ملاصدرا مبتکر بزرگ اسلامی
علی قنبریان
متون علمی از بین کتابهای یونانی، ایران باستانی، هندی، و... به عربی برگردان شد و متفکران مسلمان همچون ابونصر فارابی، شیخاشراق، ابنسینا، خواجه نصیرالدین طوسی و ملاصدرا با مطالعۀ آثار مذکور و همچنین با تمسک به معارف ناب و ارزشمند حِکمی قرآن و روایات، شالودۀ فلسفۀ اسلامی را بنیان نهاده و فروعات آن را افزایش دادند تا جایی که برخی از مسائل جدید که هیچ سابقهای در حکمتها و فلسفههای پیشین نداشت بر آن افزودند.
1 خرداد روز بزرگداشت ملاصدرا (979ق ـ 1045ق) است. به این مناسبت در مقاله حاضر به تبیین و بررسی زندگانی و آرا و اندیشههای این فیلسوف بزرگ میپردازیم.
* * *
زندگینامه
حکمت متعالیه توسط محمدبنابراهیم قوامی شیرازی مشهور به صدرالدین شیرازی، آخوند، ملاصدرا و صدرالمتالهین تاسیس شد. وی در سال 979 قمری متولد و در سال 1045 قمری در بصره وفات یافت. او در شهر شیراز در خانوادهای متمکن به دنیا آمد. پدر او یکی از وزرای دوره صفویه بود. ملاصدرا تنها فرزند خانواده،تحت عالیترین مراقبتها رشد کرد و از بهترین تعلیم و تربیت ممکن در زادگاهش برخوردار بود. پس از رسیدن به سن رشد و تکمیل تحصیلات مقدماتی و بعضی از سطوح فقه و اصول به قزوین و سپس اصفهان که پایتخت و دارالعلم زمان صفویه بود، مسافرت کرد و در علوم نقلی پیش شیخ بهاءالدین محمد عاملی (953-1031ق) که از نوادر و مفاخر روزگار بود، حضور یافت (شیخ بهاءالدین محمد عاملی مشهور به شیخ بهایی از دانشمندان بزرگ عصر صفویه و شیخالاسلام شاه عباس است) و علوم عقلی را نزد فیلسوف شهیر، سیدمحمدباقر استرآبادی مشهور به میرداماد (969-1041ق) که ملاصدرا در مناسبتهای مختلف، از او به عظمت یاد کرده است، فراگرفت (صدرالدین شیرازی «ملاصدرا»، شرح اصول کافی، ج1، ص213).
بعداز تکمیل تحصیلات علوم عقلی، به مطالعه و تفحص و تعمق در آثار حکما و فلاسفه و عرفا و متکلمان پرداخت و بر آراء و افکار پیشینیان مسلط گشت و پس از اطلاع کامل از آثار قدما و متأخران در مسائل الهی و مباحث حکمی، دست به اجتهاد و اظهارنظر زد اما متأسفانه آماج حملات علمای ظاهرگرا قرار گرفت، تا جایی که برخی از آنها وی را تکفیر کردند. از همین رو رهسپار روستای کهک (قریه کوچک و دورافتادهای در حوالی قم) شد. او در مقدمه اسفار، چنین میگوید:
«من در آغاز جوانی به اندازه توان در فلسفه الهی صرف نمودم... و در دریای ژرف حکمت، صدفهای علمی یافتم که استوار بر ستونهایی از براهین محکم و پر از جواهر... زمانی دراز با خود گفتوگو و کنکاش نمودم... تا این صدفهای گرانقدر را شکافته و مروارید غلطان را از آن بیرون کشم... و کتابی جامع تصنیف نمایم که فراگیر آنچه در کتب پیشینیان یافتهام باشد... اما روزگار بازدارنده، مانع کارم شد و از هدفم باز میداشت. میدیدم زمانه از روی دشمنی، دل بر تربیت نادانان و فرومایهگان بسته و آتش جهالت و گمراهی از بدحالی و پستی رجال سر بر کشیده است. من، گرفتار مردمی گشتهام که فهم و دانش از افق وجودشان غروب کرده و دیدگانشان از نگرش به انوار حکمت و رازهای آن بسان خفاشها از دیدن روشنایی معرفت عاجزند... وقتی وضعیتم را چنین دیدم... در یکی از شهرها منزوی گشته و با گمنامی و شکستهبالی به گوشهای خزیده... نه درسی گرفتم و نه کتابی تألیف کردم زیرا تصرف در علوم و صنایع و بیان مباحث و دفع مشکلات و روشن کردن مقصود و رفع دشواریها نیازمند تصفیه اندیشه و زدودن خیال.... پس از گذشت دورانی مدید از عزلتم جانم بهسبب مجاهدات زیاد، به فروغ نورانی نور گرفت و قلبم بهعلت فراوانی یافتهها، شعلهور شد و در پی آن انوار ملکوت بر آن تابیده شد... رموزی برایم کشف شد که تا حالا منکشف و آشکار نشده بود...» (صدرالدین شیرازی «ملاصدرا»، الحکمهًْ المتعالیة فی الاسفار العقلیهًْ الاربعهًْ، ج1، ص4)
بنابراین زندگی علمی ملاصدرا به سه دوره مشخص تقسیم میشود:
مرحله اول: دوره آموزش و تحصیل و تتبع در شیراز و اصفهان؛
مرحله دوم: ریاضت و تزکیه نفس در کهک، که در این دوره خود را بهطور کامل وقف زندگی معنوی کرد؛
مرحله سوم: دوره تألیف، نگارش و تدریس که بهمنزله محصول دو دوره گذشته وی است.
