kayhan.ir

کد خبر: ۲۱۹۷۱۶
تاریخ انتشار : ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۲:۱۴
چه کسانی برای واگرایی هنرمندان از مفاهیم انقلابی تلاش می‌کنند؟ -بخش نخست

لیبرالیسم اشرافی و مانع‌تراشی برای اوج‌گیری هنر آرمانی

 

آرش فهیم

رهبر معظم انقلاب اسلامی قبل از ورود کشور به فضای انتخاباتی، پیامی صادر کردند که دارای اهمیتی حیاتی است. حضرت آیت‌الله روز 11 خرداد در بخشی از این پیام تصریح کردند: «می‌دانید که سعی زیاد می‌شود برای واگرایی هنر و هنرمندان از مفاهیم انقلاب اسلامی، شمایید که باید این سعی شیطانی را باطل کنید. نسل شما و شما جوانان آگاه و پرانگیزه باید در این جبهه نقش مدافع و مهاجم را ایفا کنید.»
هر چند که این پیام به مناسبت دهمین سالگرد تأسیس موسسه شهرستان ادب صادر شده، اما به واقع خطابی عام دارد. چرا که طی سال‌های اخیر در میدان فرهنگی، شاهد تقابلی آشکار و سازمان‌یافته برای ایجاد تفکیک میان هنر و ارزش‌ها هستیم. برای درک اهمیت این مسئله باید نگاهی گذرا به تاریخ هنر در چهار دهه گذشته ‌انداخت.
یکی از عوامل موثر بر تطورات اجتماعی و سیاسی در هر کشوری، آثار و جریانات هنری هستند. اما در ايران، بیش از آنکه هنر و هنرمندان بر انقلاب اسلامی تأثیر بگذارند، اين انقلاب بود كه مسیر جریان‌های هنری را تغییر داد و اعتلا بخشید.
آنچه در دوران ماقبل انقلاب بر این عرصه حاکم بود، چیزی جز بي‌هويتي، ابتذال و مردم‌گريزي نبود.
موسیقی گرفتار آثار کاباره‌ای و سخیف و افسرده بود و ادبیات فارسی نیز سترون، ضدمردمی و عمدتا برخاسته و برساخته از ایدئولوژی مارکسیستی می‌نمود. هنرهای تجسمی هم به پوچ‌گرايي و ترسيم مناسبات آلوده محدود می‌شد. اوضاعی که پس از انقلاب اسلامی تحول یافت. این تحول در عرصه هنرهای تجسمی بیشتر نمود یافت. رشد و پيشرفت هنرهاي تجسمي پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران را از دو جنبه مي‌توان مورد توجه قرار ‌داد؛ نخست، شتاب گرفتن حركت رو به جلو در بسياري از رشته‌هاي اين هنرها و دوم تعالي و اخلاقي شدن آنها بوده است.
به بياني صريح بايد گفت، شاخص دوم، هم برجسته‌تر است و هم اينكه خودش بسترساز شاخص اول بوده است. در همه ميادين و شاخه‌هاي هنري، فساد و تعفن ضداخلاقي يك مانع بزرگ براي ترقي محسوب مي‌شود. مانعي كه با پيروزي انقلاب اسلامي و تصفيه فضاي هنري عامل پويايي و تكامل در هنر شد.
با پيروزي انقلاب اسلامي اين وضعيت متفاوت مي‌شود. هنرمندان عرصه هنرهاي تجسمي كه خود را در برابر يك تحول عظيم اجتماعي مي‌ديدند تحت تأثير قرار گرفتند و آثارشان دچار نوعي رجعت به مردم و ارزش‌هاي بومي سرزمين‌مان شد. در شرايطي كه تا آن موقع، هنرهاي تجسمي به قشر خاصي محدود مي‌شدند، به لطف انقلاب، نسل جديدي از هنرمندان جوان در دل مبارزات و جنگ روييدند كه سبب آشتي نسبي مردم با اين‌گونه هنرها شدند. در اثر اين اتفاقات به عنوان مثال، نقاشي از نگارخانه‌هاي سرد و بي روح بيرون آمد و با نقش بستن بر معابر و خيابان‌ها، پيوندي نو با جامعه پيدا كرد. برخلاف دوران قبل كه مضامين غالب آثار، آلوده به بداخلاقي و افسردگي و بيهودگي بود، با پيروزي انقلاب، مضاميني عالي و متعالي همچون؛ ازخود گذشتگي، شهادت، اتحاد مردم، عدالت‌خواهي و آزادي و آزادگي تجلي يافت؛ اتفاقي كه با درگرفتن جنگ تحميلي و دفاع مقدس مردم ایران، بيشتر خودش را نشان داد.
اما این شورِ شعورآمیز، بعد از دوران دفاع مقدس و به ویژه از اواسط دهه 70 شیرینی خودش را از دست داد و به تدریج، باز هم شاهد نوعی بازگشت به عقب در بخش‌هایی از فضای فرهنگ و هنر بودیم.
تقابل لیبرالیسم با هنر انقلابی
