kayhan.ir

کد خبر: ۲۱۴۲۳۱
تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱۴۰۰ - ۲۰:۳۳

رابطه مزاج و اخلاق از منظر اسلام



علی قنبریان

جایگاه و اهمیت بحث
در این مقاله ما درصدد هستیم که رابطه و نقش اساسی طبایع اربعه جسم را با مسائل اخلاقی پیوند داده و وجود این ارتباط را از دیدگاه معصومین(ع) و حکمای اسلامی اثبات کنیم و با شرح و بسط ابعاد آن اهمیت این موضوع را به منصه ظهور برسانیم و نحوه تأثیرگذاری مزاج‌های چهارگانه در رفتار انسان را تبیین کنیم.
***
مباحث اخلاقی يکی از مهم­ترين موضوعات اسلامی می‌­باشد که مورد توجه پیامبر عظیم‌الشأن ما و معصومین(ع)، از صدر اسلام تاکنون بوده است و طبيعتاً پژوهش‌های زيادی با ابعاد گوناگون پيرامون آن صورت گرفته است.
تعالی اخلاق و ارتقاء آن، یکی از اهداف بشریت بوده است که دامنه وسیعی از موضوعات را شامل می­‌شود. از جمله این موضوعات، طبایع اربعه می­باشد که شناخت و تعدیل این طبایع، نقش اساسی را در تعالی اخلاق و اصلاح نفس انسان ایفاء می­‌کند، ولو اینکه در اولین نظر و با بینش سطحی به مباحث اخلاقی، توجه به آن مهم به نظر نرسد.
طبایع اربعه از جمله موضوعاتی است که در روایات معصومین(ع) و کتابهای حکمای اسلامی مطرح شده است و در بعضی از کتابهای اخلاقی و کتب قدیم، مخصوصاً در منابع مهم طب سنتی بحث­های فراوانی را در رابطه با این موضوع می‌توان یافت، که با بررسی و تحقیق در این متون می‌توان به نقش مهم این طبایع در ابعاد وجودی انسان پی برد، از سویی جسم و روح انسان رابطه بسیار تنگاتنگی با هم دارند، به‌گونه‌ای که نمی‌­توان آنها را از هم جدا کرد و بدون نظر به هر دو نمی­‌توان به تمام ابعاد وجودی انسان پی برد، فلذا کسانی که نگاهشان به انسان تک بعدی باشد یقیناً به درک وافری و جامعی از انسان پی­ نخواهند برد، ائمه معصومین(ع) هم ما را به این موضوع رهنمود کرده‌­اند و دانشمندان و حکما در پی راهنمایی پیامبران و معصومین(ع) این موضوع را در انسان‌شناسی خود مورد توجه قرار داده، و از این موضوع غافل نبوده‌­اند.
با توجه به اين که در مورد رابطه تعالی اخلاق با طبایع اربعه از ديدگاه روايات و حکمای اسلامی، تحقيق مبسوط و روشنی انجام نشده است، از اين رو تحقيق و بررسی ابعاد و شاخص­های آن، جديد می‌باشد.
از این منظر با توجه به اهمیت طبایع اربعه، این موضوع در روایات و کتب حکمای اسلامی ذکر شده است. در بعضی از روایات ضمن مطرح کردن این بحث توضیحاتی در این زمینه آمده است که شرح و بسط آنها به چندین جلد کتاب می‌­رسد.
پیشینۀ بحث
در مورد طبایع اربعه و مزاج و رابطه و نقش آن با اخلاق که خود يکی از مهم­ترين موضوعات اخلاقی است، تحقيقات محدودی انجام شده است، آن هم شامل همه مباحث آن نمی­‌شود.
به عنوان نمونه می‌توان از کتب ذیل نام برد: کتابهای متقدم حکما مانند کتاب« قانون» اثر ابن سینا جلد 1 و کتاب «خلاصهًْ‌الحکمه» اثر عقیلی خراسانی جلد 1 و 2 و کتاب «ذخیره خوارزمشاهی» اثر سید اسماعیل جرجانی جلد 1 و کتاب «رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء» اثر اخوان الصفاء ج1 و کتاب«کشکول» اثر شیخ بهایی ج1 و کتاب «جامع السادات» اثر مرحوم نراقی ج1 و کتاب «فردوس الحکمه» اثر طبری ج1 و کتاب« الشفاء (الطبيعيات)» اثر ابن سینا ج‏ 2 بحث الكون ‏و الفساد و كتاب« البقراط فی الأمراض البلاديهًْ» اثر حنین‌ابن اسحاق ج 1 و...
