kayhan.ir

کد خبر: ۲۱۴۳۰۲
تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱۴۰۰ - ۲۲:۴۱

امام(ره)؛ احیاگر بُعد سیاسی اجتماعی اسلام(زلال بصیرت)



 یکی از تفاوت‌هایی  که می‌توان بین دو گام اول و دوم انقلاب در نظر گرفت و آن را برای شناخت بهتر تکالیف و عمل بهتر، منشأ اثر قرار داد، این است که در چهل سال اول _بخصوص در سال‌های اول نهضت حضرت امام تا زمانی که به پیروزی انقلاب منتهی شد_ مسائلی در جامعه متدینان مطرح می‌شد که کم‌سابقه بود. ما قبل از شروع نهضت حضرت امام‌(ره) سال‌ها درس ایشان می‌رفتیم. در آن زمان درس‌های دیگری نیز بود؛ دوران مرحوم آیت‌الله بروجردی اوج مرجعیت بزرگ شیعه و بسیار افتخارآمیز بود، اما هم در حوزه و هم در مجامع دینی مثل مساجد و منبرها، مسایلی سنتی البته گاهی با آب و رنگ یا عمق بیشتری تکرار می‌شد. معمولا چه در سطح مراجع و بزرگان و چه در سطح جوان‌ترها کتاب‌ها و بحث‌هایی که نوشته و گفته می‌شد، مسائلی بسیار ساده بود.  برای مثال یکی از بهترین کارهای نویی که در آن زمان در حوزه شروع شد و بسیار افتخارآمیز بود، تأسیس مجله مکتب اسلام بود؛ بزرگانی از امثال مرحوم آقا موسی صدر و شهید بهشتی در آن مقاله می‌نوشتند. اینکه حوزه به جایی رسیده بود که چنین مجله‌ای منتشر کند بسیار حیرت‌انگیز بود، با اینکه مطالب آن چندان با مطالب سنتی تفاوتی نداشت و بسیاری از آنها تکرار همان مطالبی بود که روی منبرها گفته یا در کتاب‌ها نوشته می‌شد.
احیای جنبه سیاسی اجتماعی اسلام
 بعد از آنکه حضرت امام‌(ره)نهضت روحانیت را شروع فرمودند، چیزهایی مطرح شد که قبلا مطرح نبود؛ مثل اینکه علما و منبری‌ها زندان بیفتند، شکنجه ببینند و تبعید ‌شوند، خود امام در مقابل دولت و درباره شاه این‌گونه گستاخانه صحبت کند و بگوید: می‌گویم گوش ات را بگیرند بیرونت بیندازند. یکی از مسایلی که برای ما طلبه‌ها بسیار عجیب بود این بود که یک مرجع تقلید این‌گونه با مسائل سیاسی کار داشته باشد. در آن‌ زمان ورود به مسائل سیاسی برای روحانیان انگ‌ شمرده می‌شد.  برای مثال مرحوم سید ابوالقاسم کاشانی با مرحوم سید احمد و سیدمحمدتقی خوانساری از شاگردان برجسته آقا ضیاء عراقی(ره) بودند. نقل شده است که مرحوم آقا ضیاء گفته بودند که هر کدام از این سه شاگرد از یک جهت بر دیگری امتیاز دارد. این سخن به این معناست که این سه نفر در عرض هم بوده‌اند؛ سیداحمد خوانساری معروف به تقوا بود، سیدمحمدتقی  خونساری که آن مرجعیت معروف را داشتند، اما مرحوم آقای کاشانی در تهران بود و به عنوان یک آخوند سیاسی شناخته می‌شد و بنده به یاد نمی‌آورم که کسی ایشان را در شمار مراجع ذکر کرده باشد. وقتی صحبت از ایشان می‌شد، می‌گفتند: ایشان آخوند سیاسی است و همین کافی بود که دیگر کسی درباره‌ مرجعیت ایشان سخن نگوید. سیاسی بودن انگی بود که افراد را در جامعه متدینان منزوی می‌کرد. اما امام(ره) آمد و گفت: دخالت در امور سیاسی اجتماعی اسلام، از اعظم واجبات است، حفظ نظام اسلامی از نماز واجب‌تر است، بخش اعظم فقه ما مربوط به سیاست و مسائل اجتماعی است. این سخنان، سخنان بسیار نویی بود و جامعه متدینان تا قبل از آن با آن آشنا نبودند. خداوند به خاطر اخلاصی که امام داشت، به سرعت  این‌ اندیشه را در قلوب جامعه جایگزین کرد و کسانی تربیت شدند که تا پای جان برای اطاعت امر امام حاضر باشند و بالاخره پس از پانزده سال انقلاب به پیروزی رسید. بنده به یاد نمی‌آورم که در مدت این پانزده سال حتی یکی از اساتید و بزرگان حوزه که در ردیف امام و از اقران ایشان بودند، گفته باشند که ما احتمال می‌دهیم که امام(ره) پیروز بشود؛ همه مطمئن بودند که راه امام(ره) به جایی