ملاصدرا صاحب ابتکارها و تحقیقات عمیقی است. او آشنا به مبانی فکری حکیمان و فیلسوفان یونان و ایران قبل از اسلام بود و همچنین تفکر فلسفی بعد از اسلام مانند مشاء و اشراق را کامل میشناخت و بر آنها شرحهای مهمی نگاشته است. او در کلام شیعی و سنی بویژه آثار غزالی و امام فخرالدین رازی تخصص داشت و سرانجام از همه مهمتر آنکه احاطه بر تعالیم تصوف و عرفان ابنعربی داشت. او توانست با ارائه تلفیقی نوین از همه آنها، فلسفه بدیع و مکتبی متجانس و سیستمی همخوان را که اجزای آن هریک بهطور دقیق در جایگاه خاص خویش واقع شده است پدید آورد و چشمانداز عقلی جدیدی را ایجاد کند که به حکمت متعالیه شهرت یافت (محمد رازآبادی، مرگ از دیدگاه اگزیستانسیالیسم و حکمت متعالیه: با تأکید بر رویکرد قرآنی پیروان حکمت متعالیه، ص10ـ12)
ملاصدرا آثار بسیاری در قالب تألیف و شرح دارد. شهرت آثار وی،ما را از معرفی آنها بینیاز میکند. یکی از آثار وی «شرح هدایهًْ الحکمهًْ» است. کتاب «هدایهًْ الحکمهًْ» اثر اثیرالدین ابهری بوده و در سه بخش منطق، طبیعی و الهی است. بر بخش فلسفی این کتاب شروح و حواشی متعددی نوشتهاند (کریم نیرومند، تاریخ پیدایش تصوف و عرفان: عرفا و حکمای استان زنجان، ص309ـ311). معروفترین آنها دو شرح است: یکی شرح قاضی کمالالدین میرحسینبنمعینالدین میبدی (د909ق) که بارها به همراه حواشی تنی چند از علما و فضلا در هند، استانبول و تهران به طبع رسیده است و دیگری شرح صدرالمتألهین شیرازی (د1050ق) که مفصلتر از شرح میبدی است و بارها با حواشی و تعلیقات دانشمندان چاپ سنگی شده است.
حکمت متعالیه
غایت و هدف فلسفه (حکمت الهى) دو چیز است:
الف) شناخت موجودات بهنحوِ کلّى.
ب) تشخیص موجود حقیقى از موجود غیرحقیقى (سیّدمحمّدحسین طباطبایی، آموزش آسان فلسفه: ترجمه و تلخیص کتاب بدایهًْالحکمهًْ بهصورتِ پرسش و پاسخ، ص9).
بنابراین فلسفه از تمامی علوم عامّتر است، زیرا موضوع آنکه موجود است، عامّترین موضوعات است و همهچیز را شامل است (سیدمحمدحسین طباطبایى، نهایهًْ الحکمهًْ، ص5)
فلسفۀ اسلامی به سه شاخۀ عمدۀاشراق، مشأ و حکمت متعالیه تقسیم میشود و از این میان آموزههای حکمت متعالیه به عرفان نزدیکتر و همسوتر است.