روایاتی که در مورد طبایع اربعه و مزاج هستند، نشانگر حقانیت وجود طبایع اربعه در وجود انسان می­‌باشند ولو اینکه با مبانی علوم غربی ناسازگار باشند و بعضی از دانشمندان ما با تکیه بر این علوم به انکار واقعیت تأثیر طبایع اربعه در وجود انسان بپردازند، و ما در علم اخلاق و طب اسلامی به شناخت طبایع نیاز اساسی و پایه‌­ای داریم و امیداوریم خداوند ما را به حقایق امور رهنمود سازد.
تعریف طبع
در اصطلاح اركان (عناصر اربعه که همان آب و خاک و هوا و آتش می‌­باشد) در مقادير مختلف و نسبت‏هاى نابرابر باهم تركيب شده، كيفيات جديدى ايجاد مى‏كنند كه همان مزاج‏ها هستند. عناصر جهت ايجاد بيشترين تماس با يكديگر، به ذرات بسيار ريزى تقسيم مى‏شوند. هنگامى كه اين ذرات بر هم اثر كنند، كيفيتى تازه به وجود مى‏آيد كه سراسر ذرات عناصر را در بر مى‏گيرد. از آنجايى كه عناصر داراى چهار كيفيت هستند (گرمى، سردى، خشكى و ترى)، پس مزاج جسم تازه تشكيل‏شده يا تجزيه ‏شده نيز ماحصل اين چهار كيفيت است. (محمدرضا شمس اردكانى، مرورى بر تاريخ و مبانى طب سنتى اسلام و ايران، ج1، ص50).
مرحوم طریحی در لغت‌نامه شیعی مجمع‌البحرین آورده که طبیعت، مزاج انسان است که از اخلاط (چهارگانه) ترکیب شده است. (فخرالدين‌بن‌محمد طريحی، مجمع البحرين، ج4، ص367).
 در فرهنگ لغت طبی، الماء به همین معنی‌اشاره شده. با توجه به مباحث ذکرشده معنی مورد نظر ما از طبع، همان مزاج می­باشد. البته لازم به ذکر است که طبع در اصطلاح قرآنی به معنی ختم هم است.
اعتدال طبایع اربعه
مفهوم اعتدال در مزاج، به معنای بهره‌وری هر موجود به مقتضای ظرفیت وجودی خود، از کیفیات (سردی، گرمی،تری،خشکی) است در حالت اعتدال، همه کیفیات متضاد یعنی گرمی و سردی از یک سو و خشکی و تری از سوی دیگر، یکدیگر را خنثی می‌کنند و در جسم حاصل اثری از هیچ‌یک دیده نمی‌شود. (ابن‌سينا، الشفاء: الطبيعيات، ج2، ص139) پس مفهوم اعتدال طبع و مزاج در اصطلاح كيفيت بدن و يا اندامى است كه در آن عناصر درهم آميخته از لحاظ کم و زیادی، با چنان سهم عادلانه‏اى شركت كرده باشند كه مزاج نيازمند آن است (ابن سینا، قانون: ترجمه شرفکندی، ج1، ص14).
عوامل شکل‌دهندۀ شخصیّت
یکی از موضوعاتی که مورد بحث دانشمندان گذشته و معاصر قرار گرفته اساس و پایه رفتار و اخلاق انسانها است.
سؤال اینست که ریشه رفتار انسان چیست؟ اصولاً رفتار چگونه در وجود او شکل می‌گیرد؟ رفتارها و خُلقیات به کدام بخش وجودی انسان مربوط می‌شود؟
بعضی از کارشناسان قائلند اساس رفتارهای انسان تفکرات و نگرش‌های او به هستی است بدین معنی که جهان‌بینی هر شخصی موجب رفتارهای مشخصی در او می‌شود.
برخی دیگر احساسات و عواطف را در رفتار مؤثر می‌دانند و محرکهای این بُعد وجودی انسان را تعیین‌کننده می‌دانند که مرکز این کنشها قلب می‌باشد. نظر بعضی دیگر از کارشناسان بر این است که بعضی از غرائز نیرومند مانند غریزه جنسی ریشه رفتارهای انسان محسوب می‌شود.
