کلاریس استرلینگ در گوانتانامو
سعید مستغاثی
یک فیلم دیگر از عوارض 11 سپتامبر و قضایای گوانتانامو و ماجرای ربودن و شکنجه بازداشت شدگان این زندان مخوف که هنوز پس از گذشت 20 سال، همچنان در پردهای از ابهام مانده و ساخت کنترل شده تنها دو سه فیلم درباره یا پیرامون آن، مانند برخی نقاط ناگفته و پنهان تاریخ ایالات متحده نشان از حساسیت این موضوع برای آمریکا دارد.
کوین مک دونالد که در اصل مستند ساز است (و یک فیلم مستند او هم به نام «یک روز در سپتامبر» در سال 1999 جایزه اسکار گرفت) در تازهترین فیلم خود به نام «موریتانیایی» براساس کتاب «خاطرات گوانتانامو» به داستان واقعی «محمدو صلاحی» (نویسنده آن کتاب و از بازداشت شدگان پس از 11 سپتامبر) پرداخته که تنها یکی از حدود 700 فاجعه زندان گوانتانامو به شمار میرود. از میان بیش از 700 نفری که سالها در این «آلکاتراز قرن 21» بدون هیچ اتهام ثابت شده و دادگاه و محاکمهای زندانی بودند، بنا برآنچه در نوشتههای انتهایی فیلم میآید، تنها اتهامات 9 نفر اثبات شد که از میان آنها نیز 3 نفر تبرئه شدند!
محمدو صلاحی (طاهر رحیم)، یک موریتانیایی مقیم آلمان است که به دلیل ارتباط پسر عمویش با بن لادن و همچنین حضور برخی از دوستانش در القاعده، به اتهام مهندسی عملیات یازده سپتامبر، در نوامبر 2001 دستگیر شده و پس از مدتی بازداشت در اردن و بگرام افغانستان به گوانتانامو فرستاده میشود. در آنجا تحت شکنجههای سخت قرار گرفته تا به آنچه مدنظر آمریکاییان است، اعتراف کند. پس از سالها بیخبری در سال 2005 به وکیلی به نام نانسیهالندر (جوی فاستر) مراجعه میشود تا وکالت محمدو صلاحی را برعهده بگیرد. این در حالی است که یکی از آسیب دیدگان 11 سپتامبر که نزدیکترین دوستش را درآن حادثه ازدست داده به نام سرهنگ استیوارت کوچ (بندیکت کامبربچ) قرار است به عنوان نماینده دادستانی ارتش، اتهام محمدو را اثبات کرده و او را به پای اعدام برساند.
کوین مک دونالد اگرچه در فیلم معروف داستانی دیگری به نام «آخرین پادشاه اسکاتلند» (2006) به خاطر حضور محوری «فارست ویتاکر» در نقش ایدی امین، توانسته بود، فیلمش را به درامی جذاب تبدیل کند، اما گویا حضور جودی فاستر کهنه کار و طاهر رحیم (که او را در فیلم «گذشته» اصغر فرهادی و «طلای سیاه» ژان ژاک آنو به خاطر داریم) و همچنین بندیکت کامبربچ با استعداد هم نتوانسته از مستندنمایی ضد درام او جلوگیری کند.
شاید جودی فاستر تنها در نیمه اول فیلم که تاحدودی یادآور نقش کلاریس استرلینگ وی در فیلم «سکوت برهها» است، توانسته با زنده کردن خاطره آن نقش به یاد ماندنی، فضای فیلم را در دست بگیرد. نانسی وکیل نیز اگرچه مانند کلاریس مامور اف بیآی، تازه کار نیست اما مثل او خطر میکند و بسیاری کنایهها و فشارهای کاری را به جان میخرد تا علیرغم مخالفت شرکت وکالت خود، به دفاع از یک متهم تروریسم در اواسط دهه 2000 بپردازد، آنچه کمتر از آن گپ زدنهای دوستانه با دکترهانیبال لکتر آدمخوار نیست.
اما همین جودی فاستر از نیمه دوم فیلم که نانسی با نامههای اعتراف صلاحی به شکنجه مواجه میشود، دیگر اسیر مستندنمایی مک دونالد شده و از این پس به جز نمایش مقداری احساسات و اشک و آه و لبخند شوق و ذوق از حضور اینترنتی صلاحی در دادگاه و... بازی دیگری ارائه نمیدهد.
