روایتهایی از متن و فرامتن فتنه هشتاد و هشت- 2
نگـاه کلان به حــرکت انقـلاب اسـلامی
هرکدام ما در هرجا که هستیم، [باید] نگاه کنیم، آن انحرافها را و آن مشکلات را بشناسیم و سعی کنیم آنها را در حدّ وسع و توان خودمان برطرف کنیم. هرکسی یکجور میتواند برطرف کند... شما یکجور میتوانید کار کنید، من یکجور میتوانم کار کنم... [چون] ساخت، ساخت بزرگ است.
من این را نگاه کلان میبینم؛ من میگویم یک نظامی در دنیا بهوجود آمده که تنها هم هست و ما در دنیا دوّمی نداریم؛ یک نظامی است که بر اساس توحید و بر اساس اسلام بهوجود آمده و هدفش و شعارش و راهش عبارت از اعتراض به وضع کنونی دنیاست که وضع کنونی دنیا ظلم است، گرسنگی است، فساد اخلاقی است، فساد جنسی است، همجنسبازی است؛ میبینید که دنیا چقدر به سمت لجن دارد پیش میرود! [امّا در مقابل] این نظامِ جمهوری اسلامی است؛ این نظام را باید حفظ کرد، از تضعیفش بایستی به شدّت خودداری کرد. اینکه من گفتم کأنّه سیلی به من میزنند1 بحثِ «نقد» نیست؛ بحث سرِ عیبجوییهای غیر منصفانه است؛ این مراد است، وَالّا بالاخره نقد را انسان میشنود و نقد چیز خوبی است و چیز بدی نیست اگر چنانچه واقعاً منصفانه انجام بگیرد؛ امّا بعضیها بیانصافی میکنند نسبت به این نظام.2
هیچوقت نباید متن را فدای حاشیه کرد؛ حاشیه را نباید غلبه داد. یک روایتی هست که میگوید یکی از علل ناکامیها و شکستهای بنیاسرائیل _ در همان دورههای حضور بنیاسرائیل _ این بود که اصول را رها میکردند، فروع را میچسبیدند. [این] بلایی است که به جان ما هم در طول تاریخ، مکرّر افتاده؛ شما میبینید دو نفر بر سرِ اینکه باید این دست را یک بار آب کشید یا دو بار آب کشید، به سر و کلّه هم میکوبند، امّا حقیقت توحید و معنای توحید در جامعه دارد حذف میشود و از بین میرود، حسّاسیّت شان برانگیخته نمیشود؛ از اینها ما هم در طول زمان داشتهایم. الان هم در دوره انقلاب همینجور است؛ ما [باید] نگاه کنیم ببینیم اصل چیست؛ آن چیزی که تضمینکننده بقای اصل است، کدام است؛ آن را تشخیص بدهیم و به آن بچسبیم؛ حالا در حاشیهاش البتّه ریختوپاشهایی هست، خطاهایی هست _ نه اینکه خطا را بگوییم خطا نیست؛ نه، خلاف هم نمیخواهیم بگوییم، دروغ هم نمیخواهیم بگوییم؛ یعنی نمیخواهیم مصلحت را بر حقیقت غلبه بدهیم _ امّا توجّه کنیم که وزن این خطا چقدر است، وزن آن متن چقدر است؛ اینها را باید توجّه کنیم. اگر اینها را توجّه کنیم حل میشود.3
مهمترین تکلیف ما این است که لحظه را بشناسیم. گاهی اوقات یک کاری است که شما اگر در این لحظه انجام دادید، انجام دادهاید و درست است؛ اگر از این لحظه گذشت، همان کار را انجام بدهید، دیگر فایدهای ندارد. انسان در آن لحظه باید بشناسد که تکلیفش چیست و آن تکلیف را انجام بدهد. طبعاً سختیهایی هم دارد؛ هشیاری میخواهد، آمادگی میخواهد، گذشت
میخواهد؛ اینها را هرکس داشته باشد، میتواند پابهپای این حرکت الهی
پیش بیاید.4