قرآن به عنوان آخرین و کاملترین کتاب آسمانی ریشه و اساس رفتارهای انسان را اینگونه بیان می‌کند: {قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِه؛ (اسراء: 17/ 84)‌ای پیامبر بگو هر کسی بر اساس شاکله خود رفتار می‌کند}.
چنانکه ملاحظه می‌کنیم قرآن ریشه رفتار انسان را شاکله معرفی می‌کند. بنابراین اساس و پایه رفتارهای انسان شخصیت و شاکله او میباشد اما سؤال اینجاست که خود شخصیت در وجود انسان چگونه شکل می‌گیرد؟
در کتاب «محاضرات فی الالهیّات» اثر
حضرت‌آیت‌الله جعفر سبحانی آمده که: «شخصیّت هر کسی معلول سه چیز است که از آن روان‌شناسان با عنوان مثلث شخصیّت یاد می‌کنند. آن سه مورد عبارتند از: تعلیم و تربیت، محیط، وراثت».
بیان ارتباط جسم و روح در روایات
براساس مطالعات و بررسی­های ما روح ناظر در اکثر روایاتی که در مورد تغذیه و اصول درمانی جسم انسان ـ که رابطه تنگاتنگی با تعالی اخلاق و مسایل روحی دارد ـ وارد شده است، بر مبنای طبایع اربعه است. در بعضی روایات یکی از ارکان خودشناسی و معرفت نفس، طبایع اربعه می‌­باشد. ما این بحث را در این موضع مطرح کردیم، بدان علت که بعضی طبایع اربعه و تأثیر آن در جسم و روح را منکرند و آن را علمی نمی­دانند.
معمولاً کسانی که به طرح مباحث اخلاقی می­پردازند در مورد این موضوع کنکاشی ندارند و یا اینکه برایشان مهم نبوده و به تأثیر این بحث در مسائل اخلاقی توجهی ندارند، در حالی که علمای اخلاق ما مثل مرحوم نراقی در کتاب جامع السادات فصلی به نام تأثیر مزاج در اخلاق دارد، از سویی بعضی از‌اشخاص محقق در این موضوعات فقط بُعد روحی قضیه را می­‌بینند و به تأثیر جسم در اخلاق هیچ‌گونه نقشی قائل نیستند، لازمۀ ترویج مکارم اخلاق در جامعۀ اسلامی، طبی است که به نفس ناطقۀ انسانی و ارکان و طبایع رسیدگی کند و آنها را در تعادل قرار دهد در غیر این صورت، پیمودن مراتب اخلاقی در جامعه سخت خواهد. بر این اساس، تعادل مزاج که برقراری آن از اصلی‎ترین وظایف علم طب اسلامی است، از ملزومات سلوک الی‌الله شمرده می‎شود و اخلاق اسلامی، جهت فراهم‌آوردن بسترهای مناسب، نیاز به طبی هماهنگ با مبانی خود دارد.
روایات فراوانی داریم که طبایع چهارگانه در آن مطرح شده و یا به یکی از طبایع ‌اشاره شده و مورد بحث قرار گرفته است و در صورت غلبه هر یکی از این طبایع به درمانهای مربوطه پرداخته است، که خود اساس طب اسلامی است و در این موضوع با طب سنتی ما مشترک است.‌اشتراک طب اسلامی و سنتی در موضوع محوری طبایع و مزاج‌ها، علامت واحد بودن سرچشمه این دو می‌­باشد که منشاء وحیانی دارد
در اینجا روایتی را می‌­آوریم که نشانگر رابطه جسم انسان با تعالی اخلاق و مسایل روحی و خودشناسی است. روایتی که مرحوم صدوق در کتاب علل‌الشرایع ذکر کرده است که از معتبرترين اصول روايى شيعه مى‏باشد كه در مجموعه‏هاى روايتى بزرگ شيعه مانند «بحارالأنوار» و « وسائل الشيعة» از آن نقل شده و به آن استناد نموده‏اند و از جمله كتاب‏هاى روايى معتبرى است كه علماى شيعه در اجازات خود، روايت آن را به يكديگر اجازه مى‏داده‏اند.
