روایت حجّتالاسلاموالمسلمین محسنی اژهای وزیر اطّلاعات وقت
از رایزنی با نامزدهای معترض
دعوت دوباره از آقای کروبی
آقای کروبی را چند بار دیگر هم دعوت کردیم، در مورد ادّعایی که ایشان کرده بود. مثلاً اینکه صندوقها را فلانطور میسازند و... گفتم آقای کروبی! اگر نخورده باشیم نان گندم، دیدهایم دست مردم. شما خودت این را قبول میکنی؟ با چند صندوق میشود این کار را کرد؟ هر صندوقی را چهار یا پنج نفر باز میکنند و بعد پلمب میکنند. شما میگویید چند تا صندوق چنین مشکلی داشته؟ گفت من نمیدانم. گفتم همینطوری یک عدد حدسی بگویید؛ فرض کن هزار تا صندوق. یعنی اگر در هر صندوق پنج نفر عامل اجرایی و نظارتی باشد، باید با پنج هزار نفر تبانی شود! چه کسی چنین توانی دارد؟ بعد هم مگر میشود هیچکس نفهمد؟ تازه مگر در هر صندوقی چند تا رأی هست؟ فرض کنید همه صندوقهایی که مثلاً اینطور بوده ابطال شود؛ آنوقت رأی شما بالا میرود و شما برنده میشوید؟
ایشان خودش هم قبول داشت که واقعاً در جمهوری اسلامی این قضیّه به این ترتیب شدنی نیست؛ امّا گفت بالاخره تقلّب است. گفتم آخر یعنی چه؟ همینطوری که نمیشود گفت تقلّب شده است. دستکم یکی از شما حرف واضح محکم بزند. آن از آقای هاشمی که از قول آقای ریشهری نقل میکند امّا خود آقای ریشهری تکذیب میکند؛ آن از حرفی که آقای مجید انصاری میزند که زمان رأیگیری، صندوق را بدزدند و به قول ایشان رأی داخلش بریزند و بیاورند؛ هیچکس هم نفهمد! در مجمع گفتم بالاخره یک صندوق را دزدیدند یا هزار تا صندوق را؟ فرض کنید صندوقی را دزدیدند و به قول شما در این شهر به این بزرگی هیچکس هم نفهمید؛ چند تا رأی میشود در یک صندوق ریخت؟ آخر این حرفها چیست که میزنید؟ چیزی بگویید که قابل فهم و قابل قبول باشد.
رسیدگی به ادّعای تجاوز
حتّی تا بعد از قضایای انتخابات، تا مدّتها با آقای کروبی ارتباط داشتیم. وقتی ایشان آن ادّعاها را
در مورد تجاوز به بازداشتیها مطرح کرد، آن را هم در هیئت سه نفرهای که تشکیل شد رسیدگی کردیم. آن موقع من دیگر در وزارت اطّلاعات نبودم؛ ولی حتّی بعد از اینکه دادستان کلّ کشور شدم، این مسائل را به ما محوّل کردند. کمیته سه نفری تشکیل شد که من بودم، آقای رئیسی و آقای خلفی. تحقیقات هم عمدتاً به دوش من بود و مسائل را دنبال کردیم.
جلسه اوّل کمیته رسیدگی را که میخواستیم برگزار کنیم، ما سه نفر بودیم و آقای کروبی. یکی از دوستان هم آن وقت میرفت و میآمد برای اینکه ضبط را روشن و خاموش کند؛ ولی در جلسه فقط همین چهار نفر بودیم. گفتم آقای کروبی! این جلسه تمام میشود و میرویم؛ شما ممکن است یک چیزی بگویید ما هم چیز دیگری بگوییم؛ میخواهیم جلسه را ضبط کنیم که فردا هر اتّفاقی افتاد، این سند باشد؛ این را من گفتم و آن را هم شما گفتید؛ بعداً ادّعای دیگری نشود.
