یک ستاره از آن هزار
ستاره سوم: قبولی شهریور
ابوالقاسم محمدزاده
جنگ مردم را به تکاپو وا داشته بود. آن روزها شوق جبهه رفتن شده بود ارزش و ملاک.
شهدایی که آمده بودند و تشییع میشدند و جوانها در آن هیاهو مشوقتر. یعنی پیکر شهدا مشوق خیلیها مثل جواد بود که راهی مراکز اعزام شده بودند. مینیبوس و اتوبوس آدم بود که جبهه میرفت و وانت وانت، کامیون کامیون هم وسایل اهدائی مردم را میبردند.
جواد جبهه رفته بود. نه یک بار که چندبار. بعد از چند روزی که مرخصی آمده بود، روی دیوار اتاقش نوشت: «خرداد 65».
خواهر کوچکترش سؤال کرد:
- این چیه رو دیوار نوشتی داداش؟
جواد خندید و گفت: تاریخ شهادتمه آبجی.
اما خرداد گذشت و جواد شهید نشده بود و به مرخصی آمد. خواهرش خندید و گفت:
- ای ناقلا! توکه نوشته بودی خرداد شهید میشی؟ جواد فقط خندیده بود و برادرش کریم در جواب خواهرش گفته بود:
- غصه نخور آبجی! تجدید شده، قراره شهریور امتحان بده. حتما قبول میشه.
جواد حداد طوسی، شهریور ماه 1365 در امتحان سخت کربلای ۲ امتحان داد و قبولیاش را گرفت و راهی دانشگاه شهادت شد.
روحش شاد.