رفته رفته با فاصله گرفتن از روزهای دفاع و قیام، از اواسط دوران سازندگی و احیاء نامبارک فرهنگ مصرفی و خلق و خوی اشرافی، فضای هنری ایران نیز از شرایط جدید اجتماعی تأثیر پذیرفت. باز هم گالری‌های سرد و سترون به سمت آثاری با محتوای سکولار و غربزده گرایش یافتند، ادبیات ترجمه‌ای رشد کرد، موسیقی بازاری، بازار را اشباع کرد و سینما باز هم به فیلمفارسی آلوده شد و... اما چه عواملی باعث تغییر فاز هنر در ایران بعد از دوران دفاع مقدس شد؟
رحیم مخدومی، نویسنده و فعال فرهنگی به گزارشگر کیهان می‌گوید:« هنر و ادبیات انقلاب، آغاز خوب و درخشانی داشت؛ در ماه‌های منتهی به انقلاب فضایی ایجاد شد که آحاد مردم به میدان آمدند، هنرمندان عرصه‌های مختلف نیز با انرژی و اشتیاق، نقش خوب و پیش‌برنده‌ای ایفا کردند... در دهه دوم انقلاب انتظار بود که این جریان پی گرفته شود اما متأسفانه تفکری بر دولت‌ها حاکم شد که خیلی به این موضوع اعتقاد نداشت. از این زمان تفکر لیبرالی و رفاه زدگی و ایجاد فاصله طبقاتی و اشرافیت، فضایی یأس‌آلود به ویژه برای کسانی که از صحنه‌های نبرد برگشته بودند غلبه یافت و مملکت سوق پیدا کرد به سمت افرادی که اعتقادی به مقولات انقلاب نداشتند. در نتیجه رفته رفته سینمای بیمار شکل گرفت، نویسندگان چپ که در دوران دفاع مقدس سکوت اختیار کرده بودند میدان پیدا کردند و...»
وی ادامه می‌دهد: «هر چند که در این دهه ادیبان و هنرمندان انقلابی ساکت ننشستند و با مراقبت‌های رهبر معظم انقلاب که همواره توجه ویژه‌ای به سرمایه‌های فرهنگی کشور داشته‌اند هر کدام از نویسندگان یا هنرمندان انقلاب به طور خودجوش به مبارزه برخاستند و سنگرهای خود را آتش به اختیار حفظ کردند. اما همه این مراقبت‌ها و تلاش‌ها در مقابل هجمه‌های سنگین دولتی و هجمه‌های سنگین‌تر خارج از مرزها علیه هنر انقلاب کافی نبود و این انتظار که یک دولت فرهیخته شکل بگیرد رخ نداد و دولتی که وظیفه داشت از آنها حمایت کند این کار را نکرد و گاهی در مقابل آنها بود.»
نویسنده کتاب «جنگ پا برهنه» درباره تلاش لیبرالیسم و اشرافیت برای واگرایی هنر از مفاهیم انقلاب تصریح می‌کند: «تفکر لیبرالیسم بر پایه مادیات ایستاده و اصلا پایه و اساسش سودطلبی است؛ در این تفکر حتی برای رسیدن به سود بیشتر، انسانیت هم زیر پا له شود و شرف پایمال می‌شود و انسان‌ها نابود می‌شوند. اما اینکه این تفکر توسط دولت جمهوری اسلامی مطرح شد عجیب بود. فرهنگ انقلاب منفعت‌محور نیست و معتقد به هزینه کردن برای تربیت انسان و فرهنگ‌سازی و ایثار و ازخودگذشتگی است. طبیعی است که لیبرالیسم سودطلب نمی‌تواند با فرهنگ انقلاب که در پی تربیت انسان ایده‌آل است کنار نیاید. به همین دلیل هم ادبیات و سینمای انقلاب توسط لیبرال‌ها سرکوب شده و هنرمندان انقلابی منزوی می‌شوند، و درمقابل، افرادی که نگاه گیشه‌ای دارند سوگلی‌های دولتمردان لیبرال می‌شوند و در جشنواره‌ها جایزه می‌گیرند و در جشنواره‌های خارجی مطرح می‌گردند و...»
نفوذی‌ها؛ عامل واگرایی هنر از انقلاب
یکی از اتفاقاتی که طی دو دهه اخیر در فضای فرهنگی کشورمان قابل رصد است، فعالیت افرادی است که در عمق جانشان اعتقادی به مفاهیم انقلابی ندارند اما برای ایجاد تفرقه و تخریب در جبهه فرهنگی انقلاب به این جبهه رسوخ کرده‌اند. تلاش آنها این است که مانع از فعالیت هنرمندان متعهد و خالص شوند؛ منافق‌صفت‌ها هر جا می‌روند، نیروهای ارزشی را تخریب و تخطئه می‌کنند به مدیران نهادها یا ارگان‌های فرهنگی القا می‌کنند که ا
نقلابی‌ها را جدی نگیرند!