الف) فلسفۀاشراق
مؤسس مکتباشراق، شهابالدین یحییبن حبشبن امیرک ابوالفتوح سهروردی است.اشراق در لغت به معناى روشن کردن و نور دادن است و نزد حکما عبارت است از: ظهور انوار عقلى و درخشش و رسیدن آنها به روانهاى کمالیافته و وارسته از مواد و اجسام. به بیان دیگر، عبارت است از فلسفۀ مبتنى بر اشراقى که کشف است. این حکمت، حکمتاشراقیان ایرانى است. مقصود آنان نیز هماناشراق به معناى ذوق و کشف است. از این جهت بین حکمتاشراق و حکمت مشرقى که ابنسینا از آن سخن گفته است، فرقى نیست. زیرا مقصود از شرق، سرچشمۀ رمزى تابش نور است. حکمتاشراق با فلسفۀ ارسطویى متفاوت است، زیرا حکمتاشراق متکى بر ذوق و کشف و شهود است، درحالىکه فلسفۀ ارسطویى متکى بر استدلال عقلى است. اکتسابِ معرفت، در فلسفۀ ابنسینا، با احساس، تخیل و وهم به حد کمال نمىرسد بلکه کمال آن به ادراک عقلى است و بالاترین درجات عقل انسانى، عقل مستفاد است که معارف را به طریقاشراق از عقل فعال کسب مىکند (جمیل صلیبا و منوچهر صانعى درهبیدى، فرهنگ فلسفى، ص142).
ب) فلسفۀ مشاء
مشاء یعنى بسیار راهرونده و مشائى به معناى ارسطویى است. پیروان ارسطو از این جهت به این عنوان نامیده شدهاند که او شاگردان خود را در حال راه رفتن تعلیم مىداد (جمیل صلیبا و منوچهر صانعى درهبیدى، فرهنگ فلسفى، ص590). نماینده و مربی سترگ فلسفۀ مشاء در عالم اسلام، ابوعلی سینا است.
برخى از حکما در تحریر مسائل مهم فلسفى و تدوین کتب علمى، قدرت خاص دارند و مباحث علمى را به سبکى عالى و مقرون با ابتکار و تصرف در مبانى علمى به سلک تحریر درمىآورند. شیخ رئیسو فارابى از این دسته از فلاسفه به شمار مىروند. شیخ، فلسفه مشّاء را با اسلوبى عالى و توأم با تحقیق و تدقیق و جامعالاطراف، تألیف نموده است (شیرازی، صدرالدین «ملاصدرا»، سه رسائل فلسفى، ص39ـ40).
در تداوم حرکتى که فارابى آغاز کرد، شیخالرئیسبوعلى سینا (370- 428ق) فلسفۀ اسلامى را در قالب فلسفۀ مشّاء به اوج شکوه و اقتدار خود رسانید. او تلاش کرد تا با رفع کاستیهاى مبنایى و متدیک حکمت ارسطویى که در فلسفۀ اسلامى به بار نشسته بود، فلسفۀ اسلامى را استحکام بخشد (غیاثالدین دشتکى شیرازى،اشراق هیاکلالنور، ص34)
ج) حکمت متعالیه
ملاصدرا، حکیم نامدار ایرانی، بنیانگذار فلسفهای است که خود، آن را در دو اثر نامدار خویش، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العلیة الاربعة و الشواهد الربوبیه، حکمت متعالیه خوانده است و براى کتاب خود برگزیده است. حکمت متعالیه ریشه در کلام خداوند و اندیشۀ حکما، عرفا و متکلمان اسلامی دارد و این مسئله به آن اهمیت و عمق ویژهای بخشیده است (محمد رازآبادی، مرگ از دیدگاه اگزیستانسیالیسم و حکمت متعالیه: با تأکید بر رویکرد قرآنی پیروان حکمت متعالیه، ص3). در نظر ملاصدرا حکمت ،آن است که بر وحی و قول معصوم استوار باشد و آنچه از علوم که این ویژگی را نداشته باشد قابل اعتنا و اعتماد نیست.
