از وصیتنامه
خدايا، خداوندا، شهادت مي دهم که خدايي جز تو نيست و شهادت ميدهم که محمد- صلي الله عليه و آله- فرستادة توست و شهادت ميدهم که علي- عليه السلام- ولي توست و شهادت ميدهم که براي راهنمايي بشر، يازده چراغ هدايت فرستادي که اولادان آن پيشوا و شهيد محراب و شهيد عدالت ميباشند. و شهادت ميدهم که خط ولايت فقيه، تداوم بخش راه انبيا و اوصيا ميباشد و اطاعتشان واجب، که قرآن ميفرمايد:
«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم.»و ميدانيم که راهشان، صراط مستقيم و صراط هدايت است که قرآن کريم است که ميفرمايد:
«ان هذا صراطي مستقيماً فاتبعوه و لاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبيله»خداوند بدين راه توصيه نموده است؛ پروردگارا! قيام و حرکتم به خاطر تو است که فرمودي: «و قاتلوهم حتي لاتکون فتنه» قيام کرديم تا فتنه را براندازيم و دين را پياده کنيم و باز فرمودي «و ما لکم لاتقاتلون في سبيل الله»؛ چرا نميجنگيد در راه خدا. اينک حرکت کرديم تا تو را ياري کنيم. خداوندا! اميدوارم که با دادن جان خود در راه تو بتوانم گوشهاي از بار کاروان شهيدان را که بر دوش خود دارم، به مقصد برسانم.چون در طول دوران طلبگي کلاسهايي براي عزيزان داشتهام، ولي عدهاي از آنها شهيد شدند و به ديار عاشقان پيوستند، بارها با خود فکر ميکردم که چرا قافله اين عزيزان رفت و من هنوز جاماندهام و آنان سبقت گرفتند و جزء مقربين درگاه الهي قرار گرفتند که «السابقون السابقون اولئک المقربون.» به قول اماممان، آن رهبر فرزانه انقلاب که فرمودند:
«سيره انبياي عظام، خصوصاً نبي اکرم- صلي الله عليه و آله- و اصحابش در طول تاريخ فدا شدن در راه اسلام بوده است و مردم ما هم اين سيره را در پيش گرفته و از آنان تبعيت ميکنند».اين انقلاب، انقلابي است که فرزندانش به نداي «هل من ناصر» فرزند
زهرا- سلام الله علیها- قيام کردند، چون به گفته رهبرمان که: «اگر نهضت حسين- عليه السلام- نبود، يزيد و اتباع يزيد اسلام را وارونه به مردم نشان ميدادند»، اين انقلاب به خواست خداي تبارک و تعالي شکست نخواهد خورد.
سخني با ملت و امت حزبالله؛ بايد محکم بايستيم و خود را براي مقابله با مشکلات احتمالي آماده کنيم که پير طريقمان فرمودند:«اگر ما تسليم آمريکا و ابرقدرتها ميشديم، ممکن بود امنيت ظاهري درست ميشد و قبرستانهاي ما پر از شهداي عزيز نميگرديد، ولي مسلماً استقلال و آزادي و شرافت ما از بين ميرفت».ما بايد همچون حسين- عليه السلام -
فرياد برآريم که «هيهات منا الذله».بار خدايا! ملت جهادگر و مبارز ايران در اين عصر و زماني که تمامي مستضعفين و مسلمين جهان کمک و ياري ميطلبند، به خاطر اسلام و دفاع از حريم قرآن و مسلمين زجر ديده،
قيام نموده و تاريخ و هدفش پياده کردن قرآن و احکام الهي است و به جز اتکال به درگاه تو و اعتماد به عنايات تو پناهي ندارند که تو خود آنان را ياري کني، چرا که فرمودي: «ان تنصرالله ينصرکم» و وعده نصرت دادي که «ان تنصرکم الله فلا غالب لکم».خدايا، ما پيروزيها را از آن تو ميدانيم که اگر امدادهاي غيبي تو نبود، ما قدرت مقابله با دشمنهاي حيلهگر جهاني را نداشتيم که «و ما النصر الا من عندا الله».برادران! اگر امروز که روز سرنوشتساز امت اسلامي و روز امتحان الهي است، ما قدري سهلانگاري درباره خون شهيدان کنيم و فرصت را به دست فرصتطلبان دهيم، اسلام و انقلاب عظيم اسلامي ما را خدشهدار ميکنند، به هوش باشيم و دو جبهه درس و انقلاب را داشته باشيم. و به فرصتطلبان هم اعلام ميکنيم که دلسوزي براي شهدا نکنند که خانواده شهدا هيچ انتظاري به غير از اينکه اسلام و قرآن و احکام الهي پياده شود، ندارند و آنان که ميخواهند به اسم آزادي و دفاع از خون شهدا سخن بگويند، منافع خود را از دست دادهاند و دايه مهربانتر از مادر شدهاند، بايد بدانند که ملت ما بيدار است و خوب اين افراد را ميشناسد.مايه تعجب است که حدود چهار سال از انقلاب عظيم اسلامي ما ميگذرد؛ چرا هنوز به خودشان نيامدهاند. اتمام حجتي با گرانفروشان و محتکران خدانشناس که با خون اين عزيزان ميخواهند بازي کنند، ميکنم و آن سخن امام است که فرمودند:
«محتکران و گرانفروشان خدانشناس بايد از غضب الهي بترسند و بيش از اين خود را در پيشگاه خدا و خلق رسوا نکنند که عذاب الهي گريبان آنان را خواهد گرفت.»سخني با شما که در صحبتهايتان ناراحت بوديد و شرم داشتيد از اينکه از خانواده خويش، شهيدي تقديم خدا نکردهايد؛ از شما ميخواهم که ثابت قدم بوده، رسالت خون شهيداني که عزت را بر ذلت ترجيح دادند را به دنيا برسانيد و بفهمانيد که ما پيرو اسلام و پيامبر و علي و اولادش و رهبر انقلاب هستيم و ايستادهايم و مستضعفين جهان را از چنگال مستکبرين نجات خواهيم داد و اسلام پيروز است. اي خواهر و برادرانم! از شما ميخواهم که نفس سرکش را تزکيه کنيد و خدا و ذکر او را فراموش نکنيد که ذکر خدا آرامش بخش قلبها است. و نمازهايتان را بخوانيد و خدا را؛ يعني دين و مکتب خدا را فراموش نفرماييد.سخني هم با خانواده خويش دارم و آن اين است که اميدوارم از جدتان درس گرفته و در پياده کردن احکام الهي در خود و فرزندان کوشا باشيد و دست از حمايت رهبري برنداريد.
واجبات خدا را انجام دهيد و محرمات را ترک نماييد.در خاتمه با شما اي پدرم! آنچه را که دارم، مقداري از آن را خمس داده، بقيه را خودتان آنچه صلاح و رضاي خدا در آن است طبق شرع و دستور اسلام رفتار نماييد؛ برايم ده روز نماز و روزه احتياطاً بخوانيد و بگيريد. و از دوستان و عزيزان و همه فاميل ميخواهم که مرا حلال بنمايند.