گفتم آقای کروبی! شما که من را میشناسید؛ به کار من هم آشنا هستید، اجمالاً هم میدانید من در مسائل تحقیقات و بازجویی آشنایی دارم. البتّه ایشان بیشتر از این حرفها، من را قبول داشت؛ ولی گفتم دستکم این مقدار شما ما را میشناسید دیگر. میخواهیم این مطلب را با کمک خود شما بررسی کنیم، یعنی با خود شما همکاری کنیم. گفتم مطمئن باشید واقعاً هر چیزی ثابت شد،
بر اساس همان اقدام میکنیم. آقای کروبی! من هر راهی که میخواهم بروم و تحقیق کنم، با شما در میان میگذارم؛ میگویم میخواهم این کار را بکنم یا این کار را کردم؛ آیا شما چیز دیگری به ذهنت میرسد که بشود انجام داد و من انجام ندادم؟ برای روشن کردن این مسئله کار دیگری میشود کرد؟ تحقیق دیگری میشود کرد؟ میشود از کسی دیگر سؤال کرد؟ شما هم برو با رفقایت تماس بگیر. با بچّههای وزارت هم آشنا هستید، با جاهای دیگر آشنا هستید؛ بروید از هرکسی میخواهید کمک بگیرید. من نمیخواهم یک چیز پنهانی انجام بدهم. این چیزی بود که با ایشان قرص و محکم بحث کردیم.
بعد گفتم ما کار را با این شکل و با کمک شما انجام میدهیم. من هر کاری هم که بخواهم بکنم با شما در میان میگذارم، اگر چیزی از اینها که شما گفتید دروغ بودنش ثابت شد و خودتان قبول کردید، آیا حاضر هستید آن را اعلام کنید؟ من نمیگویم بروید در تلویزیون اعلام کنید؛ هر جوری با هر ادبیّاتی که خودتان میخواهید بگویید؛ فقط بگویید من رفتم تحقیق کردم، دیدم این قسمتش دروغ بود؛ فقط هم آنجایی که خودتان قبول کردید را بگویید.
نهایتاً رسیدیم به جایی که ایشان حدّاقل
دو مورد را قبول کرد که خبر کذب بوده و هیچ چیزی از آن ماجرا هم درست نبود. گفتیم این موارد را قبول دارید؟ گفت بله. گفتم اعلام میکنید؟ گفت نه. گفتم آقای کروبی شما قول دادید! در مورد سعیده پورآقایی و ترانه موسوی(1) دیگر قضیّه روشن بود. حتّی اگر قول هم نداده باشی، بالاخره وقتی شما چنین ادّعایی را کردی، افرادی را یا نهادهایی را متّهم کردی به فساد، بعد هم دشمن از این سوءاستفاده کرده و به نظام لطمه وارد شده، حیثیّت افراد به باد رفته، الان که فهمیدید دروغ است، بالاخره چیزی بگویید یا اطّلاعیّه بدهید یا مصاحبه کنید؛ هرطور که میدانید، حقیقت را بگویید؛ ما خیلی اصرار نداریم که حتماً در تلویزیون چیزی بگویید. ولی بالاخره ایشان حاضر نشد که نشد! واقعاً خودم به خدا پناه میبرم. آدم چرا گاهی اینطور میشود که روی یک حرف ناحق، این مقدار سماجت کند و حق را نپذیرد.
پانوشت:
1- در تابستان 1388 ادّعا شد که دختر جوانی به نام «سعیده پورآقایی» در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاستجمهوری دستگیر و کشته شده و جسد وی نیز به خاک سپرده شده است؛ امّا پس از بررسیهای کارشناسانه، روشن شد که او زنده بوده و بعد از مدّتی نیز به خانه برگشت. نکته جالب آنکه آقای میرحسین موسوی ضمن باور ادّعاهای اوّلیّه درمورد این فرد، در مجلس ختم وی نیز شرکت نموده بود. همچنین در روزهای پس از انتخابات ریاستجمهوری دهم ادّعا شد که فردی به نام «ترانه موسوی» در جریان اعتراضات دستگیر شده، مورد تجاوز و شکنجه قرار گرفته؛ سپس به قتل رسیده و جسد وی نیز سوزانده شده است. امّا ناشر خبر پس از چندی، خود آن را تکذیب کرد؛ درحالیکه تصاویر منتسب به ترانه موسوی بهعنوان نمادی از قربانیان اعتراضات پس از انتخابات ریاستجمهوری ایران حتّی به مجلس نمایندگان آمریکا نیز راه یافته و نماینده جمهوریخواهی از میشیگان درباره وی به سخنرانی پرداخته بود.