معروف است ملاصدرا عنوان «حکمت متعالیه» را برای فلسفۀ خودش از یکی از عبارتهای ابنسینا اخذ کرده است. اصطلاح حکمت متعالیه را اولینبار ابنسینا در کتاباشارات آورده است: «سپس اگر چیزی که نوعی رأی و فکر بیانگر آن است، و آن نظر جز برای راسخان در حکمت متعالیه آشکار نیست.» (خواجه نصیرالدین طوسی، شرح الاشارات و التنبیهات مع المحاکمات، ج2، ص417) و خواجه نصیرالدین طوسی در شرح آن مینویسد: «اینکه ابنسینا این مسئله را حکمت متعالیه دانسته، بهعلت آن است که حکمت مشائین، حکمت بحث و نظر محض است، ولی این مطالب و امثال آن از طریق بحث و نظر همراه با کشف و ذوق تمام میگردد. بنابراین حکمتی که مشتمل بر کشف و ذوق است، حکمت متعالیه نام نهاده است.» (خواجه نصیرالدین طوسی، شرحاشارات، ج3، ص401)
دربارۀ وجه تسمیۀ متعالیه دو نظر است:
الف) برخی از دانشمندان گویند (مهدى حائرى یزدی، مجلۀ ایرانشناسى، ص71) بدان جهت ملاصدرا حکمت خود را متعالیه نامیده است که به زبانى بالاتر از زبان فلسفۀ معمولى مشاء واشراق سخن گفته است. وى تفوق و تعالى آن را به این مىداند که ملاصدرا برخلاف فلاسفۀ دیگر محور کل فلسفۀ خود را بر وجود نهاده است که وجود را اصیل مىداند و کلیۀ مسائل فلسفۀ الهى را با دیدگاه خاص خود در باب اصالت وجود و وحدت آن حل مىکند. چنانکه خواهید دید از دیدگاه او همهچیز، مراتبِ وجود است. اسماءاللّه، صفات و افعال هم مراتبى از وجودند.
ب) بعضی دیگر براساس جامعیت فلسفۀ ملا صدرا، متعالى بودن را توجیه کردهاند، زیرا تلفیق بین مشاء،اشراق و آیات و روایات است. فلسفۀ ملاصدرا تلفیقى است از حکمت ذوقى و بحثى، عرفان و آیات و روایات و از این رو پارهاى او را حکیم التقاطى مىدانند؛ درحالىکه در واقع چنین نیست. ملاصدرا از حکمت ذوقى هم از شاخۀ یونانى آن یعنى اندیشههاى افلاطون و فیثاغورس و رواقیان و هم از شاخۀ اسکندرانى آن یعنى اندیشههاى نو نوافلاطونیان و نو رواقیان و هم از شاخۀ ایرانى آن یعنى اندیشههاى شهابالدین سهروردى بهره گرفته است و از سوى دیگر از اندیشههاى ارسطو بنیانگذار حکمت مشاء و پیروان او در یونان و تمدن اسلامى که وارث کل حکمت مشاء (فارابى و ابنسینا) است، نیز بهرهها برده است و علاوۀ بر آن، از سخنان عارفان بزرگى مانند حلاج، بایزید و محیالدین استفاده کرده است و چون فیلسوفى است مسلمان ، در جهت حکمت ایمانى توجه کامل به مفاد آیات و روایات داشته است اما نقل اندیشههاى بزرگان فلاسفه و عارفان و اهل کلام، به این معنا نیست که فلسفۀ او فلسفۀ تلفیقى است (سیدجعفر سجادى، فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، ص10ـ11).
ملاصدرا در سال 1050 قمری وفات کرده است و در دورۀ صفویه کتاب «اسفار» را نگاشت ولی دستگاه فلسفی حکمت متعالیه چند قرن بعد و در زمان قاجار، در کنار دو قسم دیگر قرار گرفت. حکمایی همچون ملا هادی سبزواری (۱۲۱۲–۱۲۸۹ق) و فلاسفۀ متأخر از وی مانند قمشهای، جلوه، زنوزی، با تدریس اسفار و دیگر کتابهای ملاصدرا، حکمت متعالیه را بر سر زبانها انداختند. دلیل ما بر این مدعا آن است که علامه محمدباقر مجلسی (مجلسی دوم) (1037ـ1110ق) که از معاصران ملاصدرا است و در برخی از کتابهایش به عرفا و فلاسفه تاخته است، نامی از ملاصدرا و حکمت متعالیه نمیبرد. بالاتر از آن اینکه علامه محمدکاظم هزارجریبی (متوفای 1237 قمری) که زندگانیاش مصادف با دو سلسلۀ پادشاهی زندیان (1163_1209ق) و قاجاریان (1209_1344ق) بود، در کتابها و رسالههایش نامی از ملاصدرا نبرده است. هزارجریبی که با تیغ نقد خویش بسیاری از فلاسفه و عارفان ریز و درشت را به خون غلطانده، چطور وزنه سنگینی همچون ملاصدرا را که دارای دستگاه فلسفی است، فراموش کرده است!؟
مخالفت با برخی از اندیشههای ملاصدرا
در طول تاریخ برخی از دانشمندان با نظریات عرفا و فلاسفه مخالفت کردهاند؛ تا آنجا که آنها را متهم به کفر کردهاند. بررسی صحت و سقم ادعای آنان خارج از گنجایش مقاله حاضر است. بهعنوان نمونه، ملاصدرا و برخی از فلاسفه قاعدۀ معروف «انّ الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» (از وجود واحد، فقط یک چیز صادر میشود) (صدرالمتألهین، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیهًْ الاربعهًْ، ج2، ص332) را مطرح کردهاند. برخی از دانشمندان اسلامی این قاعده را قبول نمیکنند زیرا آنان لوازم این نظریه را از کفریات میدانند. به نظرشان قائل شدن به این نظریه، نتایج نادرستی همچون نفی اسماء الهی، ارسالِ رسل و ثواب و عقاب از سوی خدا را در پی دارد. اما این تالیهای باطل هیچکدام از این نظریه نیست. زیرا مصدر تمامی امور، خداوند متعال است؛ بیواسطه یا با واسطه.
