ما را هم جزو قراضهها بدان (حکایت اهل راز)
یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط میگوید، روزی ایشان به من گفت: «فلانی! عروس، خود را برای که آرایش میکند؟» عرض کردم: برای داماد. فرمود: «شب زفاف، فامیل عروس تلاش میکنند او را به بهترین شکل آرایش کنند تا مورد پسند داماد واقع شود، ولی عروس در باطن، یک نگرانی دارد که دیگران متوجه نیستند. نگرانی او این است که اگر... نتوانست نظر داماد را جلب کند و یا داماد حالت انزجاری از او پیدا کند، چه کند. بندهای که نمیداند کارهای او مورد قبول خداوند متعال واقع شده یا نه، چگونه میتواند خائف و نگران نباشد؟! آیا تو، خود را برای او آراسته میکنی یا برای خود و برای وجهه پیدا کردن میان مردم؟!» اموات وقتی مُردند، میگویند: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا»(مومنون/99) عمل صالح آن است که خدا بپسندد، نه اینکه نفس تو آن را امضاء کند. از این رو، جناب شیخ، همیشه از ملاقات با حقتعالی، ترس و واهمه داشت و میفرمود: «خدا که خودش ترس ندارد «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ «(نازعات/40) اگر او ما را نپسندد و کارهای ما مورد قبولش نشود، چه خاکی بر سر کنیم؟ فرزندش از ایشان نقل کرده که میگفت: «خدایا! ما را هم جزو قراضهها - که طرف میآید و میگوید من قراضه و شکسته میخرم - ... بخر و قبول کن.»
* محمدی ریشهری، کیمیای محبت، قم، دارالحدیث، 1394، ص، 297 و 298.