متن روایت چنین است: «حضرت صادق(ع) فرمود: شناختن مرد نفس خود را آن است كه بداند در بدنش چهار طبيعت و چهار ستون و چهار ركن است و طبيعت چهارگانه او عبارتست از: خون، صفرا، سودا، بلغم... و در بدن هر كسى دو عامل مؤثر است كه رفتار و گفتار و كردارش به آنها وابسته است، اول: گرمى، دوم: سردى، و به‌واسطه گرمى بدن است كه آدمى وحشت می‌كند و يا با نشاط مى‏شود و يا مرتكب قتل و جنايت و دزدى مي‌­گردد و خودخواه و مستبد به رأى خواهد گرديد و يا با ديگران در امور مشورت می‌­نمايد و يا فسق‏ و فجور می­‌كند و يا فروتنى و يا تكبر می‌ورزد و اگر سردى بر او غالب گرديد افسرده و مهموم و محزون می­‌گردد، و يا خود را ذليل و خوار مى‏پندارد، و يا خاطرات خسته‏كننده را در مغز خود پرورش می­‌دهد و يا فراموشى بر او مستولى مى‏شود و يا از زندگى سعادتمندانه مأيوس مى‏شود و اين عوارضى است كه موجب بيماریهاى روحى و جسمى می­‌گردد، و اين دو عامل مؤثر در اثر غذا است كه گاهى انسان به موقع ميل می‌كند و گاه در غير موقع غذا می‌خورد و اين واضح و معلوم است كه غذاى نابه‌جا و غير موقع خوردن، راه را براى تسلط همه نوع بيمارى باز مي‌­كند» (محمدبن‌على ابن‌بابويه، علل‌الشرایع: ترجمه: هدايت‌اللّه مسترحمى، ص236).
با توجه به این روایت فهمیده می‌­شود، رکن شناخت طبایع این است که کسی که طبع گرمی دارد نفس او مستعد خودخواهی و استبداد و وحشت و یا فروتنی و یا تکبر می‌­باشد و کسی که طبع سردی دارد، چنین کسی زمینه افسردگی و محزون بودن و فراموشی و یأس را دارد.
این حدیث نشانگر رابطه تنگاتنگ طبع و اخلاق است و نقش و وجود طبایع اربعه را در وجود انسان به ما می‌آموزد و با توجه به چنین احادیثی کسانی که بر این باورند که می­‌شود، مسایل جسم و روح را کاملاً از هم جداگانه بحث کرد و این دو مقوله ارتباط قابل توجهی با همدیگر ندارند، دچار‌اشتباه در استنباط و فهم مسایل روح و جسم می­‌شوند.
تأثیر مزاج و طبع بر اخلاق از منظر حکما
ابن‌سینا با ‌اشاره به تأثیر مستقیم مزاج در اخلاق و رفتار انسان می­‌نویسد: در علوم طبیعی بیان شده که اخلاق و عادات، تابع مزاج بدن می‌­باشد به طوری که اگر بلغم به مزاج کسی غلبه کند، سکون و وقار و حلم در او بسیار شود و هر کس که صفرا در او زیاد گردد، زیاد عصبانی می‌شود و کسی که سودا در او زیاد باشد، بداخلاق می­‌شود. پس شکی نیست که مزاج قابل تبدیل است و در نتیجه با تغییر مزاج، اخلاق نیز قابل تغییر می‌­باشد و به کارگرفتن ریاضت­‌هایی که در کتب اخلاقی ذکر شده در این امر کمک می­‌کند. بنابراین، هرگاه مزاج انسان معتدل شود اخلاق او به راحتی خوب می‌شود. مزاج خارج از اعتدال، مزاجی است که یکی از کیفیات چهارگانه یا دوتای از آنها غالب باشد، مثل اینکه حرارت از حدی که باید، فراتر یا رطوبت از مقدار لزوم، کمتر باشد و هر چه مزاج به اعتدال نزدیک‌تر باشد، استعداد شخص برای قبول ملکات فاضله علمی و عملی بیشتر خواهد شد (حسن حسن‌زاده عاملی، عيون مسائل النفس و سرح العيون فی شرح العيون، به نقل از چهار رساله شیخ، ص 290).
ما در کتابهای اخلاقی معتبر مثل جامع‌السعادات فصلی داریم به نام تأثیر مزاج و طبع بر اخلاق که ناظر به رابطه اخلاق و اعتدال طبع می­‌باشد، مرحوم نراقی در این باره می­‌گوید:
سرشت و مزاج انسانى را دخالت و تأثيرى تمام در صفات و ملكات اخلاقى است. برخى از مزاج‌ها در اصل آفرينش مستعدّ بعضى خُلق و خويهاست و برخى ديگر مناسب و مقتضى خلاف آن و ما به يقين در مى‏يابيم كه بعضى از افراد، صرف نظر از اسباب و علل خارجى، بر حسب جبلّت خود چنانند كه با كمترين سببى به خشم مى‏آيند يا مى‏ترسند يا غمگين مى‏شوند و با كمترين چيز تعجّب‏آورى مى‏خندند، و بعضى ديگر بر خلاف اينانند.