این چیزهایی که شما میبینید، اینها حوادث طبیعی یک راه دشوار به سمت قلّه است؛ هیچ انتظار نباید داشت که اگر ما میخواهیم برویم به قلّه توچال یا قلّه دماوند، در راه چاله نباشد، سنگ نباشد، باد نباشد، دود نباشد، گاز نباشد؛ مگر میشود؟ امّا داریم میرویم، داریم میرویم، عمده این است. اصلاً نگران نباشید؛ این حوادث وجود دارد؛ اگر این حوادث نبود باید تعجّب میکردید... یک لشکر فرهنگی، یک جبهه فرهنگی، حمله کرده به انقلاب و به نظام جمهوری اسلامی؛ یک عدّه هم جانانه دارند از آن دفاع میکنند، جانانه دفاع میکنند... و میبینم که یک عدّهای سینهچاک ایستادهاند. شما راه هم که میروید، دارید مبارزه میکنید؛ شما، امثال شما آقای خوشلفظ5... شماها همینطور که دارید راه میروید، نفس میکشید، حرف میزنید، اظهار وجود میکنید، این خودش مبارزه است، این خودش دفاع است، یک دفاع فرهنگی است... اراده الهی است؛ ما همه وسیلهایم؛ ما کسی [نیستیم]؛ به خصوص بنده که هیچ، ولی شماها چرا. ما کسی و چیزی نیستیم. امّا میخواهم بگویم اینکه شما میگویید «آرامش، آرامش»، من آرامش دارم؛ من هیچ ناراحت [نیستم]. بعضیها میآیند میگویند «ما دلمان به حالتان خون است.»؛ میگویم بیخود! من راحتم، من دارم حرکت میکنم، من دارم حرکت را میبینم، برای من روشن است که دارد چه اتّفاقی در کشور میافتد؛ بله البتّه، دشمنی هست، مخالفت هست، اگر نبود باید تعجّب میکردیم، گروههایی هستند «سازمانیافته»، برای ضربه زدن از روزنه فرهنگ، از روزنه هنر؛ باهم ارتباط دارند، پول خرج میکنند، پول میگیرند، خیانت میکنند، خباثت میکنند، پستفطرتی نشان میدهند _ از این کارها همهشان دارند میکنند _ برای اینکه یکجوری، نگذارند این انقلاب حرکت بکند؛ انقلاب هم دارد حرکت میکند، سینهاش را سپر کرده؛ آمریکاییها اقرار میکنند به شکست، صهیونیستها اقرار میکنند به شکست، آنهایی هم که احمقتر از این هستند که اقرار کنند _ مثل سعودیها و مانند اینها، چون مغرورند، احمقند _ [به زبان] اقرار نمیکنند، امّا در دلشان اقرار میکنند،
این است قضیّه. نخیر، هیچ نگران نباشید!... این انقلاب یک چیز عجیبی است؛ حتّی شماها هم که رفتهاید در دلش و آنجور کار کردهاید، هنوز به آن اعماق و ریزهکاریهایش نرسیدهاید؛ ما که بیشتر از شما نرسیدهایم؛
خیلی این انقلاب چیز عجیبی است. این برای اربابهای دنیا، حالاحالاها دردسرها خواهد داشت؛ این اوّل کار است.6
پانوشتها:
1- هر تلنگری به این نظام مثل مشت به من است؛ یعنی من احساسم نسبت به نظام این است که هر گوشه نظام را شما یک تلنگر بزنید، مثل اینکه یک مشت به من زدهاید؛ ممکن است رنجآور باشد، امّا از نفس انتقاد مطلقاً رنج نمیبرم و خوشم میآید، و من احساسم این است که این، روحیّه مجموعه دستگاه است؛ حالا گیرم بعضی کم یا زیاد. بنابراین انتقاد ایرادی ندارد که بعضی از دوستان مطرح کردید؛ آن چیزی که مهم است، این است که احساس مسئولیّت بشود. (دیدار رهبر انقلاب با جمعی از کارگردانان سینما و تلویزیون 25 خرداد 1385).
2- سخنان رهبر انقلاب در دیدار جمعی از کارگردانان و تهیّهکنندگان سینما 28/10/1396.
3- سخنان رهبر انقلاب در دیدار خانواده شهیدان عکّاسمصوّر 22/5/1388.
4- سخنان رهبر انقلاب در دیدار خانواده شهید ناصر روشنروان 22/5/1388.
5- این جانباز عزیز و صبور، سرانجام در 29 آذر 1396 سالها درد و رنج جانبازی را به جایگاه والای شهادت پیوند زد. کتاب «وقتی مهتاب گم شد» خاطرات او از دوران دفاع مقدس است که با قلم آقای حمید حسام به بازار نشر ارائه شده است و رهبر انقلاب نیز تقریظی بر آن نوشتهاند.
6- گفتوگوی رهبر انقلاب با جانباز دفاع مقدّس آقای علی خوشلفظ 16/10/1395.