بندیکت کامبربچ هم خیلی زود قافیه را به سانتی مانتالیسم حاکم بر نیمه دوم فیلم میبازد که از آن به بعد قرار است هر یک از موضوعات بیشمار فیلم را فقط با یکی دو اشاره تصویری خامدستانه متوجه شویم. مثلا با یک صحنه تظاهرات و بریدن تری (دستیار نانسی) متوجه فشارهای خارج از محیط بر وکیل محمدو صلاحی هستیم، با دو سه نمای نزدیک و حتی اکستریم کلوزآپ از پلک زدن سرهنگ استیوارت و سرازیر شدن اشکهای نانسی، قرار است به متحول شدن آن دو نفر پی ببریم، با یک سخنرانی شعاری صلاحی و چهره مهربان و متاثر رئیسدادگاه، حکم صادره را در مییابیم و...
صحنههای شکنجه هم (به جز تک صحنه توهم زدن صلاحی که خوب درآمده) با سرمای اتاق، صدای بلند موسیقی و بیخوابی (که بدون توضیح متوجه اش نمیشویم)، آب ریختن یا سر درآب فروکردن صلاحی، نشان داده میشوند. در حالی که بدون چنین صحنههایی مثلا در فیلم «گزارش» ساخته اسکات زی برنز که سال گذشته نمایش داده شد، تنها ذکر لیستی از شکنجههایی که تحت عنوان «تکنیکهای پیشرفته بازجویی» Enhanced Interrogation Techniques یا به اختصار EIT توسط دو تن از روانشناسان نیروی هوایی آمریکا برای شکنجه بازداشت شدگان 11 سپتامبر طراحی شد، بسیار بیش از این صحنههای نصفه و نیمه نمایش شکنجه تاثیرگذار بود.
در آن فیلم لیست شکنجهها به این ترتیب ارائه شد:
کوبیدن متهم به دیوارهای لاستیکی، نگهداشتن صورت تحت فشار، سیلیهای توهینآمیز، حبس در قفسهای کوچک، حالتهای تحت فشار مثل آویزان کردن و نشستنهای استرسآمیز، مشکلات خواب و بیدار نگه داشتنهای طولانی (بعضی از افراد تا 180 ساعت یعنی بیش از یک هفته بیدار و سرپا نگه داشته شدند)، تخته آب و غرق کردن مصنوعی، خواباندن درون قبرهای ساختگی و پراکندن حشرات درون آن قبر، آب رسانی با فشار از طریق مقعد که از دماغ و دهن قربانی بیرون میزد، خوراندن نوعی خوراک آمریکایی از طریق مقعد و....
اما در هر دو فیلم، علیرغم همه قانون شکنیها، جنایتها و اعمال وحشیانه پلیس و ارتش و وزارت دفاع و سازمان CIA و... اما اصل نظام ایالات متحده آمریکا و قانون اساسی این کشور تطهیر گردیده و منزه و پاک جلوه داده میشود، گناهان و جنایات بر گردن یکی دو نفر یا یک حزب نهاده شده (در فیلم «گزارش» سازمان سیا و در فیلم «موریتانیایی»، جرج بوش و دانالد رامسفیلد و نهایتا بخشی از ارتش مقصر هستند) و بخشی از همین نظام آمریکا به پاکسازی قسمت نابهنجار اقدام میکند؛ در فیلم «گزارش»، مجلس سنا و سناتورهای آن و در«موریتانیایی» سیستم قضایی ایالات متحده (که خصوصا امسال در فیلمهای متعددی به عنوان قهرمان آزادی معرفی شد!) انحراف از قانون اساسی و آزادیهای آمریکایی را تصحیح مینمایند و البته بارها و بارها هم از زبان کاراکترهای مختلف شعارش را میدهند.
از همین روی صحنههای پایانی فیلم «موریتانیایی» تقریبا مانند یک کلیپ تبلیغاتی برای دستگاه قضایی آمریکا عمل میکند. در واقع در صحنه دادگاه، نانسیهالندر دفاع خاصی انجام نمیدهد که کار اصلی را همان سخنرانی شعاری محمدو صلاحی تمام کرده است.
علیرغم همه این نکات، اما فیلم «موریتانیایی» هم مانند فیلم «گزارش»، تقریبا در میان لیستهای نامزدها و کاندیداهای فصل جوایز 2021 بایکوت شده و اگرچه در گلدن گلوب، یک جایزه برای نقش دوم زن نصیب جودی فاستر شد! (در حالی او نقش اول زن را در این فیلم ایفا میکرد!) اما به هر حال نام این فیلم و بازیگران و عواملش، به جز لیست منتقدان لندن، در هیچکدام از دهها لیست دیگر به چشم
نمیخورد.