محمدکاظم هزارجریبی (متوفای 1237ق) از دانشمندان اسلامی است که با برخی از آراء و نظریات فلاسفه و عرفا مخالفت کرده است. وی در رسالۀ «منبّهالمغرورین» برخی از نظریات فلاسفه را نقد کرده است:
«یکی از اعتقادات باطلۀ فلاسفه این است که ایشان فعل خدا را منحصر دانستهاند در عقل اوّل و گفتهاند که عقل اوّل از صانع صادر شده است بر وجه ایجاب یعنی حقّتعالی قادر بر ترک آن نبود مانند آتش العیاذ بالله که قادر بر ترک سوختن نیست و فرقی که ایشان در میان صانع و آتش کردهاند، آن است که [آتش] علم بر فعل خود ندارد و صانع علم دارد... و این قول کفر صریح است زیرا که این امر مخالف اجماع اهل اسلام و احادیث متواتره و نصوص قرآنی است.» (نسخۀ خطی منبِّهالمغرورین، کتابخانۀ ملی، ش: 32149ـ5)
از لوازم فلسفه و حکمت، ژرفنگری و دقّت علمی است و تحقیقات مسئلهمحور فرع بر آنهاست. البته این به آن معنا نیست که هرچه در فلسفه آمده و فیلسوفان به آن رسیدهاند، مطابق با حقیقت باشد. برخی افراط کرده و نسبت کفر و زندیق به فلاسفه دادهاند مانند هزارجریبی. به نظر نگارنده اینگونه سوگیریها غیرمفید بلکه مُضرّ بوده است زیرا جامعه را از فواید و دستاوردهای فلاسفه محروم میکند.
امام خمینی در کتاب شرح چهل حدیث گلایههای خویش را از نقد غیرعلمی دانشمندانی همچون ملاصدرا اینگونه بیان میکنند: «جناب صدرالمتألهین را، که سرآمد اهل توحید است، زندیق میخوانیم و از هیچگونه توهینى دربارۀ او دریغ نمیکنیم. از تمام کتابهاى آن بزرگوار مختصرمیلى به مسلک تصوف ظاهر نشود – بلکه کتاب کسر اصنام الجاهلیة فی الردّ على الصوفیة نوشته- [با این حال] او را صوفى بحت مىخوانیم. کسانى که معلومالحال هستند و به لسان خدا و رسول ملعونند مىگذاریم، کسى [را] که با صداى رسا داد ایمان به خدا و رسول و ائمه هدى(ع) مىزند لعن مىکنیم! من خود مىدانم که این لعن و توهینها به مقامات آنها ضررى نمىزند؛ بلکه شاید به حسنات آنها افزاید و موجب ارتفاع درجات آنها گردد؛ ولى اینها براى خود ماها ضرر دارد و چه بسا باشد که باعث سلب توفیق و خذلان ما گردد.» (امام خمینی، چهل حدیث «اربعین حدیث»، ص۴۵۶).