نمی‌رسد. می‌گفتند: ایشان چیزی را وظیفه خودش می‌داند و انجام می‌دهد، ولی به جایی نمی‌رسد. شاه قدرت بسیاری دارد و پشت سرش انگلیس و آمریکاست، چه کسی می‌تواند با اینها دربیفتد؟! ولی امام مثل کوه بود و تکان نمی‌خورد، می‌گفت این کار وظیفه است و باید آن را انجام داد، ولو بلغ ما بلغ! (هرچه بادا باد)خداوند مهر ایشان را در دل‌ها انداخت و به برکت فداکاری‌های کسانی که برخی از آنها را دیده‌ و شناخته‌ایم و بسیاری از آنها هنوز هم گمنام و ناشناخته هستند، انقلابی واقع شد که در دنیا بی‌نظیر بود و هنوز زود است که ما بتوانیم ارزیابی کنیم که چه کاری انجام شد.
امام و زنده شدن اسلام و دیگر ادیان درجهان
 اجمالا نه تنها اسلام در دنیا زنده شد، یکی از سران کشور اتریش گفت: پس از انقلاب ایران ما جرأت کردیم از مسیحیت نیز حمایت کنیم. ما معنای این مسئله را درست نمی‌توانیم ارزیابی کنیم؛ خداوند به آخوندی که زندگی‌اش به زحمت اداره می‌شود،  چنان عزتی و برکتی بدهد که نه تنها اسلام را در دنیا زنده کند، بلکه همه ادیان را زنده کند و مسئولی مسیحی بگوید که ما به برکت انقلاب اسلامی ایران جرأت پیدا کردیم که دم از دین بزنیم! و هنوز زود است که ما بفهمیم امام چه کار کرد. همه اینها در دوران چهل ساله اول بود. بعد از رحلت امام(ره) نیز خداوند جانشین برجسته و شایسته‌ترین فردی که می‌توانست نقش ایشان را ایفا کند، به جامعه معرفی کرد و دل‌ها پذیرفت و با رهبری ایشان آرام شد.
شاید بتوان حرکت امام را به حرکت بعضی از انبیا در دورانی که سابقه دینی در جامعه آنها نبود، تشبیه کرد. قرآن درباره نهضت پیغمبر اکرم(‌صلی‌الله‌علیه‌وآله) تصریح می‌فرماید که لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ؛ تا گروهی را انذار کنی که پیش از تو هیچ انذارکننده‌ای برای آنان نیامده است(سجده 3) پیغمبر اکرم در میان مردمی مبعوث شد که در کل جامعه بیش از ده دوازده نفر آنها خواندن و نوشتن نمی‌دانستند. در مدت کوتاه بعثت پیامبر،برکات الهی به دست مبارک ایشان نازل شد و اسلام بر همه عالم سایه افکند؛ نیمی از عالم در فرصت کوتاهی به اسلام گرایش پیدا کرده یا زیر چتر اسلام قرار گرفتند، ولی در همان زمان نیز بسیاری از مطالب وجود داشت که برای عموم مردم بدون ابهام نبود، ولی مردم به خاطر شخصیت پیغمبر اکرم، و علاقه‌ای که به او داشتند و مقامی که خداوند متعال به ایشان داده بود، فرمایشات ایشان را می‌پذیرفتند و درصدد این نبودند که درباره آن تحقیق کنند و عمق مطلب را به دست بیاورند. اوائل نهضت حضرت امام نیز مردم از روی علاقه‌ای که به ایشان داشتند فرمایشات ایشان را می‌پذیرفتند، حتی در بحث‌هایی که گاهی در جلسات خواص مطرح می‌شد، فرمایش ایشان فصل‌ الخطاب بود. ولی این مسئله لوازمی را به دنبال دارد. بعد از وفات پیغمبر در بین مسلمان‌ها اختلافاتی بروز کرد  و تا آنجا به پیش رفت که اصحاب خاص و مسلمان‌های واقعی در اقلیتی شاذ قرار گرفتند. حداکثر دوازده نفر طرفدار علی‌(ع) باقی ماندند. امیرمؤمنان مشغول دفن پیغمبر بودند که مسئله را به ایشان خبر دادند. ایشان بیل را روی خاک‌ها قرار دادند، دست به کمر گرفتند و آیات ابتدایی سوره عنکبوت را خواندند:
آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها می‌شوند و آزمایش نخواهند شد؟! ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و اینها را نیز امتحان می‌کنیم)؛ باید علم خدا درباره کسانی که راست می‌گویند و کسانی که دروغ می‌گویند تحقق یابد!
بیانات آيت‌الله مصباح يزدي (دام ظله) در جلسه با جمعی از فعالان فرهنگي و پيشكسوتان انقلابی شهرقم؛10/1/98
زلال بصیرت هر دو هفته یک بار روزهای  یک شنبه منتشر می‌شود.