محمدعلی گودینی، نویسنده و منتقد ادبی به گزارشگر کیهان می‌گوید: «در دهه اخیر عوامل و افرادی از سر عمد، سد راه هنر و ادبیات انقلاب بوده‌اند. بعضی افرادی که از انقلاب بریده‌اند با همدستی سکولارها برای هنر و ادبیات انقلاب مانع‌تراشی می‌کنند. متأسفانه برخی از مدیران یا رسوخ کردگان در بعضی از موسسات و مراکز منتسب به جریان‌های انقلاب، خودشان از بودجه‌ها و امکانات این مراکز بهره می‌برند و علیه نویسندگان اصیل متعهد فعالیت می‌کنند. آن هم افرادی که گاه با گستاخی ضد افراد متعهد و حتی انقلاب موضع‌گیری می‌کنند. افراد کم‌جنبه‌ای که در فضای مساعد همین انقلاب به نام و نان ‌و جایگاهی رسیده‌اند. اگر یک نویسنده متعهد، کاری را به گردانندگان این مراکز برای چاپ بسپارد، همان افراد مشکوک نفوذی در مرکز به راحتی آن را رد می‌کنند. این در حالی است که خروجی آثار تولیدی خود آنها هم چنگی به دل نمی‌زند. این‌گونه مسائلی که کمتر کسی به آنها توجه دارد، می‌تواند از علت‌های ایستایی داستان انقلاب باشد.»
وی می‌افزاید: «این مشکل به دو مطلب بر می‌گردد. مشکل اساسی اول در برخی مدیران فرهنگی گمارده شده است که به هر علت مسامحه‌کاری می‌کنند. ظاهراً تعریف جامعی از مسند خود ندارند. تحت تأثیر جو‌سازی‌ها قرار می‌گیرند. به این علت اگر نگوییم خود عامل نفوذی هستند، تحلیل درستی از ادب و هنر اسلامی و حتی ملی ندارند. این سستی مدیریت‌ها فرصت و مجال را به قلم‌های مسموم می‌دهد تا در ادب و هنر یکه‌تازی کنند. و به مرور بر قلم آنهایی که مشکلی با دین و انقلاب ندارند تأثیرگذار هم باشند. مطلب دوم از این طرف قضیه است. متأسفانه به‌دلیل کج‌فهمی‌های ناشی از خوره حسادت؛ بعضی افراد با ظاهری موجه چشم دیدن ‌ترقی افراد هم‌سطح خود را ندارند. این بخیل‌ها که گاه سنگ‌اندازی‌هایی از آنها به‌صورت نامرئی دیده می‌شود؛ فرصت را برای طیف سکولار و همراهانشان بهتر مهیا می‌کنند. این کج‌فهمان و حسودان که جوهره قلم‌شان در حال خشکیدن است، زیان آفت‌شان دست کمی ‌از آفت قلم سکولارها نیست. همان سکولارهای قدرتمند نفوذ داده شده که این توان را دارند تا در سر بزنگاه با اعمال نفوذ خود گاه نتیجه مشخص شده جایزه مهمی ‌را از نویسنده متدینی به نفع غیرمتدینین و بی‌تعهدهای سکولارمسلک ادبی تغییر بدهند!»
خفقان سکولارها علیه ارزشی‌ها
یکی از شاخص‌هایی که همواره به عنوان یک مسئله گفتمانی نزد جریان‌های سکولار و غربگرا مطرح بوده، نفی وجود «هنرمند ارزشی و هنرمند غیرارزشی» است.
اما آنهایی که با تقسیم هنرمندان به دو گروه ارزشی و غیرارزشی مخالفت می‌کنند، خود بیش از دیگران به
طبقه‌بندی هنرمندان به دو گروه خودی و غیرخودی پرداخته‌اند. مصداق چنین رویکردی را به طور آشکار در مناسبات فرهنگی و هنری کشورمان می‌بینیم. مثل فشار برخی از محافل و افراد و رسانه‌ها برای عدم همکاری بازیگران در آثار انقلابی، ملاک قرار‌ دادن گرایش‌های قبیله‌ای و منافع گروهی و...
«کامران پارسی‌نژاد» نویسنده و منتقد ادبی در یک نشست گفته بود: «در جبهه[شبه‌] روشنفکری که مدعی دموکراسی و آزادی هستند سیاست‌زدگی دیده می‌شود. به طوری که در جلسه داوری یکی از جوایز ادبی، رمان منتشر شده توسط یکی از نویسندگان جوان و مستعد فقط به این دلیل که توسط حوزه هنری منتشر شده از داوری نهایی کنار گذاشته شد و حتی یکی از داوران این جایزه در جلسه داوری، این کتاب را با دستمال کاغذی برداشت و به سطل آشغال ‌انداخت»!
وی تصریح کرد: «نویسندگانی که علیه امنیت و تمامیت ارضی و منافع ملی خود می‌نویسند در هر کشوری به عنوان «وطن‌فروش» شناخته می‌شوند. گاهی داستان‌هایی به قلم برخی از نویسندگان ایرانی درباره جنگ تحمیلی می‌خوانیم که گویی توسط یک نویسنده رژیم بعث عراق نوشته شده است!»