و گاهى تجاوز قوا از حدّ وسط چنان است كه عقل آدمى را ناقص و صفات او را پست مى‏گرداند و قوه عاقله وى تحت سلطه خشم و شهوت قرار مى‏گيرد، چنانكه در بعضی از مردم چنين
است.
مرحوم مسکویه یکی از عوامل موثر بر اخلاق را مزاج و طبع می‌شمارند و می­‌گویند: خلق (اخلاق انسان) به دو قسم تقسیم می­‌شود: 1. قسمی از آن به سبب مزاج ذاتی انسان، طبیعی است، مانند انسانی که کوچکترین چیزی او را عصبانی می‌کند و با کوچکترین علتی برانگیخته می­‌شود 2. قسم دوم به سبب عادت و تمرین می‌باشد (و از آن نشأت می­‌گیرد) (احمدبن محمدبن یعقوب رازی ابن‌مسکویه، تهذیب‌الاخلاق، ص51).
شیخ بهایی در کشکول خود بحثی دارد در مورد اینکه چه عوامل عارضی، باعث می‌شود حُسن‌خُلق به سوءخُلق و بداخلاقی تغییر کند و عوامل هفت‌گانه‌­ای را به صورت استقراء مطرح می‌­کند که عامل ششم از آن عواملی که اخلاق را تغییر می‌­دهد امراضی است که باعث بر هم زدن و تغییر طبع انسان می­‌شود و باعث می­‌شود اخلاق معتدل نباشد (شیخ بهایى، كشكول، ج‏2، ص300).
اسبابِ سلامتی
 نزد اطبا، سبب به چيزی گفته می‌شود كه بالذات [= به خودی خود] بر مسبب [=اثر] خود مقدم باشد؛ مانند تعادل مزاج كه سببِ صحت و بر آن مقدم است. اين اسباب به اعتباري دو گونه هستند:
 1. اسباب ضروری: چيزهايی كه انسان در همۀ زمان حياتش نيازمند آن است؛ مانند هوا، غذا، خواب و...
 2. اسباب غير ضروری: اموری كه بقا و حيات انسان بدون آنها نيز ممكن است؛ مانند ورزش.
 اسباب ضروری شش چيز هستند: 1. هوا 2.خوردني‌ها و آشاميدني‌ها 3. خواب و بيداری 4. شركت و سكون 5. استفراغ (دفع مواد زائد از بدن)  6. احتباس(باقی ماندن مواد ضروری در بدن) 7. اعراض نفسانی؛ مانند خشم و غضب، شادی، غم و اندوه، ترس، خجالت، لذت و...
اینها عواملی خارجی یا داخلی هستند که در ساختار اخلاط و مزاج و طبع ما دخالت می‌کنند و موجب نگهداری سلامت ما و یا موجب از بین رفتن سلامت ما و نهایتاً رابطه تنگاتنگی با اخلاط و رفتار ما دارند.
تأثیر آب و هوا در مزاج و اخلاق
هواى مطلوب، بايد در حرارت و رطوبت و يبوست و برودت، معتدل باشد؛ از گرد و غبار و دود، خالى باشد و دور از بوهاى بد، چون بوى مزابل و بویژه بوى مردار ـ كه بدتر از همه بوهاست ـ و دباغ‏خانه و سلاخ‏خانه و بوى سوختن‌اشياى با عفونت، مثل پشم و استخوان و فضلات‏ چهارپايان و بوى كلم ‌زار و گندنازار و درختان بدبو و بوى استخر و منجلاب‏ها و غير آنها باشد.
بقراط در کتاب امراض البلادیه آب و هوای بعضی از مناطق دنیا را بررسی می­‌کند و تغییر طبایع را در بعضی از مناطق و آب و هواها متذکر می‌­شود مثلاً درمورد قوم و منطقه‌­ای می­‌گوید: اخلاق این قوم وحشی و نا آرام می‌باشد. (بقراط، كتاب البقراط فی الامراض البلادية، ص71). در جای دیگری برای قوم و منطقه دیگری می‌گوید: همانا مردم این دیار اهل نیکیِ زیاد و دارای اخلاق کریمانه هستند (همان، ص165)