کیفیت استدلالورزی ملاصدرا
استدلال (Argumentation) در اصطلاح علوم عقلی عبارت است از: انتقال از چند معلوم تصدیقی به یک مجهول تصدیقی. (محسن غرویان، آموزش منطق، ص113) ملاصدرا در آثار خویش علاوهبر استدلال عقلی از کشف و شهود نیز استفاده کرده است اما آن را در برابر کشف و شهود، حائز معرفت ضعیف خوانده است:
«فالعلم بها اِمّا ان یکون بالمشاهدة الحضوریة او بالاستدلال علیها بآثارها و لوازمها فلا تعرف بها الّا معرفة ضعیفة.»... از استدلال، غیر از معرفت ضعیف بهدست نمیآید. (صدرالدین شیرازی «ملاصدرا»، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة ، ج1، ص52)
حکمت متعالیه که به معنای حکمت برتر و متعالی است بدان جهت به مکتب ملاصدرا اطلاق میشود که هم از لحاظ آموزهها و محتوا و هم بهلحاظ روش و مشرب، حکمتی برتر است:
الف)از لحاظ آموزهها و محتوا
بدان جهت که دستگاه سازوار هستیشناختی را ارائه کرده است که دارای ساختاری هماهنگ و از انسجام درونی خاصی بهرهمند است. فلسفهای که اجزاء آن همانند حلقات به هم تنیده، لازمه یکدیگر و دارای یک هویت واحده میباشد.
حکمت متعالیه، نام فلسفه اصیل و ابتکاری ملاصدرا است که بر وجود و تحلیلهای وجودی استوار شده است و با اصالت وجود آغاز شده و این مسئله تمام فلسفه او را در بر گرفته است. این نگاه به هستی قدرت تحلیل همه مسائل را در دستگاه و فلسفه او ممکن میسازد. استاد مطهری در مورد فلسفه ملاصدرا مینویسد:
«فلسفه ملاصدرا از یک نظر به منزله چهارراهی است که چهار جریان یعنی حکمت مشائی ارسطویی و سینایی و حکمتاشراقی سهروردی و عرفان نظری محیالدین و معانی و مفاهیم کلامی با یکدیگر تلاقی کرده و مانند چهار نهر سر به هم آورده، رودخانه خروشانی ساخته است. از نظر دیگر به منزله «صورتی» است که به چهار عنصر مختلف پس از یک سلسله فعل و انفعالها اضافه شود و به آنها ماهیت و واقعیت نوین بخشد که با ماهیت هریک از آن مواد، صورتاً مغایر است. فلسفه صدرا یک جهش است که پس از یک سلسله حرکتهای مداوم و تدریجی در معارف عقلی اسلامی رخ داده است.» (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج14، ص512).
فلسفه وجودی ملاصدرا موجب شده است که با بازآفرینی تمام مسائل فلسفی گذشته، تحلیلها و پاسخهای جدیدی بهدست آید که در گذشته نبوده است و همچنین با این نگاه وجودی عمیق مسائل جدیدی را طرح کند که در نظامهای فلسفی گذشته هرگز مطرح نبوده است. ملاصدرا در کتاب ارزشمند «اسفار» بارها به کتب ابنعربی استشهاد کرده و از آن نقل قول میکند.
ب) از لحاظ روش و مشرب
حکمت متعالیه بهلحاظ روش و مشرب نیز حکمت برتر است زیرا حکمای پیش از صدرالمتألهین، هرکدام عمدتاً از یک راه به پژوهش و تبیین نظریات خود پرداختهاند؛ چنانکه حکمت مشاء عقلمحوری را برگزید و حکمتاشراق کشف و شهود را و متکلمان نیز با ظواهر کتاب و سنت، بحث و جدال را سرلوحه کار خود قرار دادند؛ اما صدرالمتألهین هر سه این عناصر را به هم متصل و مربوط ساخت. بنابراین عقل، کشف و شرع، بهعنوان سه رکن حکمت متعالیه، محورهای بحث و تحقیق ملاصدرا شدند. از این رو میتوان بیان کرد که سه اصل اساسی که حکمت متعالیه بر آن متکی است:اشراق یا شهود، دلیل یا برهان عقلی و دین یا وحی است که با در آمیختن معرفت برگرفته از این منابع، نظام تلفیقی ملاصدرا حاصل شده است. هدف این نظام تلفیقی، هماهنگ کردن معرفتی است که از طریق عرفان، برهان و علوم دینی، برای بشر قابل دسترسی است. حکمت متعالیه اگر چه از هر سه روش استفاده میکند و هر سه مشرب برای او مهم و قابل اعتنا است؛ لکن از آنجا که حکمت متعالیه، مباحث را بهشکل فلسفی ارائه میدهد، این رویکرد فلسفی به هستی موجب می شود تا پایبند به قوانین هستیشناختی عقلانی برهانی باشد و هرگز از آن تخطی نکند (صدرالدین شیرازی «ملاصدرا»، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج9، ص234؛ صدرالدین شیرازی «ملاصدرا»، العرشیة، ص103).